*اشاره: رابرت بارو استاد دانشگاه هاروارد که در فهرست نامزدهای احتمالی دریافت جایزه نوبل اقتصاد قرار دارد در سال 2002 کتابی به نام «هیچ چیز مقدس نیست: اندیشههای اقتصادی برای هزاره جدید» منتشر ساخت که عمدتا حاصل گردآوری یادداشتهای اقتصادی است که طی چند سال در هفته نامه بیزنسویک نوشته بود. نخستین فصل این کتاب به برخورد وی با اقتصاددانان صاحبنام اختصاص دارد که یکی از آنها میلتون فریدمن است.
در دانشگاه هارواردی که من دانشجوی تحصیلات تکمیلی آن در دهه 1960 بودم، میلتون فریدمن را یک آدم معتقد جناحراستی از غرب میانه آمریکا مینگریستند. نظراتش درباره پول، شامل این استدلال که تورم همیشه و در همه جا یک پدیده پولی است به مسخره گرفته میشد. اما حتی فرضیه مصرف درآمد دائمی- مدل کاملا علمی وی که تقاضای مصرفکننده به درآمد بلندمدت انتظاری خانوار بستگی دارد- مورد انتقادات دور از منطق قرار میگرفت.
نقش و سهم فریدمن در سیاستگذاری عمومی که به موثرترین نحو در کتاب سرمایهداری و آزادی (1962) توضیح داده شده است با نادیده گرفتن به فراموشی سپرده میشد. بنابراین ما دانشجویان بدشانس دوره دکتری، چیزی درباره اندیشههای پیشگویانه وی از کوپنهای مدرسه، مالیات بر درآمد با نرخ ثابت، ارتش تماما داوطلبانه، اصلاحات رفاهی از طریق مالیات منفی بر درآمد، تامین اجتماعی خصوصی شده، نرخ ارز انعطافپذیر و قواعدی برای رشد پول و بودجه متوازن نیاموختیم. بسیاری از این اندیشههای زمانی رادیکال که میلتون در دهه 1950 بسط داده بود سیاستهای جریان اصلی شدهاند و سایرین نیز فعالانه در دستور کار هستند. ارتش کاملا داوطلب در این سالها بسیار خوب عمل کرد، اعتبار مالیاتی درآمد اکتسابی، شبیه همان مالیات درآمد منفی است، مالیات درآمدی نرخ ثابت احتمالا پیشنهاد جدی در مجالس آینده خواهد بود و کوپنهای مدارس در اکثر ایالتها و در واشنگتن تحت بررسی است. بحث جاری در اصلاح تامین اجتماعی آمریکا عمدتا بر سر دامنه و شکل حسابهای خصوصی و نه منطق هرگونه خصوصیسازی است. در سالهای آینده، بحث و جدل مشابهی درباره جزئیات قانونیسازی خرید و فروش مواد مخدر تجربه خواهیم کرد که یکی از پیشنهادات سیاستی اخیر فریدمن است.
دریافت جایزه نویل در سال1976 فقط یکی از نشانههایی بود که حرفه اقتصاد اهمیت کارهای او را پذیرفته است. در واقع تنها شخص رقیب فریدمن با همان اندازه نفوذ سیاستی در قرن بیستم جان مینارد کینز است که دیدگاههای کاملا متفاوتی از نقش دولت داشت. کینز تاثیرگذار شد چون از مداخله بیشتر دولت در آنچه که کارکرد ضعیف اقتصادهای خصوصی گرفتار شده در بحران بزرگ تصور میکرد حمایت کرد. بر عکس کینز، فریدمن اتهام اصلی برای ایجاد بحران بزرگ را متوجه ناتوانیهای دولت به ویژه سیاستهای پولی میکرد. بنابراین بحران بزرگ نتوانست فریدمن را هواخواه دولت بزرگ سازد. او همچنین در ناتوانی فدرال رزرو برای جلوگیری از تورم منفی، استدلالی به نفع قواعد پولی یافت. همچنان که جهان تکامل مییابد- و تورم پایین ماموریت اصلی بانکهای مرکزی شده و بازارهای آزاد و حقوق مالکیت مطمئن، سیاستهای اصلی برای کمک به رشد اقتصادی شدهاند- فریدمن قطعا در این مبارزه فکری برنده شده است.
بهترین توصیه به غیراقتصاددانانی که میخواهند درباره اندیشههای فریدمن بیشتر بدانند خواندن کتابهای «سرمایهداری و آزادی» و «آزادی انتخاب» است. اما خود زندگی نوشت وی به نام یک زوج خوشبخت که با همسرش رز نوشته است بسیاری از واقعیات درباره گذار وی از فردی مطرود به مراد را پر کرده است.
برای من درس اساسی این است که نفوذ فریدمن عمدتا از طریق نیروی اندیشهها و نه مشارکت مستقیم در فرایند سیاستگذاری است. به استثنای دورهای در جنگ جهانی دوم شامل کمک ناموفقی در برقراری مالیات کسر شده از درآمد، او از اشتغال دولتی خودداری ورزید. بنابراین توصیه اساسی وی به اقتصاددانان دانشگاهی در خاطراتش اینست که «حتما یک چند سال را در واشنگتن بسر ببرید- اما فقط یک چند سال.
اگربیش از دو یا سه سال اقامت کنید عادت خواهید کرد و دیگر نخواهید توانست با اثربخشی به حرفه دانشوری بازگردید.» تنها مخالفت من این است که دو یا سه سال در واشنگتن بیش از حدی است که کسی مزیت علمی کسب کند.
به همین منوال فریدمن در رابطه با شهادت دادن در برابر اعضای کنگره میگوید «از مدتها قبل من به این نتیجه رسیدم که شهادتدادن در برابر کمیسیونهای مجلس نمایندگان اتلاف وقت است. صرف همان وقت برای نوشتن یادداشت اقتصادی در یک روزنامه یا سخنرانی، استفاده کاراتری از وقت به منظور تاثیرگذاری بر سیاستها است.» (من بسیار خرسندم که مقالهنویس هفتهنامه بیزینسویک بودم و آموختم که نوشتن یادداشتهای اقتصادی، استفاده درستی از وقتم بوده است.) فریدمن به ویژه تاثیر زیادی در نوشتن برای نیوزویک از 1966 تا 1984 داشت اگر چه خاتمه دادن به این کار به نفع چند گزارشگر معمولی، احتمالا تصمیم خوبی در تاریخ روزنامهنگاری نبوده است.
بزرگترین ایرادی که بر کتاب خاطرات فریدمن میگیرم حذف بهترین عکسی از او است که من میشناسم. این عکس را که جورج استیگلر، همکار وی در گسترش مکتب شیکاگو گرفته است، فریدمن را در حالتی نشان میدهد که قبض جریمه سرعت غیر مجاز را از یک پلیس در بزرگراهی در شیکاگو میگیرد. اگرچه او ظاهرا تشخیص داده که نقضکردن قانون عملی بهینه است، تصویر آشکارا نشان میدهد که او با ماموران قانون کاملا همکاری میکند.
میلتون در کنار فردریک فون هایک یکی از بنیانگزاران انجمن مون پلرین بود اجتماع بینالمللی مهمی از آزادیخواهان. هنگامی که همکار زیردست میلتون در دانشگاه شیکاگو در 1974 بودم از من دعوت شد تا مقالهای را در نشست آتی مون پلرین در هنگکنگ ارائه کنم. طبیعی است که با میلتون مشورت کردم که آیا باید در آن شرکت کنم یا خیر. با کمال شگفتی او جواب داد که این انجمن باید منحل شود. او توضیح داد که این سازمان وظیفه مهمی پس از جنگ جهانی دوم انجام داده است چون به آزادیخواهان در بسیاری از کشورهای کوچک امکان داد تا با اشخاص همفکر در آمریکا و سایر کشورهای بزرگتر تعامل پیدا کنند. اما او احساس میکرد که در 1974 مجراهای زیادی برای بحثهای آزادیخواهانه وجود داشت به طوری که به هیچ وجه به این انجمن نیاز نیست.
به علاوه او میگفت که نهادها به سمت خوداستمراری تمایل دارند و هرگز دکانشان تخته نمیشود حتی زمانی که به هدفی که میخواستهاند رسیدهاند. او فکر میکرد انجمن مون پلرین باید با اعلام پیروزی و تمام کردن ماموریت خود، سرمشق و عبرتی برای سایرین باشد.
متاسفانه من استدلال میلتون در توصیه به شرکت نکردن در نشست را جدی گرفتم و دعوت را نپذیرفتم. با این کار، من سالهای بسیار مفیدی از تعامل با متفکران جالب که در همایشهای مون پلرین شرکت میکردند را از دست دادم. تا اینکه در سال1992 نخستین بار در یک نشست این انجمن حضور یافتم.
ما خوشاقبال هستیم که فریدمن آدمی شوخ طبع بود و اعتماد به نفس داشت تا در برابر سالهای بسیار آماج تحقیر اقتصاددانان و روزنامهنگاران چپگرا قرار گرفتن پایداری نماید. بسیاری سالها قبل ورق به زیان خردهگیران از وی برگشت- و از نقل قول مشهور وی درباره کینز- که اینک ما همه کینزین هستیم وام میگیرم- و میگویم اینک ما همه فریدمنی هستیم.
نویسنده: رابرت بارو
مترجم: دکتر جعفر خیرخواهان
روزنامه ی دنیای اقتصاد شماره 1199