«ثروتمندان از پرداخت مالیات معاف شدند تا تهاجم فرهنگی صورت نگیرد و توطئههای نفوذ دشمنان خنثی شود.» این گزاره، خلاصهای از توجیه سیاستگذار و برداشت جامعه از خبر معافیت مالیاتی هنرمندان است؛ خبری که در روزهای اخیر از سوی محمدباقر نوبخت اعلام شد و واکنشهای زیادی به همراه داشت. در خصوص اینکه این سیاست تا چه حد مناسب وضعیت فعلی اقتصاد ایران بوده، آیا توجیه اقتصادی دارد و چه مخاطراتی برای اقتصاد ایران به ویژه معیشت اقشار آسیبپذیر دارد، با «امیرحسین خالقی» به گفتوگو نشستیم. به گفته این تحلیلگر اقتصادی، دولت بیش از یک ماشین هوشمند اقتصادی، در واقع یک نهاد سیاسی است که به جای منطق کارایی اقتصادی، منطق سیاسی بر رفتارش حاکم است و اغلب رفتارش را میتوان چنین توصیف کرد که از یک عده بگیریم به صلاحدید خودمان برای دیگران خرج کنیم. دولت زمانی که وارد مسائل فرهنگ و هنر شود مثل بقیه حوزههای دیگر کار خراب میشود، زیرا میدانیم آن که پول نی زدن را میدهد، تعیین میکند نی زن چه چیزی را بنوازد، به عبارت دیگر همان مشکل نورچشمی هنری و سفارشیسازی است که داد خیلیها را بلند کرده است. زمانی که سیاستمداران صحبت از «فرهنگسازی» میکنند، بعید است چیزی جز این مدنظرشان باشد که کسانی از اهل هنر با قلم و دوربین و بوم اذهان مردم را به شکلی دستکاری کنند که خواسته سیاستمداران برآورده شود. به جای مقررات خشک دولت، این به اصطلاح «فرهنگسازی» کار آنها را سادهتر میکند، موثرتر و کمهزینهتر هم هست.
اخیراً خبری در فضای مجازی پخش شده مبنی بر اینکه هنرمندان از پرداخت مالیات معافاند. این در حالی است که به لحاظ زمانی، معیشت بسیاری از خانوادهها به خطر افتاده است. در همین راستا، اولین سوالی که مطرح میشود این است که فلسفه مالیات در علم اقتصاد چیست؟ و در یک اقتصاد سالم معافیت مالیاتی چگونه تعریف میشود؟
مالیات در یک تعریف کلی بسیار رایج به معنای دریافتی از شهروندان برای تامین مخارج دولت است، اجازه دهید واژههایی مانند عوارض و هزینههای اداری و مانند آن را هم ذیل واژه کلی مالیات در نظر بگیریم. در اینجا البته باید بین مخارج دولت و مخارج عمومی تفاوت قائل شد که بسیاری از منتقدان روی همین انگشت میگذارند. صحبت منتقدان این است که نمیتوان گفت همه مخارج دولت در واقع مخارج عموم مردم است، دولت بیش از یک ماشین هوشمند اقتصادی، در واقع یک نهاد سیاسی است که به جای منطق کارایی اقتصادی، منطق سیاسی بر رفتارش حاکم است و اغلب رفتارش را میتوان چنین توصیف کرد که از یک عده بگیریم به صلاحدید خودمان برای دیگران خرج کنیم. در همه جای دنیا میبینیم که دولتها افزون بر تامین به اصطلاح کالاهای عمومی مانند امنیت و زیرساخت که شاید باز بتوان توجیهی برای آنها داشت، بسیاری اوقات بنا به ملاحظات سیاسی پروژهها و طرحهای مختلفی طراحی میکنند و با پول شهروندان آنها را پیش میبرند. میتوان تردید جدی کرد که چنین پروژهها و طرحهایی به سود مردم یا دستکم اکثریتی از مردم باشد. یک مثال مشخص که در کشور ما در اینروزهای اخیر که بحث بودجه داغ است مطرح میشود، به اصطلاح «بودجههای فرهنگی» است، کسانی به درستی میپرسند اینکه ثروت عمومی و پول مالیات مردم را خرج چیزی کنیم که معلوم نیست چیست و چقدر بهکار میآید چه توجیهی دارد؟ بهتر نیست اجازه دهیم این پول در جیب خود مردم باشد که پول زحمتشان را چنان که صلاح میدانند خرج کنند تا آنکه آن را برای بوروکراتهای بیخاصیت و قبایل مختلف بودجهخوار (به تعبیر حسام آشنا) هدر دهیم؟ این دغدغه حرف حساب است و از اینرو بود که موری روتبارد بزرگ، اقتصاددان نامدار مکتب اتریش، میگفت مالیات چیزی جز سرقت قانونی نیست. اما اگر نخواهیم آنقدر رادیکال به قضیه نگاه کنیم، میتوان برای مالیات اینطور استدلال کرد که دولت ارائهدهنده برخی خدمات است که برخی از آنها برای همه یا بخشی از شهروندان و برخی دیگر تنها برای درخواستکنندگان آن ارائه میشود که دسته اول را میتوان خدمات عمومی نامید. فارغ از این بحث جدی که بسیاری و حتی شاید همه این خدمات را بازار و بخش خصوصی چهبسا کمهزینهتر، باکیفیت بیشتر و فساد کمتر ارائه دهند، گفته میشود که شهروندان باید سهم خود را برای تامین هزینههای خدمات عمومی پرداخت کنند. فرض کنیم برای تامین امنیت از آنجا که همه از آن برخوردار میشوند میتوان گفت که همه باید هزینه تامین آن را پرداخت کنند. این همه بهانهای است که دولتها برای گرفتن مالیات مطرح میکنند که شهروندان باید پول اداره کشور را بپردازند. اهدافی مانند تامین هزینههای رفاهی و بازتوزیع و تصحیح عملکرد بازار و تحریک مصرف هم البته برای توجیه مالیات مطرح میشود. از نظر من دانشجوی اقتصاد، به نظرم حالت مناسب این است که شهروندان با میل، مالیاتی حداقلی و مساوی برای همه به منظور تامین مخارج به دولتی کوچک و به شدت کنترلشده پرداخت کنند، عوارض و استفاده از خدمات خاص هم که بحث دیگری است. حقیقتش این دیدگاه که هرکس درآمد بیشتری دارد، باید مالیات بیشتری بدهد کمی مسالهساز است، از مالیات تصاعدی و مانند آن که بگذریم، میشود نقدها داشت که حتی چرا هرکس بهطور مثال 10 درصد از درآمد خود را باید به دولت پرداخت کند و نباید همه مبلغ یکسانی پرداخت کنند. معافیت مالیاتی هم اغلب به بهانه ترویج فعالیتهای مفید به حال اجتماع توجیه میشود.
اصولاً چه کسانی باید مشمول معافیتهای مالیاتی شوند؟
اگر ممکن بود چه بهتر که همه! در کشوری با رتبه درخشان سهولت کسبوکار هرچقدر این چوب مالیات نازکتر باشد، دردش برای اهل کسبوکار کمتر خواهد بود. راستش انگیزه فرار مالیاتی را میفهمم، خیلیها میگویند چرا باید پولی را که با زحمت به دست آوردهام به دولت بسپارم که هر طور میداند خرج کند و چهبسا دچار بلیه اختلاس شود و نتوانم روی چگونگی هزینهکرد آن نظارت کنم. حرفشان هم بیراه نیست. دولت ما مثل سطلی است که ته آن سوراخ است، هرچقدر هم آب؛ بخوانید منابع بیشتر از مالیات و فروش ثروت عمومی و مانند آن، درون آن بریزید پر نخواهد شد. وقتی دولت کوچک و پاسخگو شد، میتوان شهروندان را راضی کرد که مالیات را هزینه اداره کشور ببینند، نه تزریق پول به جیبهای گشاد دولت و سیاسیون. معافیت مالیاتی به معنای این است که هزینه انجام و ادامه یک فعالیت کاهش یابد، اغلب کسبوکارهای نوپا، صنایع خاص و مهم ملی و برخی فعالیتهای علمی، هنری و اجتماعی که بهزعم اهالی دولت برونریزهای (externalities) مثبت اجتماعی دارند شامل آن میشوند. میشود در خوب و بد بودن چنین ایدهای و البته موقت یا دائم بودن آن چون و چرا کرد. اما معافیت هدیه دولتیهاست به گروههایی که آنها را به حال جامعه مفید میداند، ابزاری است برای مهندسی جامعه که در دست دولت قرار دارد و پیامد آن فربهتر شدن برخی بخشها در مقایسه با دیگران است.
اگر هنرمندان جزو کسانی هستند که نباید مشمول معافیتهای مالیاتی قرار بگیرند، دولت با کدام چارچوب ذهنی این گروه برخوردار را معاف کرده؟
منطق کلی کار که ساده است: دولتیها آن کسی را که تشخیص دهند معاف از مالیات میکنند و برای فهم علت باید وارد منطق سیاسی حاکم بر کار آنها شد. روشن نیست منظور از کار هنری بهطور دقیق چیست و اینکه هنرمندان به عنوان یک شخص باید معاف شوند یا کار هنری به عنوان فعالیتی اقتصادی، ولی تا جایی که میدانیم فعالیتهای موسوم به هنری در کل اندازه بسیار کوچکی دارند، اگر بتوانم به حافظهام اعتماد کنم، خاطرم هست که در سینما که به اصطلاح گلکار هنری است، کل گردش مالی کار به چند صد میلیارد هم نمیرسد. از معدود چهرههای به اصطلاح سوپراستار که بگذریم، کار هنری بیشتر از جنس ایثار است تا چیزی که طرف برای گذران زندگیاش آن را جدی بگیرد. باید بررسی دقیق کرد ولی بعید است بازاری برای کار به اصطلاح هنری وجود داشته باشد و برای بسیاری پولی هم از آن درنمیآید، از اینروست که همیشه اهل هنر خواهان حمایت دولت میشوند. دولت هم که وارد شد مثل بقیه حوزههای دیگر کار خراب میشود، زیرا میدانیم آن که پول نی زدن را میدهد، تعیین میکند نیزن چه چیزی را بنوازد. به عبارت دیگر مشکل نورچشمی هنری و سفارشیسازی که داد خیلیها را بلند کرده است. به عنوان مخاطب در گفتوگوهای معدود با اهالی هنر به این نتیجه رسیدهام که حتی خود آنها هم بیشتر از حمایت دولت، دنبال این هستند که مقررات غیرضروری و سختگیریها از آنها برداشته شود تا اینکه برای کاری که در بهترین حالت سود چندانی هم ندارد فلان مقدار را مالیات بدهند یا ندهند. اجازه دهید یک حدس را مطرح کنم که به نظرم مطرح شدن این حرفها در مورد مالیات هنرمندان در شرایط فعلی زیادی مشکوک است و بیشتر ترفندی است برای حواسپرتی مردم و توپ را در زمین دیگری انداختن. به همین دلیل خیلی هم در پی حرکتهای نمایشی دولتها که آشکارا اهداف سیاسی را دنبال میکند نباید دنبال استدلال اقتصادی گشت.
آیا این معافیت از پایین به بالا بوده (یعنی نتیجه چانهزنی هنرمندان با سیاستگذار) یا از بالا به پایین (یعنی سیاستگذار مصلحت را به لحاظ سیاسی معافیت دیده)؟
چنانکه پیشتر عرض کردم قضیه را نباید خیلی جدی گرفت، این حد از بزرگ شدن مسالهای کماهمیت این فرض را مطرح میسازد که کار بیشتر نمایش سیاستمداران است تا چیز دیگر. اما بد نیست در مورد ارتباط سیاست و هنر توضیح بیشتری بدهم. تا جایی که میدانم در همه جای دنیا و در فضایی که دموکراسی شکل مشروع حکمرانی تلقی میشود، اهل سیاست به ویژه در انتخابات برای دلبری از مردم و گرفتن رای سعی میکنند به رهبران فکری جامعه و اثرگذاران (یا به تعبیر جوانترها influencers) نزدیک شوند، هنرمندان هم در این دسته اخیر جای میگیرند. برای مثال در ایران در انتخابات ریاستجمهوری گذشته خاطرمان هست که دیدار یکی از نامزدها با یک خواننده زیرزمینی سروصدای زیادی به پا کرد و پیش از آن هم بسیاری دیگر کاری مشابه انجام داده بودند.
همچنین از طرف دیگر میدانیم که دولتها، هر دولتی، سازوبرگهای ایدئولوژیک خود را هم دارند که کارش در واقع بسترسازی برای تبدیل اطاعت به وظیفه برای شهروندان است، همانجایی که به اصطلاح قدرت نرم دولت اعمال میشود. هنرمندان در این حوزه هم مورد توجه خاص سیاستمداران قرار میگیرند. زمانی که سیاستمداران صحبت از «فرهنگسازی» میکنند، بعید است چیزی جز این مدنظرشان باشد که کسانی از اهل هنر با قلم و دوربین و بوم اذهان مردم را به شکلی دستکاری کنند که خواسته سیاستمداران برآورده شود. به جای مقررات خشک دولت، این به اصطلاح «فرهنگسازی» کار آنها را سادهتر میکند، موثرتر و کمهزینهتر هم هست. خلاصه کنم در واقع نمیشود انکار کرد که ارتباطهایی میان سیاستمداران و هنرمندان هست، ولی بعید به نظر میرسد برای چند نورچشمی هنری که در بهترین حالت پول چشمگیری هم گیرشان نمیآید، زدوبند و چانهزنی خاصی صورت گرفته باشد. اقتصاد مملکت و مخارج دولت آنقدر سوراخ دارد که این همه تمرکز بر این مساله خُرد بیشتر شائبه نمایشی بودن آن را تقویت میکند تا چیز دیگر. به نظرم خود اهالی هنر هم بیشتر ترجیح میدهند دولت دست از سرشان بردارد تا اینکه به این ترتیب حمایتی کند که بدنامی آنها را در پی داشته باشد.
همزمان که این گروه برخوردار مشمول معافیت مالیاتی شدند، گروهی از جامعه بهطور مرتب مشغول پرداخت مالیات هستند. واکنش این گروه و عموم جامعه به این معافیت چیست؟
این دغدغه همیشه هست که اگر فرض کنیم مخارج دولتی قرار نیست کاهش پیدا کند، اگر یک عده پرداخت نکنند، دیگران باید در جا و زمانی دیگر آن را پرداخت کنند یا دولت با به اصطلاح «چاپ پول» از جیب همه مخارجش را تامین کند. علت برخی نارضایتیهایی هم که از این مساله دیده میشد همین بود که چرا افراد کمدرآمد و زحمتکش باید مالیات بدهند، ولی فلان سوپراستار با ثروت میلیاردی و ماشین و منزل لوکس به بهانه کار هنری نباید پولی بدهد. طبیعی است که هر تبعیضی واکنشهایی را از طرف برخی افرادی که سود کار به آنها نمیرسد به وجود میآورد. در فضای فعلی جامعه ما هم که سختی معیشت خیلیها را به درستی آزرده کرده است، میشود انتظار داشت شدت این واکنشها بیشتر باشد. این گله را زیاد میشنویم که زور دولت به کارمندان و کوچکترها میرسد و از آنها مالیات را میگیرد، ولی از ازمابهتران و قدرتمندان چیزی نمیگیرد. حرف حقی هم هست، اگر به واقع معتقدیم که باید مالیات گرفت، پس همه باید در تامین آن مشارکت داشته باشند. این قبیل معافیتها جز آنکه بتوان شهروندان را در ضرورت آن توجیه کرد، پیامدی جز تبعیض و ناراضی کردن شهروندان ندارند و در جامعه شکاف ایجاد میکنند.
این سیاست تا چه حد متناسب با وضعیت فعلی اقتصاد است؟
این سیاست که عرض کردم جزئیتر از اینهاست که اثر معناداری در وضعیت ما بگذارد که درگیر ابربحرانها در اقتصادیم. در بحثهای بودجه هم شاهدیم که دغدغه نخواندن دخل و خرج دولت و تامین نشدن بودجه عمرانی و سرمایهگذاریهای دولت بسیار جدی است. پیشنهاد مشخص اهل فن البته کاستن از هزینهها و اندازه دولت و حذف یارانهها و مانند آن است، ولی مسیر پیش رو به شدت سنگلاخ و ناهموار است و اعتماد مردم هم کاهش پیدا کرده است و میدانیم که در اجرای اصلاحات اقتصادی باید یک پروژه سیاسی جدی و حمایت مردمی داشت. معافیت مالیاتی به معنای کاهش میزان مالیات دریافتی است، کاهش مالیات در یک نگاه کلی برای خلق ثروت به ویژه در دوران رکود البته مفید است، حتی جان مینارد کینز بزرگ هم میپذیرفت در دوران رکود، بدون توجه به کسری بودجه، دولت مالیات را کم کند و بر هزینههایش بیفزاید تا اوضاع بسامان شود و در دوران رونق کسری را جبران کند. قضیه اما پیچیدگی زیاد دارد، میدانیم که بدون کاهش مخارج دولت، کاهش مالیاتها میتواند کسری بودجه را دربر داشته باشد که معنایش در تحلیل نهایی چیزی جز «چاپ پول» نیست که پیامدی جز تورم ندارد، تورم هم معنایش مخدوش کردن تخصیص منابع و سرقت آشکار ثروت مردم و کاهش سرمایههای اجتماعی است، پس به نظر میرسد کاهش میزان مالیات بدون کاهش در مخارج دولت و بدون فراهم بودن فضای مناسب کسبوکار برای فعالان اقتصادی به احتمال زیاد به جای حل مشکلات بر آنها خواهد افزود.
نسبت معافیتهای مالیاتی در اقتصاد ایران با فرار مالیاتی چگونه است؟
متاسفانه اعداد و ارقامی در مورد حجم فرار مالیاتی و گستردگی معافیتها در ایران در دسترس ندارم، ولی در مورد رابطه آن دو به نظرم نمیتوان انکار کرد که هرچقدر مقدار مالیات پرداختی بیشتر و فرآیند آن پیچیدهتر باشد، انگیزه برای فرار مالیاتی بیشتر میشود. معافیتهای مالیاتی به احتمال زیاد انگیزه برای فرار مالیاتی را کاهش میدهند، این البته به میزان حاکمیت قانون و پیشبینیپذیری سیاسی هم بستگی دارد. در کشور ما با توجه به فراز و فرودهای سیاسی متعدد و سابقه مشعشع اداری دولت و البته بهانه همیشه حاضر «شرایط حساس کنونی» بعید است فعالان اقتصادی خیلی روی استمرار این معافیتها حساب کنند. معافیت امروز میتواند به بهایی گران در آینده جبران شود و از اینرو حدس میزنم حتی با معرفی معافیتهای مالیاتی همچنان تا مدتها در عمل فرار مالیاتی مسالهای جدی برای ما خواهد بود. شعارهایی نظیر اینکه همه جای دنیا کشورهای توسعهیافته با مالیات اداره میشوند و نپرداختن آن غیراخلاقی است، البته بعید است در ایران گوش شنوایی بیابد، حق را هم باید به فراریان مالیات داد! فرض کنیم کسی میگوید من معادل مالیات و حتی بیشتر از آن را در خیریه و کارهای عامالمنفعه خرج میکنم، ولی پول به یک دستگاه پرخرج و ناکارآمد به نام دولت نمیدهم که دولتیهای بیمسوولیت برایش تصمیم بگیرند و با ملاحظات سیاسی و قبیلهای خرجش کنند، به او حق نمیدهید؟ مطمئناید اگر از آن افراد هم مالیات بگیریم واقعاً اوضاع اقتصاد و خدمات دولت و رضایت شهروندان بهتر میشود؟ قانون پارکینسون را که میدانیم، چطور میشود اطمینان داشت دولتیها پول مردم را خرج اتینا نمیکنند و با آن رای نمیخرند، چنانکه پیشتر بارها کردهاند؟ چنانکه گفتم کسانی معتقدند مالیات در تحلیل نهایی چیزی جز سرقت قانونی نیست، آیا حق نمیدهید افراد از مالشان در برابر سارقان دفاع کنند و مالیات ندهند؟ مالیات اگر مشروعیتی برای آن قائل شویم دادنی است نه گرفتنی، مشروط به اینکه افراد با میل و اطمینان از اینکه پولشان جای درست خرج میشود آن را بپردازند، والا پول زور گرفتن (گیرم به بهانهای مثل خیر عمومی) چیزی جز سرقت نیست، والله اعلم.
منبع:تجارت فردا