جواد غياثي
حتما تمام کساني که اين ستون را مي خوانند قصه دکل گمشده را شنيدهاند. حتي بسياري از مردم عادي جزئيات زيادي در مورد اين موضوع مي دانند. به همين شکل برخي تخلفات مسئولان دولتي قبلي و فعلي و جرايم اقتصادي برخي آقازاده ها هم با دقت مورد توجه مردم و رسانه هاست. اما در اين ميان کمتر کسي چيزي در مورد اساسنامه شرکت ملي نفت و مشکلات تاريخي آن مي داند. اين در حالي است که معضل اساسي اساسنامه هم ارتباط مشخص تري با سفره مردم دارد و هم با حل آن ممکن است جلوي بسياري از فسادها و مشکلات فوق گرفته شود.
چرا اساسنامه مهم است؟ همه ما مي دانيم و مي گوييم که نفت متعلق به همه ماست اما به ضرورت منطقي خود نمي توانيم سهم خود را برداريم و خرج کنيم لذا دولت را وکيل کرده ايم تا منابع ما را برداشت کند و به بهترين شکل خرج کند. در اين شرايط آيا لازم نيست مردم، افکار عمومي و رسانه ها نظارتي دقيق تر بر نحوه عملکرد وکيل خود داشته باشند؟
مشکلات تاريخي اساسنامه چيست؟ به زبان ساده مشکل اصلي اساسنامه شرکت ملي نفت اين است که کارفرما و کارگر يک نفر يعني شرکت ملي نفت است. يعني خود شرکت پروژه تعريف مي کند، خودش اجرا مي کند و خودش نظارت مي کند. يعني تعريف پروژه (بخوانيد جهت گيري و سياست گذاري برنامه ها)، اجراي طرح ها، نظارت بر خرج کرد درست منابع و صحت مناسبات مالي توسط يک نهاد انجام مي شود. حتما شما هم اکنون دريافتيد که چه جاي خوبي براي فساد و سوءاستفاده ايجاد شده است.
وقتي دکل بزرگ مي شود: قصه اساسنامه 30 سال روي زمين مي ماند؛ جالب است بدانيد اين مشکل ساختاري شرکت ملي نفت که از قبل از انقلاب به نوعي وجود داشته بعد از انقلاب هم مطرح شده و حدود 30 سال است که فقط مطرح است! و طرح آن در سال 1366 با تصويب قانون نفت، اعمال حقوق مالکيت و حاکميت در حوزه نفت و گاز که تا قبل از انقلاب در اختيار شرکت ملي نفت بود به وزارت نفت واگذار شد و مقرر شد که از طريق اصلاح اساسنامه شرکت ملي نفت ايران توسط وزارت نفت، امور حاکميتي از شرکت ملي نفت ايران سلب شود. اما اين اتفاق بعد از چندين بار طرح در مجلس و رسانه ها به فراموشي سپرده شده است تا اکنون که دوباره در حاشيه مطرح شده است. واقعيت اين است نمايندگان مجلس و دولتمردان به خاطر راي خود هم که شده به مطالبات عمومي مردم و رسانه ها توجه مي کنند؛ حال اگر مطالبات رسانه ها فقط يافتن دکل باشد(!)، بيشتر انرژي آنها در اين جهت مصرف مي شود و وقت و انرژي و انگيزه اي براي اساسنامه، بورس انرژي، قيمت هاي نسبي و هزاران مشکل اساسي ديگر و البته سفره مردم نمي ماند.
اصل ها در حاشيه و فرع ها در متن: اساسنامه يکي از هزاران است. مثلا در همين حوزه نفت، موضوع بورس انرژي هم يک نياز فوري ديگر است که بيش از 10 سال است مطرح شده و چنانچه مطالعات نشان ميدهد به دليل رانت جويي و اخلالگري برخي ذي نفعان حريص و مشاوران نزديک به دولت – که از انحصار فروش نفت توسط مديريت امور بين الملل شرکت ملي نفت سود مي برند- سال ها ست که اتفاق خاصي براي آن نيفتاده است. در همين حال موضوع بابک زنجاني که متولد انحصار فروش دولتي نفت است موضوع داغ و محوري جامعه و رسانه هاست و بورس انرژي در حاشيه هم مطرح نيست.
به اعتقاد نگارنده علت اين موضوع هم سه چيز است: بي اطلاعي مردم، موج سواري و سياست بازي رسانه ها و البته سياسي کاري دولت ها. رسانه ها به جاي آسيب شناسي و ريشه يابي مشکلات در برابر بابک زنجاني دولت قبل، بحث بابک زنجاني دوم را در ارتباط با دولت يازدهم رو مي کنند و در برابر دکل 87 ميليوني، از يک دکل معيوب دولت اصلاحات مي گويند. در اين ميان دولت هايي هم که ترجيح مي دهند به جاي جلب توجه از محل کارهاي مفيد خود، کارهاي منفي جناح مقابل را بزرگ کنند بيشتر حاشيه ها را به متن مي آورند و متن ها را به حاشيه. چنانچه در انتخابات دهم بگم بگم ها شروع شد و در دولت فعلي هر روز حاشيه اي مهم و نه چندان مهم مطرح مي شود؛ مثل بورسيه ها، بنزين هاي آلوده، پول هاي کثيف و بسياري موضوعات حاشيهاي و اثبات نشده ديگر که حواس ما را از متن ها پرت مي کند و به حاشيه مي راند.
منبع: روزنامه خراسان