در آرمان نوشت: اصلا به اصطلاحی تحت عنوان «فرار مغزها» اعتقاد ندارم، به دلیل اینکه مهاجرت را منفی نمیدانم و بنابراین عنوان منفی فرار مغزها را به آن اطلاق نمیکنم. در مقابل، من اعتقاد دارم اگر بتوانید در کشوری امکانات کافی فراهم کنید تا افراد آن کشور بتوانند توانمندیهایشان را ظاهر کنند و از قوه به فعل درآورند، آنقدر ارزش افزوده ایجاد خواهند کرد که میتوانند برای کشورشان مفید باشند. اگر از یک منظر اقتصادی به موضوع نگاه کنید، به این جمع بندی میرسید که نخبهای که بتواند در خارج از ایران زندگی کند و ماهانه 10 هزار دلار ارزش افزوده ایجاد کند و این ارزش افزوده را به کشورش بفرستد، خیلی بهتر از آن است که در ایران بماند و مثلا ماهانه یکی، دو هزار دلار بیشتر نتواند ارزش افزوده ایجاد کند. اگر شرایط عینی به ظهور رسیدن توانمندیهای نخبگانمان فراهم باشد، دیگر نیازی نخواهیم داشت با شعارپردازی یا حتی با زور نخبگان خودمان را در داخل کشور نگه داریم. چه فایدهای دارد که یک نخبه در کشور خودش بماند و نتواند نخبگی خودش را از قوه به فعل دربیاورد؟ ولی اگر همین نخبه بتواند به جای دیگری رفته و به یک دانشمند تبدیل شود، آنوقت میتواند برای کشور خودش هم ارزش افزوده بیشتری به همراه داشته باشد. همین الان در خارج از ایران به دلیل اینکه سرانه ظرفیت و شرایط عینی برای اینکه توانمندیهای افراد از قوه به فعل دربیاید، موجود است، عموما بیشتر ایرانیانی که به آنجا رفتهاند، موفقتر از کسانی هستند که در داخل زندگی میکنند. نشانهاش هم این است که به طور کلی مقدار تولید ناخالص داخلی در کشورهای پیشرفته آمریکایی و اروپایی حداقل به طور سرانه 20 تا 10 برابر ایرانیهاست. بنابراین همان ایرانیانی که الان در ایران دارند یک عددی را ثروت ایجاد میکنند از طریق مغز، توانمندیها و یا سرمایهای که بهکار گرفتهاند، وقتی به خارج از ایران میروند حداقل 10 برابر این ثروت تولید میکنند. اگر ما به کشورهایی مثل بنگلادش، مصر، ترکیه و فیلیپین نگاه کنیم که تعدادشان هم در دنیا بسیار زیاد است، میبینیم کل کسانی که از این کشورها به کشورهای پیشرفته غربی مهاجرت کردهاند و توانستهاند ثروت قابل توجهی را تولید کنند، انبوهی ثروت را به طور سالانه به عنوان ارزش افزوده ثروتی که ایجاد کردهاند به کشور خودشان منتقل کردهاند، بهگونهای که آن کشور تا سالها از منابع ارزی بینیاز شده است.
همین الان ترکیه را که نگاه کنید. بین 30 تا 40 میلیارد دلار در سال مازاد ورود سرمایه از خارج به داخل دارد. در بنگلادش، هند و پاکستان هم همینطور. درواقع درحالی که ما خودمان این امکان را نداریم که از ظرفیت نخبگان خودمان استفاده کنیم، اگر مخالفت کنیم یا اجازه ندهیم که به خارج بروند، جز اینکه اینها را تباه و نابود کردهایم، کار دیگری نمیکنیم. با نگه داشتن اینها یا با ضجه و مویه و گریه کردن برای اینکه این فرار نخبگان رخ ندهد، نمیتوان مساله را حل کرد. مشکل اینجاست که نه تنها نخبگان علمی در ایران در حال فرار هستند بلکه در تمام 60، 70 سال گذشته نه فقط بعد از انقلاب که حتی 15، 20 سال قبل از انقلاب هم، سرمایههای ایران دارند از کشور فرار میکنند. خود این سرمایهها به عنوان تبلور و تجسم عینی و مالی نخبگان هیچ اهمیتشان کمتر از نخبگان نیست. درواقع همه ایرانیان نخبهاند ولی چون ما سرمایه نداریم، نمیتوانیم قوه نخبه بودن اینها را به فعل تبدیل کنیم. بنابراین اگر کشور بخواهد فکری برای فرار مغزها بکند باید قبل از آن فکری برای فرار سرمایهها از کشور بکند که درواقع روح دیگر سکه و حتی مقدمه، روح و اصل فرار مغزها به حساب میآید. مشکل اینجاست که در ایران محیط عمومی کسب و کار به هیچ وجه برای یک فعالیت اقتصادی مساعد نیست. مالکیت هنوز که هنوز است با وجود همه قوانینی که ما داریم، گاه دچار مشکل است و این مساله، مساله بعد یا قبل از انقلاب نیست. مساله تغییرات روزمره قوانین و مقررات مطابق نظر دولتها و سلیقهها، یک مساله دائمی در ایران است که باعث میشود دیگران، سرمایهها، سرمایهدارها، صاحبان افکار معنوی و مادی از اینکه سرمایههایشان را در کشور بهکار بیندازند، بترسند. این درحالی است که ما امکان اینکه بتوانیم در ایران از امتیاز معنوی اختراعاتمان به صورت انحصاری استفاده کنیم را نداریم. انحصارات شبه دولتی تقریبا اقتصاد ایران را خفه کرده است. همین ماجرای «اسنپ» و «تپسی» را نگاه کنید که چه فشارهایی را متحمل میشوند به عنوان گروههایی که نوآوری کردهاند و توانستهاند دهها و صدها هزار شغل جدید در شرایط فعلی ایجاد کنند، اما به جای اینکه مورد اقبال و استقبال قرار بگیرند، روزبهروز دائما به اینها فشار میآورند برای اینکه برخی از انحصارات دولتی و حکومتی را زیر سوال بردهاند. همین را در صحنه مخابرات، بانکها، بیمه، پالایشگاه، فولاد، فلزات و خودروسازی ببرید. اگر به اطراف اقتصاد ایران نگاه کنید، اقتصاد ایران زیر فشار انحصارات دولتی، حکومتی و شبهدولتی خرد شده و هیچ امکانی برای اینکه کسی بتواند در این زمینهها نوآوری کند و فعالیتهای جدیدی را آغاز کند، وجود ندارد. بنابراین هم سرمایههای معنوی و هم سرمایههای مادی که قرار است زمینه و جایگاه استفاده از این سرمایه معنوی باشد، در ایران جایی ندارند و اینها از کشور فرار میکنند. این درواقع مخلوق و محصول آن شرایط بدی است که ما داریم. بنابراین اگر بخواهیم چارهای بیندیشیم باید به از بین بردن این شرایط و زمینه بد فکر کنیم. اگر امنیت و قا دنیا با رفتارت تغییر پیدا میکنه نه با حرفاییکه میزنی نونمداری بهطور کامل و مطابق روح قانون و نه فقط حفظ ظاهری وجود نداشته باشد، هیچ امکانی برای اینکه کشور پیشرفت کند، ندارد. پتروشیمی، راهسازی، جادهسازی و شرکتهای بزرگ پیمانکاری کاملا تحت انحصار هستند. درهمان فضایی که تشکیل سرمایه ثابت ناخالص داخلی در سالهای 93 و 94 به نصف سالهای 83 و 84 رسیده در همان فضا هم تعداد نخبههایی که میمانند قاعدتا باید به نصف رسیده باشد. درواقع اگر میخواهید به این موضوع فکر کنید به جای مویه کردن محیط عمومی کسب و کار را بهبود ببخشید. خود این حرف که «ژنهای خوب میروند و ژن نماهای خوب میمانند!» از همان محیط و فضای انحصاری که صداوسیما در اختیار مجریانش میگذارد، ناشی میشود. این درحالی است که گوینده عبارت «ژن خوب» نمیتواند از خودش دفاع کند، مجری هرچه میخواهد میتواند بگوید. بدیهی است هر نخبهای که نتواند این فضا را تحمل کند، میرود. خود این یک حرکت ضدنخبهگرایانه است!