محمد ملکشاهی
پژوهشگر اقتصادی
در ادبیات اقتصادی به هر مکانیزمی که باعث پایداری فقر در یک گروه یا جامعه شود، دام فقر میگویند، مثلا انسان فقیری را در نظر بگیرید که هیچ سرمایهای ندارد تا یک کسبوکار راه بیندازد و با دستفروشی روزگار میگذراند؛ فرض کنید هر روز، فقط به اندازه خورد و خوراک همان روزش درآمد داشته باشد. با این فروض هیچ راهی برای او نمیماند که از لحاظ کاری پیشرفتی داشته باشد و کسبوکار خودش را گسترش دهد به چنین فردی «گرفتار در دام فقر» میگوییم.
اگر این مکانیزم را به نسلهای بعدی هم تعمیم دهیم، تله بزرگتری را خواهیم دید که فرزندان این شخص نیز، در آن گرفتارند و راهی برای پیشرفت ندارند، چون هیچ سرمایهای از پدر به ایشان به ارث نرسیدهاست تا بتوانند تغییری در زندگی خود ایجاد کنند. دام «فقر آموزشی» به این صورت در یک جامعه ایجاد میشود که گروه بیسوادتر و بیمهارتتر جامعه، درآمدشان نیز پایین است و نمیتوانند برای فرزندان خود کالای آموزش را بخرند و درنتیجه فرزندان این گروه نیز به نسبت فرزندان گروه دیگر، بیمهارتتر خواهند بود. در نتیجه جامعه به سمت دو قطبی شدن میرود! اما بیایید فرزندان این دو خانواده را با هم مقایسه کنیم، آیا عادلانه است که فرزندان این دو خانواده قبل از بهدنیا آمدنشان (بهطور میانگین) محکوم باشند به مهارت کمتر؟ با این توجیه است که گروههایی از مردم و اقتصاددانان، فرصتهای یکسان را برای کودکان کلید نجات جامعه از دوقطبی شدن و کلید نجات جامعه از دام فقر میدانند.
دام فقر را میتوان از کانال بهداشت نیز تعریف کرد و آن را تله «فقر بهداشتی» نام نهاد، به این معنی که خانوادههای فقیر چون نمیتوانند به سلامت خود و فرزندانشان اهمیت دهند، دچار «فقر بهداشتی» میشوند و بهخاطر این سلامت پایین، مهارتهایشان نیز کمتر رشدیافته است و درنتیجه درآمد کمتری کسب میکنند و این مکانیزم یک چرخه معیوب تشکیل میدهد که فقر را بازتولید میکند، حالت حدی این مورد را میتوان در کودکانی که معتاد به مواد مخدر بهدنیا میآیند دید. کودکانی که با اعتیاد به مواد مخدر بهدنیا میآیند و کم تعداد هم نیستند.
تا اینجا توضیح داده شد که دام فقر آموزشی باعث میشود که جامعه به سمت دو قطبی شدن پیش برود، دو قطبی که هر روز و هر روز بر فاصلهشان افزوده میشود و هر چه فاصلهشان بیشتر میشود، سرعت رشد اقتصاد کلان را از مقدار بهینه خود کمتر میکنند. به همین دلیل است که در اکثر کشورهای دنیا اقتصاددانان توصیه میکنند آموزش و بهداشت مخصوصا آموزش مقاطع ابتدایی و خدمات بهداشتی اولیه، رایگان و مخصوصا برای فقرا، فراهم باشد. قاعدتا این بهداشت و آموزش رایگان، هزینههایی دارد؛ این هزینهها از جیب کل جامعه و بیش از همه از جیب ثروتمندان تامین میشود و برخی این ایراد را وارد میکنند که با چه توجیهی باید از جیب ثروتمندان برای آموزش یا بهداشت کودکان فقرا خرج کنیم؟ توجیهی که برای این موضوع در علم اقتصاد رایج است، منافع عمومی کالای آموزش یا کالای سلامت است و درنهایت این هزینهها باعث رشد کشور خواهد شد که خود به نفع همه مردم و بهخصوص به نفع ثروتمندان خواهد بود. (نرخ بازگشت سرمایهگذاریهای دولت بر آموزشهای مقدماتی یا بر بهداشت اولیه، نسبت به اکثر سرمایهگذاریهای دولتی بیشتر است.) در مجموع، برای جلوگیری از دوقطبیشدن جامعه و رشد شتابانتر کشورها، اقتصاددانان توصیه میکنند که آموزش مقدماتی رایگان برای همه مردم مهیا شود، حال اینکه این آموزش تا چه سطحی و با چه کیفیتی باید باشد، سوال دیگری است که پاسخ به آن مجال دیگری را میطلبد.