دانیل کاهنمن
نوبلیست اقتصاد 2002
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 3931
بر اساس کارکردهای شناختی، ذهن انسان دارای دو سیستم است. این دو سیستم ذهن انسان را سیستم یک و سیستم دو مینامند. اولی آن سیستمی است که کارش پاسخگویی وارائه نتایج و دستمایههای سریع و ظاهرا بدون تامل و فاقد چکش کاری و درنتیجه گزارههایی است که دائما مغز انسان تولید میکند. این نوع دستمایهها را در اصطلاح متعارف برداشتهای ذهنی مینامیم. از طرف دیگرکار سیستم دوم، سنجش، ارزیابی، نقادی و تفکر شدیدتر و پر مایهتر و استنتاج منطقی و عقلایی از دست مایههای ذهن است. کار سیستم دوم کند، پر زحمت و انرژیبر است.
فرض کنید کسی از شما می پرسد حاصل ضرب 245 در 785 چه عددی است. در این مورد سیستم یک پاسخی نمیتواند ارائه کند. پاسخ این پرسش به سیستم دو واگذار میشود که باید بر اساس پیگیری مراحل ضرب که با آن آشنا هستیم، جواب سنجیدهای برای آن فراهم کند. اگر از دانشجوی ریاضی بپرسیم جواب این ضرب چیست ممکن است قبل اینکه جواب آن را محاسبه کند، بگوید پاسخ این پرسش یک عدد 6 رقمی است. این حد پاسخ نیز دست مایه سیستم یک است. لیکن برای جواب درست باید مراحل مربوطه را طی کند و برای این کار سیستم دو را بهکار اندازد. تصور کنید پدری که شب به منزل آمده است، میخواهد کمی ریاضی با فرزند دبستانی خود تمرین کند تا اورا در فراگیری حساب کمک کرده باشد. پدر همین مساله را به کودک میدهد و کودک نیز که انجام ضرب را پر دردسر مییابد، در یک لحظه غفلت پدر از نزد او میگریزد و پنهان میشود. این نیز کار سیستم یک است. لیکن در این مورد ذهن کودک صورت مساله را تغییر داده (که از نزدیک پدر باید گریخت)و آن را علی الحساب ساده کرده و برای این مساله جدید راه حلی پرداخته و تحویل داده است.
کاهنمن میگوید در بسیاری موارد سیستم یک صورت مسائل را تغییر میدهد و حتی راه حلهای اشتباهی بهدست میدهد. درک ساز و کارهای همین اشتباهها است که به اندازه فهم سازوکارهای مربوط به یافتن جوابهای صحیح اهمیت دارد و نیازمند پژوهش است. کاهنمن میگوید کار کرد سیستم یک نتیجه مراحل تکاملی است و مربوط به ویژگیهایی است که میلیونها سال در ساختار مغز حیوانات و در تکامل آن در مغز انسان پایدار شده است. اینکه یک حیوان مانند غزال در دشت محل زندگی خود احساس کند که محیط ایمن است یا باید نگران اطراف خود باشد یا اینکه در نزدیکی او شاخه بوته تکان میخورد زمان فرار سریع از آن محل است، چون ممکن است یک ببر پشت بوته پنهان باشد یا یک لاکپشت بی آزار باشد. این احساس خطر، نگرانی و تصمیم سریع لازمه تداوم حیات موجودات است و سازوکار آن جایگاه عمیقی در سیستم عصبی حیوانات از جمله انسان دارد. به همین دلیل نیز ذهن دائما در حال ارزیابی محیط اطراف است. آیا محیط ایمن است آیا محیط آشنا است یا تغییر نگرانکنندهای در شرایط در حال وقوع است. این پرسشهایی است که در سیستم یک، دائم در جریان است. مترادف پرسشهای ایمنی و آشنایی محیط برای غزال یا حیوان دیگر، در مورد انسان، احساس روحیه سرشار و احساس آسایش خیال است.
برای آشنایی بیشتر با این دو مفهوم مواردی را بهعنوان مثال از کتاب مطرح میکنیم. این موارد نمونههایی از کارکردهای سیستم یک هستند: تشخیص اینکه یک شیء از شیء دیگر دورتر است. متوجه شدن به جهت یک صدای ناگهانی. تغییردر حالت چهره در هنگام دیدن یک منظره نا خوشایند، تشخیص حالت خصمانه در لحن صحبت یک فرد، درک جملات ساده. این نوع موارد نیز مثالهایی از کار کردهای سیستم دو هستند: توجه به نمایش یک دلقک در سیرک. توجه به صدای یک فرد خاص در یک جلسه شلوغ. جستوجو برای مردی که موهای سفید دارد در فرودگاه شلوغ که برای استقبال عموی سالمند خود رفتهاید. توجه به رعایت آداب معاشرت در یک گردهمایی رسمی. مقایسه دو اتومبیل برای تصمیم در مورد خرید آنها. پر کردن فرمهای مالیات. بررسی صحت یک الگوریتم یا یک بحث منطقی. حل یک مساله فیزیک یا مطلب مشابه.
اثر متقابل پیش ذهنیت و رفتار
روانشناسان از دیر باز به پیوستگی مفاهیم در ذهن انسان آشنایی داشتهاند و عبارت «تداعی معانی» را برای آن به کار بردهاند. به این معنی که یک ایده در ذهن انسان ایدههای دیگر را نیز بیدار کرده و به خاطر میآورد. اولین مباحث مربوط به این موضوع به نظریه دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی در قرن 18 برمیگردد. لیکن روانشناسان معاصر به این نتیجه رسیدهاند که هم پیوندی فقط مختص ایدهها نیست، بلکه مجموعههای متعددی از ایدهها، احساسات و نفسانیات، خاطرهها و تصاویر و رفتارها با یکدیگر پیوند دارند. آن هم نه پیوندی منفرد و آگاهانه بلکه آنچه در ذهن میگذرد، بسیار پیچیده و گوناگون است و فقط ضمیر آگاه بخشی از آن را به شناخت یا وجدان بیدار تبدیل میکند. این کار کرد پیچیده از دستاوردهای سیستم یک است. کاهنمن میگوید ما بسیار کمتر از آنچه فکر میکنیم خودمان را میشناسیم. این کار کرد سیستم یک بهصورت دستمایههای سریع از تجربه گذشته، مارا برای حوادث حال و آینده آماده کرده و توشه فکری و شناختی و رفتاری فراهم میکند.
فرض کنید در یک رستوران برای شام پیتزا خوردهاید و شب در منزل دچار مسمومیت غذایی و درد و ناراحتی و تهوع شده و مجبور به مراجعه به بیمارستان شدهاید. شنیدن کلمه پیتزا برای مدتی شما را به یاد نکات مختلفی میاندازد علاوه بر آن رفتارهای خاصی را نیز بروز میدهد، مانند در هم کشیده شدن صورت و احساس و ابراز انزجار و عبور ناخود آگاه از پیاده رو دیگر زمانی که در خیابان از نزدیکی آن رستوران عبور میکنید. دانستههای جدید روانشناسان در مورد دعوت افکار و ایدهها و احساسات و اعمال از یکدیگر آنها را به تحقیق در مورد جنبههای دیگری از کارکردهای ذهن رهنمون شده که اثر متقابل پیش ذهنیت و رفتار انسان بر یکدیگر است. به این آزمایش توجه کنید: گروهی از دانشجویان هجده تا بیست و یک سال را در یک سالن جمع میکنند و به آنها مجموعههایی از پنج کلمه میدهند تا با چهار کلمه از هر مجموعه جملهای بسازند. در این مجموعهها کلمههایی وجود دارد که دلالت به سن و سالخوردگی میکند. مانند عصا، دندان مصنوعی، از کار افتادگی، موی سفید و از این دست. به تعدادی دیگر از دانشجویان در همان محل همان نوع آزمون داده شده بدون اینکه کلمات دلالت خاصی بر سالخوردگی و پیری داشته باشد.
پس از تکمیل این آزمون از دانشجویان خواسته میشود که به سالن دیگری در انتهای راهرو بروند برای مرحله دیگر آزمون. لیکن در واقع هدف اصلی این تجربه مشاهده و سنجش همین راهپیمایی از یک طرف راهرو به طرف دیگر است. مقایسه این دو گروه نشان میداد که گروه اول(که جملاتی حاکی از پیری ساخته اند) بهطور متوسط کندتر حرکت و دیرتر به طرف دیگر راهرو رسیدهاند. نکته جالب اینکه این افراد متوجه استنتاج کهولت در جملاتی که ساختهاند نیز نشدهاند. در صورتی که سیستم یک ذهن، این مفاهیم را در بر گرفته و بخشی از رفتارهای این جوانان را بهصورت رفتار افراد مسن تنظیم کرده است. در آزمایش مکملی یک روانشناس آلمانی از گروهی دانشجو خواسته است تا در اطراف اتاقی به صورت آهسته قدم بزنند. درحد یک سوم سرعت متعارف قدم زدن معمولشان. پس از آن از آنها خواسته شده که از کلماتی که در آزمون کتبی به آنها دادهاند استفاده کرده و جملاتی بسازند. این افراد نیز در موارد مکرر جملاتی ساختهاند که نشاندهنده اشاره به کهولت و پیری دارد. به این معنی که در تحقیق اول نشان داده شد که مفهوم ذهنی بر رفتار تاثیرگذار است و مورد دوم نشان دهنده تاثیر تجربه رفتاری بر ادراک ذهنی است. در این مورد تحقیقات میدانی بسیاری انجام شده که در یادداشتهای بعدی به آنها پرداخته خواهد شد.