در کانال تلگرامی خود (@hamedghoddusi کانال یک لیوان چای داغ٬ نوشتههای حامد قدوسی) نوشت:
بخش اول: قول داده بودم که برخی اندازه مقیاسهای پایه در مورد اقتصاد ایران را بنویسم. نکته مهمی که همیشه باید در مورد تحلیلهای مبتنی بر «اندازه مقیاس» در نظر داشت این است که اعداد گاهی رند میشوند تا خواننده آنها را راحتتر به ذهن بسپارد. در نتیجه ممکن است که اعدادی که در پایین ذکر میشوند کاملا دقیق نباشند و هدف این نوشته هم ارائه آخرین و دقیقترین آمارهای اقتصاد ایران نیست. به عنوان مثال در سطح این بحث برای ما مهم نیست که آیا درآمد سرانه ایران دقیقا ۶۲۰۰ دلار است یا ۶۴۰۰. هدف این است که به خاطر داشته باشیم که این عدد هزار دلار یا بیست هزار دلار نیست.
ضمن این که اقتصاد ایران در ۶ سال گذشته در وضعیت ثبات قرار ندارد و برخی اعداد به خاطر شوکهایی مثل جهش نرخ ارز، رشد اقتصادی منفی، کاهش ناگهانی قیمت نفت و الخ از یک سال به سال دیگر تغییر ناگهانی میکنند. در نتیجه برای جلوگیری از اریب شدن نتایج به سمت یک سال خاص، در اینجا نوعی میانگین چند سال گذشته ارائه شده است.
موقع خواندن این اعداد در ذهن خود یک «حدود» (یا سرانگشتی) جلوی همه آنها قرار بدهید.
۱) درآمد سرانه کشور: شش هزار دلار در سال
۲) درآمد سرانه کشور با معیار قدرت خرید یا PPP (این معیاری است که قیمت خدمات و کالاهای داخلی کشورها را با نرخ ارز متفاوتی از قیمت بازار تبدیل میکند تا قدرت واقعی خرید بین کشورها قابل مقایسهتر باشد): حدود ۱۷۰۰۰ دلار (هفده هزار دلار)
جهت مقایسه: متوسط این عدد برای کل دنیا حدود ۱۶۰۰۰ دلار (کمابیش همارز اقتصاد ایران)، افغانستان ۲۰۰۰، ترکیه ۲۰۰۰۰، منطقه یورو حدود ۴۰۰۰۰ و چین حدود ۱۵۰۰۰ است. پایینترین اعداد مربوط به برخی کشورهای آفریقایی (مثلا لیبریا با حدود ۱۰۰۰ دلار) و بالاترین عدد متعلق به قطر با حدود ۱۴۰ هزار دلار در سال (به خاطر منابع بزرگ نفت و گاز و جمعیت اندک) است.
۳) کل تولید ناخالص داخلی کشور (اندازه اقتصاد ایران با نرخ دلار بازار): حدود ۵۰۰ میلیارد دلار
جهت مقایسه: این عدد برای کل دنیا حدود ۸۰ تریلیون (۱۶۰ برابر اقتصاد ایران)، ترکیه ۷۰۰، کل اتحادیه اروپا ۱۱.۵ تریلیون، چین ۱۱ تریلیون و آمریکا ۱۸ تریلیون دلار است. به این ترتیب سرانگشتی میبینیم که آمریکا حدود ۲۰٪ کل اقتصاد دنیا و چین حدود ۱۴٪ اقتصاد دنیا را دارد.
۴) رشد تولید ناخالص سرانه کشور (میانگین ده سال قبل): حدود ۲.۵ درصد
بر خلاف اعداد قبل که جنبه انتگرالی دارند و از یک سال به سال دیگر خیلی شدید تغییر نمیکنند٬ نرخ رشد حالت مشتق دارد و نمودار آن برای کشورهایی که اقتصاد کلان با ثبات ندارند خیلی متلاطم است. در نتیجه باید به میانگین بلندمدت آن نگاه کرد.
جهت مقایسه: متوسط این عدد برای کل دنیا حدود ۲.۵ درصد در سال، چین حدود ۱۰ درصد، ترکیه حدود ۲.۵ درصد، جهان عرب حدود ۲.۲ درصد و کل کشورهای با درآمد متوسط (کشورهای شبیه ما) حدود ۴.۵ درصد بوده است. این عدد آخر برای ما نگرانکننده است٬ چون به این معنی است که ایران در سال حدود ۲ درصد از بقیه کشورهای مشابه کندتر رشد میکند.
بخش دوم:
پس از انتشار بخش اول مطلب تعدادی سوال و نقد از سوی خوانندگان گرامی مطرح شد.
۱) سوال: رشد کشورهای عربی به نظر خیلی کم میرسد٬ این در حالی است که کشورهای عربی ثروتمند خیلی زیاد هستند. جایی اشتباه نشده؟
پاسخ: نه اشتباهی نشده٬ این عدد متوسط کل کشورهای عرب است و اگر صرفا کشورهای عرب نفتی و ثروتمند را قرار می دادیم عدد رشد حتی میتوانست «کمتر» هم بشود. کشورهای نفتی «سطح» درآمد سرانه نسبتا بالایی دارند ولی به خاطر بهرهوری پایین اکثرا نرخ رشدهای بلندمدت اندک و حتی منفی دارند. همین مشاهده معماوار انگیزه اصلی برای طرح سوال و نهایتا خلق ادبیات «مصیبت منابع» شد که روی این بحث میکند که چرا کشورهای دارای منابع طبیعی (عمدتا نفت) علیرغم برخورداری از منابع ارزی و مالی فراوان در بلندمدت با نرخهای خیلی پایین رشد میکنند.
۲) سوال: تولید سرانه با معیار قدرت خرید (PPP) نزدیک هفده هزار دلار در سال نوشته شده که میشود حدود ۱۵۰۰ دلار یا نزدیک پنج میلیون تومان در ماه برای هر ایرانی! این با مشاهدات اصلا سازگار نیست.
پاسخ: مشاهده انتقادی جالبی است و کمک میکند که ما بقیه بحث را از همینجا ادامه بدهیم. در مورد ربط دادن «تولید ناخالص سرانه» به «درآمد و مصرف شهروندان» باید دو ملاحظه کلیدی را در نظر داشت:
۲-۱) بخشی از عدد تولید ناخالص سرانه مربوط به «درآمد/مصرف خصوصی» است و بخش بزرگی از آن میتواند در قالب «کالاهای عمومی» و خدماتی که دولت در کل جامعه دیده میشود (مثل ارتش و راهها و پلیس و مدرسه و نگهداری محیطزیست و امثال آن) مصرف شود. اینکه آیا «کیفیت» خدماتی که دولت ارائه میکند مطابق نیازها و سلیقه شهروندان است موضوع جداگانهای است ولی به هر حال به این تفکیک باید دقت کرد. به همین دلیل هم در خیلی از کشورهای ثروتمند (خصوصا کشورهای اروپایی)٬ میبینیم که مصرف خصوصی افراد خیلی کمتر از عدد درآمد سرانه است چون بخش مهمی از مصرف در قالب خدمات تولید شده توسط دولت است. البته چون دولت در این کشورها از محل مالیات تامین مالی میشود٬ باید عدد «حقوق قبل از مالیات» و «سود سرمایه قبل از مالیات» به عدد درآمد سرانه نزدیک باشد. در کشور ما چنین الزامی نیست٬ چون دولت یک منبع درآمد مستقل از طریق نفت هم دارد.
۲-۲) به درستی میشود که گفت که حتی اگر همه توضیحات بند قبل را لحاظ کنیم باز عدد «هفده هزار دلار» برای هر ایرانی خیلی دور از واقعیت به نظر میرسد. اینجا است که باید به مفهوم PPP دقت کنیم. بلی اگر بخواهیم فقط به ارزش ریالی درآمد/مصرف شهروندان ایرانی (بر اساس قیمتهای داخل ایران) نگاه کنیم باید به عدد درآمد سرانه برحسب دلار جاری نگاه کنیم که حدود ۶۰۰۰ دلار در سال است و با لحاظ کردن توضیح بند قبل عدد معقولی هم به نظر میرسد. کاری که روش PPP انجام میدهد ضرب کردن درآمد ظاهری در یک ضریب برای «همارزش کردن مصارف مشابه در کشورهای مختلف» است . هدف این است که بتوان معیار درستتری از مصرف واقعی شهروندان کشورهای مختلف به دست آورد. در واقعیت ارزش ریالی خیلی از خدماتی که در داخل ایران مصرف میشود ارزانتر از معادل آنها در کشورهای دیگر است. به این ترتیب اگر مصرف یک شهروند ایرانی را صرفا با «ریال» بیان کنیم٬ دچار خطای تخمین پاییندست شدهام. چند مثال که بزنم کاملا روشن میشود:
۱) قیمت یک نوار قلب یا آزمایش خون (بدون بیمه) در ایران ممکن است ۳۰-۴۰ هزار تومان باشد. همین خدمت (با همین کیفیت) در یک کشورها اروپایی یا آمریکایی ممکن است صدها یا حتی هزاران دلار هزینه داشته باشد.
۲) بلیط مترو تکسفره در تهران پروسعت حدود ۷۰۰ تومان (۲۰ سنت) است. همین بلیط در خیلی از شهرهای کوچکتر اروپایی بین ۲-۳ یورو (نزدیک ۱۰ هزار تومان) است.
۳) هزینه یک خدمت تاسیساتی کوچک (مثلا باز کردن در قفلشده یا لوله گرفته) در ایران ممکن است حدود صدهزار تومان باشد. همین خدمت در کشورهای دیگر ممکن است ۲۰۰-۳۰۰ دلار باشد.
در این مثال شهروندان دو کشور عملا یک خدمت/کالا را مصرف کردهاند (مثلا سفر با مترو یا باز کردن قفل در)٬ ولی در حسابهای ملی عدد ریالی خیلی متفاوتی برای آنها ثبت شده است. کاری که تبدیل PPP میکند این است که ارزش ریالی خدمات غیرقابلمبادله را منبسط میکند تا با بقیه کشورها قابل مقایسه شود.
حال اگر به عدد ۱۷۰۰۰ برگردیم٬ بلی متوسط «درآمد یا مصرف ریالی» یک شهروند متوسط ایرانی خیلی از این عدد دور است و در نگاه اول عجیب به نظر میرسد. ولی اگر میزان مصرف عینی و فیزیکی او را بگیریم (که هدف غایی درآمد سرانه سنجش این عدد است) و بپرسیم که در سطح متوسط بقیه کشورهای دنیا با چه درآمدی میشود به این سطح از مصرف فیزیکی رسید آن موقع به عدد ۱۷۰۰۰ دلار در سال میرسیم.
بخش سوم
بر اساس شهودی که از مفهوم درآمد سرانه با معیار دلار رایج (۶۰۰۰ دلار) و قدرت خرید (۱۷۰۰۰ دلار) داریم میتوانیم نگاه دقیقتری به ارقام درآمد و مصرف سطح خانوار و دولت داشته باشیم.
متوسط درآمد خانوارهای شهری حدود ۳۸ تا ۴۰ میلیون در سال و خانوارهای روستایی حدود ۲۰ میلیون در سال است. ارقام حدودی است چون هنوز آمار بودجه خانوار امسال را نداریم و بر اساس نتایج سالهای قبل و نرخ تورم و رشد اقتصادی تخمین میزنیم.
بعد خانوار شهری در ایران نزدیک ۳.۴ و خانواده روستایی ۳.۷ است (به کوچک بودن/شدن شکاف بعد خانوار شهری و روستایی دقت کنید)٬ در نتیجه درآمد هر ساکن شهری ایران نزدیک ۱۱ میلیون تومان (نزدیک ۳۰۰۰ دلار) است. به خاطر بیاورید که درآمد سرانه با معیار دلار رایج حدود ۶۰۰۰ دلار بود. پس به طور سرانگشتی میبینیم که تقریبا نصف درآمد سرانه کشور به شکل «درآمد قابل تصرف خصوصی» فرد تخصیص پیدا میکند و تقریبا نصف دیگر در قالب مخارج دولت (خدمات دولتی) محقق میشود.
از گذشته، محققانی که روی موضوع درآمد/هزینه خانوارها در ایران کار میکنند به شکاف بین «درآمد» و «مخارج» اظهاری خانوادهها (که مبنای گزارش بودجه خانوار است) دقت میکنند. برای بسیاری از سالها میزان هزینه خانوادهها بیشتر از درآمد آنها است. این ممکن است در یک دوره ویژه (مثلا بحران) اقتصادی اتفاق بیفتد و افراد با قرض گرفتن از آینده مصرف فعلی خود را در سطح قبل حفظ کنند، ولی نمیتواند در طول سالهای متعدد به این شکل باشد. این مشاهده بسیاری از محققان را به این نتیجه رسانده بود که با توجه به نگرانی مردم از اعلام درآمد واقعی، «هزینه خانوار» معیار دقیقتری برای درآمد واقعی آنها است تا «درآمد» اظهار شده.
درآمد خانوادههای روستایی در ایران به طور سنتی چیزی حدود ۵۰-۶۰ درصد درآمد خانوارهای شهری است. این درست است که درآمدها در روستاها میتواند کمتر از شهر باشد، ولی این عدد نباید ما را در تخمین رفاه خانوارهای روستایی دچار اشتباه کند. باید به دو نکته متضاد دقت کنیم: از یک طرف، «هزینه» برخی از اقلام مثل مسکن و حمل و نقل و تا حدی انرژی در روستاها کمتر از شهرها است و در نتیجه قدرت خرید «درآمد» روستایی بالاتر است. از طرف دیگر خدمات دولتی و آموزشی و تفریحی دولتی طبعا در شهرها با کیفیت و کمیت بهتری ارائه میشوند و بهرهمندی روستاییان از آن بخش درآمد سرانه کمتر است.
برخی اعداد جالب توجه که به فهم پاراگراف قبل هم کمک میکنند:
۱) هزینه مسکن خانوار شهری نزدیک یک سوم درآمد آنها (حدود ۳۵ درصد) را به خود اختصاص میدهد.
۲) ۵۷ درصد خانوارهای روستایی و ۹۴ درصد خانوارهای شهری به گاز لولهکشی دسترسی دارند. تقریبا تمام خانوادههای شهری و رستایی به برق و اب لولهکشی دسترسی دارند.
۳) سهم هزینه بهداشت و درمان از هزینه کل برای خانوارهای شهری حدود ۶ و برای روستایی ۱۶ درصد است.
۴) ۹۵ درصد خانوارهای روستایی کشور صاحب تلویزیون رنگی، ۸۸ درصد صاحب موبایل و ۱۳ درصد صاحب رایانه هستند. ۵۰ درصد خانوارهای شهری رایانه و ۹۶ درصد موبایل دارند.
بخش چهارم
نفت کجای معادلات اقتصاد ایران است؟ تجربه میگوید که شهود ذهنی خیلی از ما در مورد سهم نفت در اقتصاد ایران با اعداد منطبق نیست. مثلا اگر بپرسیم که سهم نفت از تولید ناخالص داخلی ایران چند درصد است چه خواهید گفت؟ ۵۰٪ ؟ ۸۰٪؟ یا ۱۰٪؟ حدس میزنم خیلیها معتقد باشند سهم نفت در اقتصاد ایران نزدیک ۵۰ درصد است. اجازه دهید به اعداد نگاه کنیم.
احتمالا با اندازه مقیاسهایی که تا الان گفته شده تخمین ذهنی و سرانگشتی سهم بخش نفت نباید سخت باشد. اجازه بدهید قدم به قدم پیش برویم.
برای اینکه تقریب زدن راحت باشد دقت کنید که تولید نفت ایران در سالهای عادی (قبل از تحریم) حدود ۴ تا ۴.۲ میلیون بشکه در روز است و خوشبختانه پس از رفع تحریمها و با تلاش نیروهای داخلی با سرعت زیاد به نزدیک سطح قبلی برگشت. در نتیجه تولید سالیانه میشود حدود ۱.۵ میلیارد بشکه نفت که در نتیجه به هر ایرانی حدود ۲۰ بشکه نفت در سال میرسد.
با دانستن عدد ۲۰ بشکه نفت به ازای هر ایرانی٬ تخمین ذهنی سهم هر شهروند ایران از تولید نفت خیلی آسان میشود. اگر قیمت نفت ۱۰۰ دلار باشد این عدد به حدود ۲۰۰۰ دلار در سال و اگر ۵۰ دلار باشد (که تا اطلاع ثانوی باید روی چنین عددی حساب کرد، مگر اتفاق ژئوپولیتیکی عجیبی بیفتد) سهم هر ایرانی از نفت حدود ۱۰۰۰ دلار در سال است.
درآمد سرانه ما چه قدر بود؟ با معیار دلار رایج ۶۰۰۰ دلار و با معیار قدرت خرید ۱۷۰۰۰ دلار. پس سهم نفت از کل تولید سرانه کشور - اگر با عدد دلار رایج حساب کنیم - چیزی حدود یک ششم و در حد ۱۵٪ است. این عدد معمولا خیلی کمتر از تخمینی است که افراد به صورت فرض پیشینی در ذهن دارند.
آیا همه درآمد نفت به صورت ارز است؟ پاسخ منفی است! چون از حدود ۴ میلیون بشکه نفت تولیدی چیزی حدود ۱.۲ تا ۱.۵ میلیون بشکه در داخل مصرف میشود و صادرات نفت و میعانات در اوج به حدود ۲.۸ میلیون بشکه در روز میرسد ولی میانگین آن حدود ۲.۵ میلیون بشکه در روز است. پس سهم هر ایرانی از «صادرات نفت» حدود ۱۲ تا ۱۴ بشکه در سال است که با نفت ۵۰ دلاری (با صرفنظر از هزینههای تولید) به تقریب سرانگشتی ۶۰۰ تا ۷۰۰ دلار در سال درآمد ارزی برای هر نفر میرسیم.
طبعا سهم نفت از «درآمد ارزی» کشور خیلی بزرگتر از سهم این بخش در «تولید ناخالص داخلی» است. صادرات غیرنفتی کشور (البته شامل صادرات گاز و محصولات پتروشیمی) حدود «۴۰ میلیارد دلار» در سال است. درآمد صادرات نفت متناسب با قیمت روز نفت میتواند از نزدیک ۱۲ میلیارد دلار (در سالهای خیلی بد) تا حدود ۱۰۰ میلیارد دلار (در سالهای اوج قیمت و تولید) متغیر باشد. با افق نفت ۵۰ دلاری، صادرات نفت کشور حدود ۴۵ میلیارد دلار است. به این ترتیب سهم بخش نفت و غیرنفتی در درآمد صادراتی کشور تقریبا برابر و هر کدام حدود ۵۰ درصد است.
بخش پنجم
گاز کجای معادلات اقتصاد ایران است؟ به نظر میرسد که با وجود اهمیت روزافزون گاز در اقتصاد انرژی ایران، هنوز اهمیت آن به اندازه نفت شناخته شده نیست. در این بخش سعی میکنیم تصویر ملموستری از ارزش صنعت گاز (بالادست) کشور داشته باشیم.
ایران «دومین» کشور دنیا از حیث منابع گاز طبیعی و سومین کشور دنیا (بعد از آمریکا و روسیه) به لحاظ حجم تولید گاز است. گاز هم خوراک کلیدی برای صنعت پتروشیمی است و هم به خاطر پاکی نسبی (در مقایسه با ذغالسنگ) گزینه مهمی برای تولید برق در شرایط نگرانی از تغییرات اقلیم است. گاز ایران از میادین مختلف تولید میشود ولی به لحاظ اندازه مقیاس «پارس جنوبی» مهمترین مرکز تولید گاز طبیعی در کشور است و اصولا رشد ظرفیت تولید گاز کشور به دلیل کشف مخزن پارس جنوبی و شروع پروژه پارس جنوبی در اواسط دهه هفتاد بوده است. در نتیجه روی همین مخزن متمرکز شویم.
من یک قاعده سرانگشتی برای توضیح دادن اهمیت پروژه پارس جنوبی دارم. هر فاز پارس جنوبی تقریبا معادل ۲۸ میلیون متر مکعب در روز یا حدود ۱۰ میلیارد مترمکعب به ظرفیت تولید گاز کشور اضافه میکند. ولی قیمت گاز را چه قدر بگیریم؟ بر خلاف نفت که یک بازار متمرکز جهانی دارد و در نتیجه همه تولیدکنندگان در همه جای دنیا ارزش اقتصادی محصول خود را میدانند (حداکثر با چند دلار اختلاف هزینه حمل)، به دلیل هزینه حمل و نقل بالا گاز طبیعی فقط بازار محلی دارد. چون گاز فاقد یک بازار متمرکز جهانی است، در نتیجه مکانیسم کشف قیمت جهانی هم برای آن وجود ندارد. در واقعیت هم قیمتهای همزمان گاز در مثلا آمریکا و اروپا و ژاپن میتوانند تا ۵ برابر اختلاف داشته باشند (از ۳ تا ۱۵ دلار به ازای هر ۱۰۰۰ فوت مکعب). در ایران هم بازاری برای گاز نداریم و در نتیجه مکانیسم بازار برای کشف قیمت هنوز شکل نگرفته است و با دستور دولت تعیین میشود.
برای تخمین ارزش گاز ایران، از میانگین قیمت مرجع آمریکا استفاده کنیم که جزو پایینترین قیمتها در کشورهای صنعتی است و هر هزار فوت معکب (معادل ۲۸ متر مکعب) را ۴ دلار در نظر بگیریم. در این صورت ارزش گاز تولیدی هر فاز پارس جنوبی تقریبا برابر ۴ میلیون دلار در روز یا حدود یک و نیم میلیارد دلار در سال است. اگر پیشرفت کار متوسط پارس جنوبی را حدود ۲۰ فاز بگیریم٬ این پروژه تقریبا ۳۰ میلیارد دلار در سال به درآمد کشور اضافه میکند. این البته بدون در نظر گرفتن ارزش محصولات پتروشیمی ناشی از پردازش گاز است و فقط قیمت گاز طبیعی (خوراک ورودی پتروشیمی) را در نظر گرفته است.
اقتصاد گاز چه فرقهایی با نفت دارد؟ اول اینکه مقدار زیادی از گاز تولیدی کشور در داخل مصرف میشود و درصد گاز صادراتی به نسبت تولید خیلی کمتر از نفت است. در نتیجه سهم مستقیم گاز از درآمد ارزی کشور خیلی بالا نیست. دوم اینکه گاز برای صادرات نیاز به زیرساختهایی مثل خط لوله یا ترمینال مایعسازی و نیز چانهزنی و قراردادهای بلندمدت دارد. سوم اینکه بر خلاف پالایش نفت که تقریبا ارزش اقتصادی خاصی اضافه نمیکند (بر خلاف باور نادرست رایج) ، پردازش گاز در مقصد و صادرات محصولات پتروشیمی ارزشافزایی بالایی دارد.