در حالی که عمدهی چالشها و مسائل سازمانهای امروز، خارج از موضوعات صرفا فنی است، ما هنوز در باورمان برای رسیدن به نتایج درخشانتر تنها بر تقویت توانمندیهای فنی افراد، تمرکز میکنیم. جالب اینجاست که متولیان منابع انسانی نیز در بیشتر نیازسنجیهای خود علیرغم دستهبندی سه گانه مهارتها به فنی، انسانی، ادراکی، دورههای آموزشی فنی را بیش از بقیه در برنامههای افراد برای لایههای مختلف سازمان میگنجانند. این قبیل نیازسنجیها شاید برای مهندسان و کارشناسانی که قرار است پاسخگوی نیازهای فنی و ادامه فرایندهای تولید با کمترین وقفه باشند، مفید به نظر برسد اما کپی کردن همین موارد برای لایههای بالاتر و مدیران سازمان با این فرض که قرار است در نهایت از توانمندی این کارشناسان فنی اطمینان حاصل کنند، قطعا در بلندمدت نمیتواند پاسخگوی سازمان، در شرایط مبهم و رقابتی امروز باشد.
اصرار ما بر فراموشی دیگر مهارتهای مورد نیاز مدیران و مسئولان در سازمانها، در حالی است که بیشتر مباحث و تعارضات سازمانی نیازمند درایتهایی نه از جنس فنی، بلکه از جنس ارتباطی و رفتاری هستند که لازم است سطوح بالای سازمان به یادگیری در این حوزه بپردازند. این در حالی است که خلا این قبیل مباحث در جامعه ما نیز بهواسطهی ساختار آموزشی خاص آن و تمرکز دروس به مباحث محض و کاربردی، تشدید شده و بیشتر خود را نمایان میسازد. در مدارس و دانشگاههای ما بر خلاف جوامع پیشرو، خبری از آموزش مهارتهایی از جنس سبک رفتار با دیگران، خودشناسی، هوش هیجانی، اعتماد سازی، کار تیمی و ... نیست و این در حالی است که آنچه بیش از همه به کار میآید و توانمندیهای فنی افراد را سیقل میدهد و آماده ورود به بازار کار و جایگاههایی مهم شغلی میکند، همین مباحث است که کمتوجهی به آن پیامدها و هزینههای سنگینی برای جامعه، افراد و سازمان در بر دارد.
در سازمانها انگار فرض بر این است که همه افراد به دلیل جایگاههای شغلیشان، به این موضوعات آشنایی دارند و ضرورت چندانی برای پرداختن به آن وجود ندارد. در حالی که مهمترین، زمانبرترین و موثرترین موقعیتهای افراد لااقل در جایگاههای رده بالا، تعامل با افراد و چگونگی برقراری ارتباط سازنده با آنان است.
در سازمانهای زیادی نیز شاهد این واقعیت هستیم که در مباحث مدیریت عملکرد کارکنان، آنجا که صحبت از نتایج و دستآوردها است معمولا سعی میشود که به هر نحو ممکن، اهداف تعیین شده محقق شود و در بیشتر مواقع چنین دستآوردهایی حاصل میشود، اما در ارتباط با چگونگی دستیابی و فرایندی که برای حصول این نتایج طی شده، حرف و حدیث فراوان است. رفتارهای نامناسب، بیتوجهی به انگیزههای افراد، نادیده گرفتن شرایط روحی و روانی کارکنان، تقویت رفتارهای مخرب رقابتی به جای بهرهمندی از روحیهی تیمی و مشارکتی، همه و همه دال بر فقدان مهارتهای لازم در این زمینهها دارد که بدیهی است در سازمانهایی که به دنبال تمایز و بهرهوری هستند، باید برای آنها چارهاندیشی شود.
البته جای امیدواری است که تعدادی از سازمانها، در برنامههای توسعهای خود،بخصوص برای لایه مدیران این مهارتهای به اصطلاح نرم را در برنامههای آموزشی بلند مدت خود گنجاندهاند و در بسیاری از موارد ترفیع و ارتقاهای سازمانی را نیز، منوط به گذراندن فرایندی مشتمل بر یادگیری چنین مهارتهایی نمودهاند.
منبع: بانکی دات آی آر