استاد دانشگاه تهران
ارتباط دوطرفه حاکمیت و ملت با بیان اهمیت و شعار به وجود نمیآید. دولت برای انجام امور نباید چارهای جز مراجعه به مردم داشته باشد و مردم بدانند این توانمندی را دارند که حرف و خواستهشان مورد توجه حاکمیت است اگر چنین نباشد بهطور طبیعی دولتها پایگاه اجتماعی خود را از دست میدهند. ریشه قطع ارتباط حاکمان با مردم به بعد از اکتشاف نفت برمیگردد. با درآمدهای نفتی دولتها دیگر مردم برای دولتها چنان اهمیتی نداشتند که خواستههایشان توسط آنها مورد توجه قرار گیرد. مردم نقشی در فروش، درآمد و مصرف درآمدها نداشتند به این دلیل دولت نیازی نمیدید پاسخگوی مردم باشد؛ درآمد نفت هزینه و مصرف آن از ابتدا غیرشفاف بود.
درآمد نفتی دولت را از درآمدهای دیگر مانند درآمد مهم مالیاتی بینیاز کرد، درآمد مالیاتی پایدار دولت و مردم را به هم وابسته میکند حاکمیت وقتی احساس کند احتیاجی به درآمد مالیاتی ندارد در نتیجه خود را هم ملزم به پاسخگویی به مردم نمیداند. در کشورهایی که نظام مالیاتی منظم و قانونمند دارند مردم مالیات میپردازند و از دولت انتظار دارند آن مالیات را برای رفاه آنها خرج کند به این صورت رابطه دولت و مردم به هم وابسته میشود اما وقتی دولت درآمد نفت را جایگزین درآمد مالیاتی کرده نیازی به پاسخگویی و وابستگی به مردم ندارد. در این بین اگر هم برای مردم هزینهای شود این هزینه برای راضی نگه داشتن آنها است نه حفظ منفعت مردم. وقتی درآمد مالیاتی غیرشفاف میشود بسیاری از افراد یا نهادهای ثروتمند از مالیات فرار میکنند یا معافیت مالیاتی پیدا میکنند و علت این نابرابری تکیه دولت به درآمد نفتی است.
در مواردی منفعت مردم و جامعه ایجاب میکند حاکمیت تصمیم خاصی بگیرد و ممکن است این تصمیم در کوتاه مدت خوشایند مردم نباشد پس بهخاطر همین نارضایتی کوتاه مدت حاکمیت آن تصمیم را اجرا نمیکند اینجاست که راضی نگه داشتن بر منفعت جامعه غلبه دارد. دولتها به منافع آنی و زودگذر توجه دارند و این توجه دلایل مختلفی دارد که گرفتن رأی از مردم یکی از آنهاست تا زمانی که این دیدگاه تغییر نکند جبر اجتماعی باعث نمیشود دولت عملاً به نظر مردم احترام بگذارد یا به نظر مردم اعتقاد پیدا کند. سیاستگذاران باید به نظر مردم اعتقاد داشته باشند تا بتوانند گفتمان دوطرفه را به وجود آورند وقتی آنها اعتقادی به نظر مردم در تصمیمسازیها ندارند در نتیجه هیچ گاه عملاً به نظر مردم توجهی ندارند و فقط برای منافع خود مانند همان نیاز به رأی مردم، میخواهند مردم را راضی نگه دارند.
نگاهی به حاکمیت در سالهای مختلف نشان میدهد هرگاه دولت در شرایط سختی قرار گرفته و درآمدهای نفتی کم شده او به این فکر میافتد که به مردم مراجعه کند و اینجا دوباره همان راضی نگه داشتن مردم و منفعتی زودگذر علت این مراجعه به مردم است نه اعتقاد به نظر مردم. دولتها اگر چند اصل را همیشه مد نظر قرار دهند ارتباط با مردم ارتباطی دائمی و مبتنی بر منفعت دوگانه حاکمیت و مردم میشود. شفافیت، صداقت، حد اعلای حسن نظر، مبارزه با فساد از جمله این اصول است. مثلاً مبارزه با فساد باید مبارزهای ملی و فراجناحی باشد نه دستاویزی سیاسی برای فشار جناحهای مختلف به هم. اگر مبارزه با فساد سیاسی شد به نتیجه نمیرسد و مردم به آن اعتماد ندارند. رابطه دولت و ملت باید رابطهای مؤثر باشد نه منفعل. رابطه دولت و مردم اگر اثربخش نباشد گسستگی بین این دو بوجود میآید. اگر گفت و گویی شفاف و مبتنی بر اعتماد میان دولت و ملت باشد چنانچه مشکلی پیش آید مردم دولت را همراهی میکنند.
منبع: روزنامه ایران