امیرحسین خالقی
دکترای سیاستگذاری عمومی
در سالهای پس از شوک نفتی 1353 که کشور به درآمدهای نجومی دست یافته بود و رویای رسیدن به دروازههای تمدن دستیافتنیتر به نظر میرسد، خریدهای خارجی بسیاری انجام گرفت تا در کوتاهترین زمان ممکن مسیر صنعتی شدن طی شود. از یکی از رجال رژیم پهلوی نقل شده است که کشتیها برای تخلیه بار در بنادر گاه تا 6 ماه منتظر میماندند، انبوه کالاها زیر آفتاب و باران از بین میرفتند یا برای تخلیه محوطه گمرگ زیر بولدوزرها له میشدند و میشد پشتههای سیمان را دید که آنقدر منتظر کامیون مانده بودند که سنگ شدند و هزاران کامیونی که به دلیل نداشتن راننده در بیابانها خاک میخوردند! چنین اوضاعی البته غریب نبود، وقتی سرمایه انسانی و زیرساخت مناسب وجود نداشته باشد، نمیتوان با تزریق منابع و سرمایه اقتصاد را متحول کرد. داستان ایران بهعنوان یکی از تجربههای ناموفق برای تاکید بر اهمیت انسانها در توسعهیافتگی همچنان نقل میشود. امروز در سطح سیاستگذاری کلان هم بسیاری این اصل «اهمیت تحصیلات» را باور دارند که در توسعه اقتصادی کشور سرمایههای انسانی آن اهمیت بسزایی دارند و تحصیلات عنصر مهمی در توسعه انسانها و بهبود مهارت و دانش آنهاست.
گفتهاند از دهه 1980 که دیدگاه موسوم به «نئولیبرالیسم» قوت گرفته است و «دولتهای کوچک»، «عدم مداخله آنها در اقتصاد» و «اداره بخش عمومی/ دولتی به سبک خصوصی» اقبال پیدا کردهاند و از سوی دیگر جهانی شدن و ظهور اقتصاد دانش محور را شاهد هستیم، دولتها در کشورهای گوناگون بر آموزشهای دانشگاهی تمرکز کردهاند. دانشگاهها در اقتصاد امروز جهان که سهم نوآوری و تخصص در آن حیاتی است و مهارتهای قدیمی زود کهنه میشوند، نقش اقتصادی عمدهای دارند و آنها را یکی از پیشرانهای توسعه اقتصادی میدانند. گذشته از جنبه اقتصادی، آموزشهای دانشگاهی رسمی بهترین شیوهای است که افراد فارغ از پیشینه اقتصادی و اجتماعی خود، میتوانند راه رشد را در اجتماع طی کنند. رئیس دانشگاه هاروارد هم زمانی گفته بود تحصیلات عالی بهترین نردبانی است که با آن میتوان تحرک اجتماعی و اقتصادی را بهبود داد؛ گفتهای که گویی یادآور همان پند قدیمی است که «درس بخوان تا برای خودت چیزی شوی»! آمار هم نشان میدهد این جزو معدود پندهایی است که جوانان از قدیمیترها پذیرفتهاند. بر اساس آمار یونسکو در سال 1999 تعداد دانشجوهای کشور حدود یک میلیون و 308 هزار نفر بود و در سال 2014 به کمتر از چهار برابر، یعنی حدود 4 میلیون و 685 هزار نفر افزایش یافته است. با این حال اجازه دهید اصل «اهمیت تحصیلات» را با برخی پژوهشها و مرور وضعیت بعضی کشورها هم بررسی کنیم: در تایوان یک بررسی که دادههای سالهای 1965 تا 2000 را بررسی کرده است اثر مثبت تحصیلات عالی بر توسعه اقتصادی را تایید میکند و به ویژه اشاره دارد که فارغالتحصیلان مهندسی و علوم طبیعی نقش بارزی در فرآیند توسعه آن کشور داشتهاند. در پژوهشی دیگر که تجربه کشورها را برای دورههای بیش از 60 سال در نظر گرفته است، نشان داده میشود که گسترش تحصیلات عالی را میتوان برای کشورهای سوئد، بریتانیا، ژاپن و فرانسه عامل توسعه اقتصادی دانست، ولی برای ایتالیا و استرالیا چنین نیست. به بیانی دیگر، رابطه سرمایهگذاری و افزایش ظرفیتهای آموزش عالی و توسعه اقتصادی پیچیده است و در تمامی کشورها نمیتوان انتظار نتیجه یکسان داشت. ولف هم در کتابی جنجالی با نام «آیا تحصیلات مهم است» با تمرکز بر اوضاع بریتانیا آن فرض سادهانگارانه «آموزش عالی را گسترش بده، رشد اقتصادی به دنبالش خواهد آمد» را به چالش میگیرد و سرمایهگذاری کلان دولتها روی آموزش عالی را نقد میکند.
گذشته از کشورهای توسعهیافته، تجربه آفریقا نیز خواندنی است و تصویری از نقش آموزش عالی را برای مراحل آغازین توسعه فراهم میآورد. در کشورهای توسعه نیافته هرچند اولویت بر آموزشهای ابتدایی است، باز نمیتوان از اهمیت گسترش آموزش عالی غافل شد. در تحقیقی از دانشگاه هاروارد در سال 2006 نشان داده شده است که در چنین کشورهایی هم سرمایهگذاری روی آموزش عالی در بهبود رفاه عمومی بسیار موثر است و گسترش آموزش عالی و توسعه اقتصادی رابطه دارند. اما کار چندان ساده نیست، در پژوهش جامع دیگری در سال 2015 مشخص شده است، حتی در کشورهای آفریقایی کمتر توسعهیافته نباید رابطه تحصیلات عالی و توسعه اقتصادی را یک سویه و ساده دید و کشورهای مختلف با توجه به مهارتهای در دسترس و شبکه شرکتهای موجود، اقتضائات بسیار متفاوتی دارند. به زبان ساده، در کشورهای توسعه نیافته هم نمیتوان با قطعیت ادعا کرد، کافی است روی تحصیلات عالی سرمایهگذاری کنیم تا توسعه اقتصادی حاصل شود، بلکه باید هوشمندانه و با توجه به شرایط خاص کشور کار را پیش برد. از جمله اشاره شده است که آفریقایجنوبی به دلیل موقعیت جغرافیای در صنایع خودروسازی اقبالی پیدا نکرد، ولی در ستارهشناسی توانست پیشرفت خوبی به دست آورد. از اینرو پیشنهاد میکند گسترش تحصیلات عالی را باید با در نظر داشتن چنین ملاحظاتی پیش برد. کوتاه سخن آنکه گسترش آموزش عالی برای توسعه اقتصادی کشور در آینده البته اهمیت دارد، ولی بسیاری عوامل اساسی هم دست اندرکارند و بجاست از این «رمانتیسیسم عدد» کنونی فاصله گرفت. تعداد دانشجویان و مقالهها و مانند آن البته گویای حقایقی است، ولی به نظر میرسد مسائل کلان ساختاری اهمیت بیشتری دارند؛ مسائلی مانند پیوند فرآیند دانشآفرینی و ایجاد ثروت، چگونگی ارتباط دانشگاهها با دیگر نهادها و کیفیت و کاربردیتر کردن آموزش عالی را باید جدیتر گرفت. توسعه اقتصادی ایران ربط چندانی با تعداد شهروندان دانشگاه رفته آن ندارد، بلکه بیشتر به این بستگی دارد که آنها تا چه حد توانمندی ایجاد ثروت و فعالیت در عرصه بینالمللی را دارند.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 3891