×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 90
JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 92
شنبه, 19 تیر 1395 10:20

مداخلات نظامی از منظر میلتون فریدمن و پسرش

مترجم: بهزاد صادقیان، علی کیوان‌‌پناه
میلتون فریدمن که یکی از بزرگ‌ترین اقتصاددان‌ها و سیاستمداران عصر خود بود، هرگز راجع به سیاست‌گذاری‌های خارجی ننوشته است.

ولی چارچوب کلی به کار رفته در یکی از نوشته‌های بی‌نظیر او که از سال 1950 به چاپ رسید، می‌تواند به طور مستقیم برای سیاست‌گذاری در کشورهای خارجی نیز استفاده شود. تا جایی که اطلاعات در دست است تا به حال هیچ کس مستقیما راجع به این موضوع مطلبی ننوشته است، به دو دلیل چندان هم عجیب نیست. اولا یکی از مقالات بسیار پرمحتوا و قدرتمند او با عنوان «تاثیرات اشتغال در ثبات اقتصادی» که یک نوشته مفصل تحلیلی است به هیچ وجه مورد استقبال گسترده قرار نگرفت، چرا که تنها یکی از روزنامه‌های نه چندان معروف فرانسوی اجازه چاپ آن را گرفت و حتی ترجمه این مقاله فقط در یکی از کتاب‌های فریدمن با نام «یادداشت‌هایی در باب اقتصاد سازنده» به چاپ رسید. دوما اقتصاددانان آمریکایی تمایل ندارند با همان روش اصولی که سیاست‌گذاری‌های داخلی را مورد بررسی قرار می‌دهند به بررسی و تحلیل روابط سیاسی سایر کشورها بپردازند. این سیاستمداران در عوض ترجیح می‌دهند مانند افرادی عمل کنند که پرچم کشور خود را بالا برده و مدام دم از جوانانی می‌زنند که برای آزادی آمریکا می‌جنگند. یکی از اهداف من از ورود به این حرفه اقتصادی این بوده است که بتوانم همکاران اقتصاددان خود را قانع کنم تا از یک چارچوب تحلیلی قدرتمند برای مواجه شدن با سیاست‌گذاری‌های خارجی استفاده کنند. این مقاله نیز برداشت من از استدلال به کار برده شده توسط میلتون فریدمن در مقاله‌اش راجع به سیاست‌گذاری‌های خارجی است.
اما نقش دیوید فریدمن از کجا آغاز می‌شود؟ او دقیقا مدل اقتصادی تفصیلی پدرش در باب سیاست‌گذاری را دنبال نمی‌کند. با این وجود وی در بخشی از کتاب برجسته خود با نام «تشکیلات آزادی‌طلب» در اکثر مواقع نتیجه گیری‌هایی مشابه با برداشت پدرش از مدل اقتصادی دارد و آن نقطه نظر مشابه این است: «برای اینکه یک سیاست‌گذاری مداخله‌گرای خارجی به درستی عمل کند، هر دولت باید بیشتر از روش‌های متفاوت درست و قانونی در روابط خود استفاده کند که البته و متاسفانه این موضوع تقریبا غیرممکن است. »
نوشته‌ای که در پی می‌آید یکی از مقالات میلتون فریدمن بوده و مربوط به زمانی است که وی هنوز طرفدار سبک اقتصادی کینز بود(فریدمن درسال‌های ابتدایی حیات آکادمیکش کینزی بود). فرض می‌کنیم که دولت بخواهد به ایجاد اشتغال گسترده دست بزند و در این راه از سیاست اقتصادی دوره‌ای بهره ببرد. در چنین موردی هنگامی که ایجاد شغل در سطحی قابل‌قبول قرار دارد (به‌عنوان مثال برای ایالات‌متحده میزان بیکاری کمتر از 4 الی 5‌درصد) از سیاست‌های انقباضی استفاده می‌شود و هنگامی که ایجاد شغل در سطحی کمتر از حد نیاز قرار دارد از سیاست‌گذاری اقتصادی انبساطی استفاده می‌گردد. به این دلیل که همواره بین اجرای یک سیاست جدید و تاثیر آن در سطح جامعه فاصله‌ای زمانی وجود دارد، دولت باید توانایی پیش بینی مسیر سیاست‌گذاری‌های خود را داشته باشد و بتواند پیشاپیش راه را برای اجرای اینگونه سیاست‌ها در جامعه هموار کند. اگر دولت در انتخاب سیاست‌گذاری‌های مناسب ناتوان عمل کند، یعنی مثلا هنگامی که جامعه نیازمند یک سیاست انبساطی است از روش انقباضی استفاده شود و برعکس، جامعه دچار بی‌ثباتی خواهد شد. همچنین دولت باید درصد امکان‌پذیری یک سیاست‌گذاری را تعیین کند (میزان برش‌های مالیاتی، افزایش هزینه‌های دولتی، افزایش عرضه پول و غیره) تا در زمانی که اجرای سیاست موردنظر به حالت تعلیق در می‌آید سیستم اقتصادی دچار بی‌ثباتی نشود. فریدمن در مقاله خود گفته که اگر به عنوان مثال دولت یک نوع سیاست را در پیش گیرد که در آن نوسان قیمت‌ها به نصف کاهش بیابد، برای داشتن یک ثبات همیشگی، این تغییر قیمت‌ها باید در 70درصد اوقات قابل پیش‌بینی باشد. البته خود فریدمن نیز هیچ امیدی ندارد که دولت بتواند چنین کاری را انجام دهد. همین استدلال برای سیاست‌گذاری‌های خارجی نیز کاربرد دارد. چرا که در مسیر سیاست‌گذاری‌های خارجی حتی تصمیمات دقیق و سنجیده‌ای که توسط دولت گرفته می‌شود هزینه بر است.به همین دلیل است که برای داشتن ثبات اقتصادی و اجتماعی بیشتر دولت باید در تصمیمات سیاسی در روابط خارجی محتاط باشد. دیوید فریدمن در این مورد می‌نویسد:
«
نقطه ضعف استدلال ارائه شده درباره یک سیاست خارجی مداخله‌گرا این است که تصور می‌شود که اینگونه سیاست‌ها همواره تاثیر مثبت دارند یا اینکه یک وزیر خارجی همیشه می‌تواند مانند میترنیچ (سیاستمدار استرالیایی 1773-1859) یا ماکیاولی (تئوری پرداز سیاسی ایتالیایی 1469-1527) عمل کند. اگر می‌خواهیم که سیاست‌گذاری روابط خارجی ما کارآمد باشد باید بتوانیم تعیین کنیم که مثلا از حالا تا ده سال آینده کدام کشورها بر ضد ما و کدام کشورها به نفع ما عمل خواهند کرد. این مورد چنان اهمیت دارد که اگر در تشخیص آن کوچک‌ترین اشتباهی کنیم بی‌جهت گرفتار جنگ‌هایی می‌شویم که به ما هیچ ارتباطی ندارند و با این کار نیز فقط ثروت‌های کشور خود را به باد خواهیم داد. برای اینکه خیلی هم بدون سند صحبت نکنیم به جنگی اشاره می‌کنیم که با چین به راه افتاد و نتیجه‌ای بود بر دفاع از ژاپن و این در حالی بود که بعدها تنها طرفدار واقعی در جنگ با شوروی همین چین بود.» (صفحات 213 و 214)
آیا کاندولیزا رایس یا دیک چنی عملکردی مشابه با میترنیچ دارند؟ مطمئنا نه. خانم رایس یک متخصص مسائل روسیه است نه خاور میانه. آقای چنی نیز یک متخصص به تمام معنا در راه انداختن جنگ و تشکیل شرکت‌های قدرتمند وابسته به حکومت‌های فدرالی است و هیچ ایده‌ای درباره سیاستگذاری در روابط خارجی ندارد. چقدر احتمال دارد که یک سیاست‌گذاری در روابط خارجی بیش از اینکه مخرب باشد، تاثیرات سازنده داشته باشد؟ جواب این سوال در متنی از دیوید فریدمن آورده شده: «مشکل عمده با یک سیاست‌گذاری خارجی مداخله‌گرانه این است که اجرا نکردنش بهتر ا از اشتباه اجرا کردنش است.» چیزی که ارزش آن تنها به درست اجرا کردنش است معمولا به‌وسیله افرادی اجرا می‌شود که مثلا در گرداندن اداره پست شهر خود هم دچار مشکل هستند. (صفحه 214) »
البته احتمال چنین امری بسیار کم است. چرا که در واقع دیوید فریدمن در این موضوع نتوانسته به طور کامل حقیقت را ادا کند. با مثالی از همان سیستم پستی شروع می‌کنیم. مدارکی وجود دارند که نشان می‌دهند چه اشکالات بزرگی در سرویس پستی ایالات‌متحده (USPS) وجود دارد. ولی این دیدگاه‌ها یا مدارک به‌دست آمده بر اساس تحقیقات سری یا نقطه‌نظر‌های کنگره‌ای به‌دست نیامده‌اند. بلکه چون اغلب ما با پست و خدمات مختلف پستی ارتباط لحظه به لحظه داریم چنین ایراداتی را ملموس می‌بینیم. با این حال حتی در مورد سیستم پستی یک کشور و چگونگی ارتباطات موجود، اطلاعات ما خیلی کامل نیست، زیرا در این سیستم هم امتیازات انحصاری دولتی وجود دارد. حال با وجود مطالب گفته شده به نظر شما اطلاعات قابل اعتماد ما راجع به اهداف و عملکردهای دولت آمریکا در مناطقی مانند عراق، افغانستان یا دیگر کشورهای مورد هدف آمریکا چقدر است؟ بسیار ناچیز و مطمئنا کمتر از آگاهی‌های ما درباره عملکردهای روزانه سیستم پستی است.
دیوید فریدمن برای اثبات استدلال خود یک توصیف آورده است. او می‌نویسد: «اینکه فقط بگوییم امور مربوط به سیاست‌گذاری‌های خارجی به طور نامناسبی اداره می‌شوند نوعی گمراه کردن است. شاید هنگامی که ما (به نظر شما منظور از «ما» چه کسانی هستند؟) از قدرت‌طلبانی حمایت می‌کنیم که خیلی کم به دفاع از ایالات‌متحده کمک می‌کنند به این دلیل باشد که آنها در عوض به کسب منافع شرکت‌های بازرگانی کمک می‌کنند که به داد و ستد با کشورهای مختلف می‌پردازند و در نتیجه اینگونه شرکت‌ها نیز از سیاستمدارانی حمایت می‌کنند که سیاست‌گذاری‌های روابط خارجی را تعیین می‌کنند. اگر چنین باشد، آنچه که ما شاهد آن هستیم ناشایستگی مسوولان سیاست‌گذاری خارجی نیست، بلکه در حقیقت شایستگی آنها است در کسب منافع شخصی- ثروت و قدرت -. (صفحه 214) »  بنابراین قبل از هر چیز و هر کار دیگری باید به دنبال محدود کردن قدرت دولت‌ها باشیم، نه روی کار آمدن سیاستمداران کارآمد (که چنین واژه‌ای کلا تناقضی درونی دارد) تا این حداکثرسازی منافع شخصی به ضرر دولت آمریکا و سایر کشورها تمام نشود.


منبع: سایت  Antiwar.com

روزنامه ی دنیای اقتصاد شماره 1716

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: