محمد ستاریفر، دولت جنگ را «خاص» مینامد و میگوید: «اگر در آن روزگار سخت، ملت و دولت ایران توانست دستاوردهایی داشته باشد، همه مرهون همگرایی همگانی در سایه ولایت امام (ره) بود». او دولت جنگ و دستاوردهایش را متعلق به همه میداند و خاطرهگونه، نیمنگاهی به برنامهها، بودجهها و رویکردهای دولت در دوران دفاع مقدس دارد. پنجشنبه گذشته، در ادامه سلسلهنشستهای هفتگی مؤسسه دین و اقتصاد که در چارچوب گرامیداشت دفاع مقدس برگزار میشد، محمد ستاریفر، عضو هیأتعلمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايی، به سخنرانی پرداخت که بخشهایی از آن را در پی میخوانید.
دولت خاص
بعد از جنگ تا امروز به دلیل برخی انتقامگیریهای جناحهای سیاسی، گذشتهها نفی میشوند؛ گذشتهای که از آن همه ماست. این گذشته به همه، حتی کسانی که آن را نفی میکنند، تعلق دارد، اما منافع زودگذر امروزی و جناحی، برای برخی ایجاب میکند به نفی ناعادلانه گذشتهها بپردازند. در تاریخ رشد و توسعه دنیا، مراحل گذار از قدرت فردی به اقتدار گروهی و جمعی را شاهد هستیم و در ادبیات نظری نیز مفاهیم دوران دولت کلاسیک، دولت رفاه، دولت توسعه، دولت شهروندمدار و دولت حکمروایی را میخوانیم، اما دولت دوران دفاع مقدس اصلا نمیتواند با دولتهایی که در بیان نظری مطرح هستند، مقایسه شود. اگر درباره دولت دفاع مقدس صحبت میکنیم منظور کل نظام حکمروایی است که دولت، موتور آن به حساب میآید. من اجازه میخواهم نام این دولت را «خاص» بگذارم، چراکه نمیتوانم بگویم دولت کلاسیک، دولت رفاه، دولت توسعه یا دولت شهروندمدار، زیرا برای برگزیدن این اسامی، باید ساختار و کارکرد دولت نیز با آن متناسب باشد. در دولت خاص هر روز مناسبات اقتصادی، اجتماعی، قواعد کار، مسائل حقوقی، اداری و سازمانی دستخوش دگرگونی بوده است، چراکه دولت دوران جنگ، دولتی بوده که به شدت از شرایط پرالتهاب زمان خود تأثیر پذیرفته است. هر دو دولت «مهندس موسوی» تقریبا از لحاظ سنی از جوانترین دولتهای تاریخ ایران بودهاند و گرچه افراد متخصصی را به وزارت برگزید، اما این افراد هرگز دیوانسالار نبودند؛ بسیاری از آنها برای اولینبار پا به وزارتخانهها میگذاشتند و حتی از شرح وظایف قانونی و تشکیلاتی آن بیخبر بودند؛ اگر هم خبر داشتند، در آن انقلاب نوپای مردمی، هر روز قانون و مقررات وزارتخانهها تغییر میکرد. دولت دوران جنگ در اوایل کار، تفکر و اندیشه خاصی در حوزههای اقتصادی و اجتماعی نداشت، اما در حین عمل، به دلیل تعهد، اخلاقگرایی، پشتکار و آرمانهایی که داشت مسائل را واکاوی و برای آنها راهحل پیدا میکرد. در این دوران در هر سه قوه، گسترهای از تفکرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی وجود داشت که بهنوعی برخاسته از جناحهای پنهان یا آشکار آن دوران بود، به همین دلیل، دولت جنگ، آنچنان یکدست هم نبوده است. بههرحال، حُسن یا ضعف در عملکرد این دوره، از آنِ همه بوده است و گرچه پس از دوران دفاع مقدس باید از ضعفهای آن درس میگرفتیم و فرصتها و دستاوردهایش را حفظ میکردیم، اما متأسفانه با نقدهای غیرمنصفانهای مواجه شد.
دولت «خاص» میراث دولت افسونگر
سالهای ٥٢ تا ٥٦ دوران دولت انبساطی است که بر بودجه جاری دولت از محل درآمدهای سرشار نفتی مرتب افزوده میشود. این دولت «خاص» میراث دولت افسونگر شوک نفتی بود؛ براساس نظریههای اقتصادی، اگر الگوی مصرف بالا برود، یا نمیتوان آن را پایین آورد یا بسیار سخت و زمانبر خواهد بود. در دوران دولت انبساطی، ریختوپاشها گسترده شد و بهویژه در روزگار منتهی به پیروزی انقلاب، برای راضی نگهداشتن و آرامکردن مردم و عوامل حکومتی، بودجه دولت انبساطیتر شد و این میراثی بود که به دولت دفاع مقدس رسید. در سال ٥٧ همه کارهای کشور متوقف شده بود، حال اینکه در انقلابهای تودهای، وقتی مردم به خیابان میریزند و انقلاب میکنند، مطالبات بیشتری از قدرت و حاکمیت دارند؛ آزادی و استقلال میخواهند و در کنار شعارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، خواستههایی اقتصادی مانند مسکن، رفاه و عدالت نیز دارند. در این شرایط، قانون اساسی تدوین شد که بسیاری از اصول آن چندان با واکاوی شرایط محیطی آن دوران متناسب نبود و هالهای از ابهام را پس از آن بروز داد مبنی بر اینکه دولت و رئیسجمهور چهکاره هستند و بحث مالکیت چگونه است. بعد از آن هم در بسیاری موارد فراموش شد که اصول قانون اساسی باید متعین نوشته شود تا بتوان قوانین بعدی را صریحتر نوشت. مثلا به نوشتن حدود شرع یا حدود اسلام بدون پرداختن به جزئیات اکتفا شد که همین موارد، در دوران دفاع مقدس محدودیتهای گستردهای را برای قوه مجریه و رویکردهای بودجهای آن ایجاد کرده بود. دولتی که این میراثها به او رسیده، باید دولت مداخله باشد و در کشور همهچیز، بیشتر دولتی باشد. از دیگر سو هر انقلابی در دنیا، مداخله بیشتر دولت را میطلبد و هر جنگی نیز مداخله بیشتر دولت را ایجاب میکند.
دولت وادار به سرککشیدن شد
در دوران دفاع مقدس، دولت «خاص» شکل گرفت، چراکه همهچیز به هم خورده بود؛ با میراث دولت انبساطی قبل از انقلاب و در شرایط وقوع انقلاب و جنگ، باید دولت گستردهای ایجاد میشد، اما دولت گسترده، با دستور و حرف شکل نمیگیرد، بلکه باید در عمل و در عرصههای گوناگون، روزبهروز شکل بگیرد. دولت دوران جنگ مشغلههای فراوان داشت و میکوشید حوزههای اقتصادی را به روال عادی برگرداند. قصدی برای تصاحب، مصادره و ملیکردن دارایی بخش خصوصی در دولت وجود نداشت درحقیقت در اوایل انقلاب آنقدر کار و گرفتاری در مملکت زیاد بود که کسی به بخش خصوصی یا کارخانهها کار نداشت، اما از یکسو کارگران اجازه نمیدادند صاحبان کارخانه برگردند و آنها را تهدید به مرگ میکردند و از دیگرسو گزارشی به شورای انقلاب رسید که شرکتهایی که لیست شده بودند، حدودا بالای ٦٠ میلیارد تومان دارایی و حدود ٨٠ میلیارد تومان هم بابت ارزهایی که گرفته و به خارج بردهاند، بدهی دارند. اینطور نبود که شورای انقلاب و دولت بگوید کل بخش خصوصی را مصادره و ملی کنید. شرایط خاصی بود که صاحبان کارخانهها رفته بودند؛ درحالیکه تولید باید انجام میشد، کارگران حقوق میخواستند و درضمن کارگران باوجود تلاش دولت، با بازگشت کارفرمایان قبلی کنار نمیآمدند. پشت این دولت گسترده و همهجانبه و دولتی که وادار شد به همهجا سرک بکشد، مطالبات گسترده مردمی قرار داشت. دولت اگر سرک نمیکشید، از سوی قدرت مردمی و کارگری مورد بازخواست و انتقاد قرار میگرفت، چراکه جنگ و انقلاب، مداخله بیشتر دولت را ایجاب کرده بود. در دو دوره دولت جنگ، با آن همه تلاطم که وجود داشت، با کمک حضرت امام(ره) و مردم، الزاماتی مرئی و نامرئی ایجاد شده بود که باعث شد شاهد همگرایی بیشتری نسبت به دولتهای بعدی باشیم. در آن روزگار سخت، اگر ملت و دولت ایران توانست دستاوردهایی داشته باشد، مرهون همان همگرایی بود اما پس از آن، هرچه گذشت این همگرایی به واگرایی تبدیل شد.
رفوزگی دولت جنگ با نگاه پوپولیستی
در دولت دوران جنگ، عقلانیت فردی کمکم عقلانیت جمعی را شکل داد که عقلانیت جمعی نیز عقل سازمانی را ایجاد کرد. در آن دوران، سازمان برنامه منحل شده بود و بسیاری از کارشناسان آن جدا شده یا به خارج رفته بودند. در این شرایط، شکلدادن به یک سازمان برنامهریزی نوین، بسیار پرهزینه و کُند بود اما تقریبا در طول دوره دولت اول و دوم، ظرفیتهای قابل قبول و ارزشمندی در رابطه با پیریزی گفتمان توسعهای در کشور شکل گرفت. در دولت اول، «مهندس موسوی» سالهای ٦١ و ٦٢ را سال برنامه اعلام کرد و درنهایت با سختیهای بسیار زیادی که به دلیل نبود تفاهم و تطابق بین نیروهای قدیمی و جدید در ادارات، وزارتخانهها و سازمانها وجود داشت، برنامه مهم ٦٦-٦٢ با اتکا به آدمهای جدید و با کمک همه اقشار مردم تنظیم شد؛ درحقیقت آن دوران، روزگار تخریب و ساختن بود. پس از انقلاب، ضریب نفوذ حوزه سیاسی دولت به اقصی نقاط کشور گسترش پیدا کرد و منابعی که پیش از انقلاب مختص شهرهای بزرگ بود، به کل گستره کشور اختصاص یافت. از دیگرسو مهمترین کاری که دولتها در این شرایط برعهده دارند، تأمین همهجانبه نیازهای اساسی است و اگر بخواهیم دولت جنگ را از همین منظر ارزیابی کنیم، با همه محدودیتها، دستاوردهای بسیار بزرگی داشته است. شاید حالا جوانان، فهمی از آن وضعیت نداشته باشند، اما در دوران جنگ، مردم محتاج حداقلهایی مانند شیر و پنیر و... کوپنی بودند. در آن زمان در برخی از حوزههای اقتصادی عقبگرد داشتیم و در برخی از حوزهها، نگهداری وضعیت در همان سطح در دستور کار بود اما در همان وضعیت و با همان محدودیتها گفته میشد باید برای راهآهن بافق- بندرعباس و فولاد مبارکه، فکری شود. در عرصه اجتماعی کارها گستردهتر بود؛ در آن شرایط بیشتر بودجه کشور به امور دفاعی اختصاص پیدا کرده بود و درحالیکه بودجه جاری نزدیک به ١١ درصد رشد منفی داشت، عرصههایی مانند آموزش و پرورش، آموزش عالی و بهداشت و درمان حدود ١٥ درصد رشد مثبت داشتند که این هم یکی از شاخصهای مهم آن دوران است. در آن روزگار به دلیل رشد بالای جمعیت در سالهای ٦٥ تا ٦٧، تعداد دانشآموزان به بیش از ٢١ میلیون نفر رسید و کل کادر آموزش و پرورش کمتر از ٧٠٠ هزار نفر بودند که نزدیک به ٨٠ درصد از آنها در صف (کلاسها) و ٢٠ درصد از آنها در ادارات کل و وزارتخانهها مشغول بودند. اگر بخواهیم حرفهای کمونیستی و پوپولیستی بزنیم در این شاخصها رفوزه میشویم، چراکه از منظر اینها بیشتر نیروها باید در ستاد باشند نه در صف. امروزه حدود ١٢، ١٣ میلیون دانشآموز داریم و تعداد کادر به یکمیلیون و ٣٠٠ هزار نفر رسیده است که حدود ٦٠ درصد آنها در ستاد هستند و حدود ٤٠ درصد در صف (کلاس) حضور دارند. درحقیقت بعد از دولت جنگ، در عرصه مهم آموزش و پرورش، این نسبت به نفع ستاد و به زیان صف تغییر کرده است. اگر نهادی بخواهد کارنامه دولت جنگ را با انصاف مقایسه کند، همه دستاوردها با عدد و رقم در دسترس است. یکی از مواردی که باعث غبطه من میشود، این است که پاکترین، شفافترین و جامعترین بودجههای سنواتی کشور در سالهای ٦٠ تا ٦٨ بوده است. در آن روزگار حتی پولی که یک دلال گرفت تا از اتریش برای ایران توپ جنگی بخرد، اما پول را دزدیدند و تسلیحات ندادند، نیز در بودجه آمده است. درحقیقت مهمترین کار دولت این بود که جدای از برنامه پنجساله، برای بودجه نیز واقعا برنامه یک ساله داشته باشد. بودجه در آن دوران، ماهبهماه و گاه هفتهبههفته، مطابق با پولی که به خزانه میآمد، تخصیص داده میشد. مهمترین وظایف دولت جنگ، طبق قاعده مباحث نظری و تاریخی، تأمین نیازهای اساسی، دفاع ملی و امنیت بوده است و گرچه زیاد وظیفه رشد و توسعه نداشته و پرچمدار رشد و توسعه نبوده است، اما باز هم توسعه و رشد در این دوره مشاهده میشود.
در سالهای ٦٥ تا ٦٧، تورم از ٥. ٩ به ٢٣ و ٢٨ درصد رسیده اما زیرسؤالبردن کل دوران به این دلیل، بیانصافی است، چراکه این دوران، جریان پولهای داغ و چاپ اسکناس برای تأمین نیاز جنگ برای دولت مشکلات جدی ایجاد کرد حال آنکه این اقدام یک گوشه از عمل حکمرانی بود و دولت یا شخص خاصی مقصر نبوده است.
چرا باختیم؟
کارنامه همه ما بعد از جنگ زیر سؤال است که چرا باوجود اینکه در زمان جنگ، شاخصهای معقول داشتیم، در دوران پس از جنگ باختیم. اینکه مقصر باخت کیست، بحث دیگری است. مهم این است که ما باختیم و نتوانستیم دستاوردهای آن دوران را ادامه دهیم. از نیمه دوم ٦٤ که نفت ارزان شد و در سال ٦٥، آنچنان اوضاع بحرانی و عرصه تنگ شد که در دولت گفتند باید بنشینیم و یک برنامه جدی تنظیم کنیم و برنامهای با عنوان شرایط نوین اقتصادی تدوین کردند. در آن زمان حتی برای تهیه نمک و کبریت هم مشکل داشتیم. حالا شاید خندهدار باشد بگوییم کشوری که همه جایش نمک است، در تهیه نمک مشکل داشته، اما این واقعیت آن دوران است، چراکه ارز نداشتیم و قرار بود همه بنادر مورد محاصره و حمله قرار بگیرند. این سند در مرکز اسناد سازمان مدیریت وجود دارد، وضعیت دوران جنگ متفاوت بود از آنچه برخی میاندیشند؛ این نبود که عدهای عشقشان این باشد که کمونیستبازی دربیاورند و بخواهند همهچیز را کنترل کنند. آن روزها راهبری، مدیریت و تعیین اوزان نیازهای مردم به عهده دولت بود اما توزیع آن به دست ملت سپرده شده بود و مساجد، ادارات و صنوف در توزیع نقش داشتند اما تعدادی، که اهداف صنفی و جناحی داشتند، میگفتند توزیع را به ما واگذار کنید. فراموش نکنیم که توزیع قبل از انقلاب محدود به چند شهر میشد اما پس از انقلاب، حوزه توزیع از دورترین روستاهای زابل و خاش تا اردبیل و ماکو را در برمیگرفت و در این احوال اگر توزیع به اینها داده میشد حتما شکست میخوردند. در واقع باید به این نظام توزیع مشترک دولت و ملت درود فرستاد.
منبع: شرق