یکشنبه, 08 آبان 1390 21:58

طیب نیا: دكترتمدن؛ اقتصاد‌دان عدالتخواه

نوشته شده توسط

دكتر علي طيب‌نيا

 هل يستوي الذين يعلمون والذين لا‌يعلمون آيا كساني كه مي‌دانند با كساني كه نمي‌دانند، برابرند؟

جلسه امروز براي قدرداني و بزرگداشت شخصيت برجسته و فرهيخته و استاد ممتاز دانشگاه تهران، جناب آقاي دكتر تمدن برگزار شده است. قاعدتا تقدير از مقام عالم و دانشمند، تقدير از مقام علم و دانش است. از جمله افتخارات حقير در كل دوره زندگي‌ام اين بوده كه شاگردي استاد دكتر تمدن نصيب بنده شده است.

چند ويژگي عمده را ‌مي‌‌توان در گرايش‌هاي فكري و ايدئولوژيك دكتر تمدن، در طول دوراني كه فعاليت علمي و پژوهشي داشت، سراغ گرفت كه مي‌توانند در شرايط كنوني جامعه ما براي دانش‌آموختگان و دانشجويان اقتصاد، بسيار آموزنده باشند.

استاد بزرگوار در دوره دانشجويي خود، چه در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران و چه در ال‌اس‌اي كه به گمانم در دوره دانشجويي ايشان برترين دانشگاه دنيا در حوزه اقتصاد محسوب مي‌شد و هنوز در ميان 15 دانشگاه برتر دنيا است، در حوزه‌هاي مختلف علوم از مسائل مربوط به پزشكي گرفته كه ابتدا مدتي به تحصيل در اين حوزه مشغول بودند، تا حقوق، اقتصاد، جامعه‌شناسي، تاريخ، فلسفه و روان‌شناسي آموزش ديده‌اند و همين نكته باعث شده كه ايشان شخصيتي همه‌جانبه و فرا‌گير داشته باشند و از لحاظ تنوع و گستردگي حوزه دانش، يكي از شخصيت‌هاي برجسته و نمونه باشند. از ويژگي‌هاي بارز ايشان، اهميت فراواني است كه به مباحث معرفت‌شناسي و روش‌شناسي اقتصاد و به طور كلي علم مي‌دهند.

اجازه دهيد اندكي بيشتر به اين مقوله بپردازم. آيا اصولا نيازي است كه اقتصاد‌دان به مثابه اقتصاددان وارد حوزه‌هاي معرفت‌شناسي و روش‌شناسي شود؟ آيا بدون پرداختن به اين موضوعات نمي‌توان اقتصاد را آموخت و يك اقتصاددان خوب بود؟ افراد بي‌شماري هستند كه پرداختن به مسائل اين دو حوزه را اتلاف وقت مي‌دانند و معتقدند كه اقتصاد علمي منسجم و يكدست و داراي روش‌شناسي يكپارچه و بدون اختلاف نظر است.

اگر اين ديدگاه واقعا درست باشد، نيازي به واكاوي در اين حوزه‌ها نداريم. اما تجربه خلاف اين را نشان مي‌د‌هد. اقتصاد آكنده از اختلافات بنيادين و اساسي و سر‌شار از ديدگاه‌هاي متفاوت و پارادايم‌ها و چارچوب‌هاي فكري گوناگون است. براي داوري در خصوص اين تفاوت‌ها به روش و اصول و چارچوب نياز داريم. اگر روش‌شناسي را مطالعه اصولي بدانيم كه علم بر اساس آنها راهنمايي مي‌شود و داوري پيرامون صحت و سقم گزاره‌ها را بايد بر پايه آنها انجام داد، به نظر مي‌رسد كه آموزش اين دست علوم، به ويژه براي كشوري مثل ايران كه با ساختارها و نهادهاي اجتماعي و سياسي متفاوتي روبه‌رو است، فايده و ضرورت فراواني دارد. اگر بخواهيم در حوزه جامعه خود و در شرايط محيطي خود، نظريه‌هايي داشته باشيم كه مشكلات جامعه‌مان را تبيين كنند و راه‌حل‌هايي مناسب براي آنها به دست دهند، گريزي از كند‌و‌كاو در اين علوم نداريم. از كينز نقل شده كه افرادي كه كنكاش در معرفت‌شناسي را ضروري نمي‌دانند، بردگان روش‌شناسان قبلي‌اند و دانسته يا نا‌دانسته در چارچوب طراحي‌شده از سوي آنها حركت مي‌كنند. در حوزه جريان اصلي علم اقتصاد در باب اهميت روش‌شناسي اختلاف‌نظرهايي وجود دارد. واقعيت اين است كه اين جريان، دست‌كم در دوره معاصر و نه در دوره‌هاي پيشين، كمتر به اين گونه مسائل مي‌پردازد.

اما در ميان دگر‌انديشان و در چارچوب ديگر ديدگاه‌هاي حاكم بر علم اقتصاد، افرادي مانند وبلن، ‌هايك، خود كينز معروف، شومپيتر و ديگران به بحث‌هاي پر‌دامنه‌اي درباره معرفت و روش در علم اقتصاد پرداخته‌اند. به هر حال، غور و مداقه در اين حوزه‌ها از ويژگي‌هاي دكتر تمدن است. اجازه دهيد همين جا يادي هم از مرحوم دكتر جهانبگلو كنم كه كلاس اپيستمولوژي را از سال‌هاي دور در دانشگاه تهران برگزار مي‌كرد. باري؛ وقتي كه دكتر تمدن در اين حوزه‌ها صحبت مي‌كرد، احساس مي‌كرديم كه يك فيلسوف يا كسي كه در حوزه فلسفه علم تسلط كافي دارد، بحث مي‌كند. اين البته چندان مايه تعجب نبود، چه اين كه استاد تمدن، در دانشگاه لندن شاگرد افرادي مانند پوپر و لاكاتوش بود. وقتي از جامعه‌شناسي صحبت مي‌كرد يا وارد بحث تاريخ مي‌شد، ‌احاطه و تسلط ايشان باز مشهود بود. زماني كه آقاي بوكانان به خاطر مطالعات خود پيرامون نظريه انتخاب عمومي برنده جايزه نوبل اقتصاد شد، دكتر تمدن فرصت مطالعاتي يك ساله در آمريكا داشت و با انديشه‌ها و ديدگاه‌هاي او آشنا شد. بعد‌ها در دوره دكتراي دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران، مطالب مربوط به نظريه انتخاب عمومي را خيلي بهتر و جامع‌تر از آن چه در بسياري از دانشگاه‌هاي خارجي تدريس مي‌شد، آموزش دادند. به ياد دارم كه در نخستين ترمي كه براي تحصيل وارد دانشكده اقتصاد دانشگاه تهران شدم، توفيق داشتم كه درس «منطق براي علوم اجتماعي» را با دكتر تمدن بگذرانم و شاهد تسلط عميق ايشان بر مباحث منطق صوري، منطق ديالكتيك و حوزه معرفت‌شناسي و روش‌شناسي باشم. بعد‌ها در ادامه، بنده و ديگر دوستان، درس‌هاي ديگري همچون تاريخ عقايد اقتصادي، ماليه بين‌الملل و مهم‌‌تر از همه اينها، دروس اقتصاد بخش عمومي و روش‌شناسي دوره دكترا را از ايشان آموختيم و شاهد تسلط عجيب ايشان به حوزه‌هاي مختلف علوم بوديم. به هر روي، يكي از ويژگي‌هاي مهم استاد، گونه‌گوني و گستردگي دانش ايشان است.

استاد دكتر تمدن همچنين شناختي بسيار عميق و جدي از مفاهيم اساسي و بنيادين اقتصاد دارد و به مقولات بنيادين اين نظريه مي‌پردازد. دانش دكتر تمدن به اطلاعي سطحي از نظريه‌هاي رايج اقتصاد خرد و كلان محدود نيست. ايشان مي‌كوشند كه در سطح باقي نمانند و همه مفاهيم و موضوعات را به مباني و ريشه‌هاي فلسفي آنها سوق دهند. دكتر تمدن مباني اين علم را به درستي مي‌شناسند، بحث‌هاي معرفت‌شناختي ناظر بر اقتصاد را آموخته‌اند و به همين دليل كاملا آگاهانه و با تسلط فراوان از نظريه اقتصادي بحث مي‌كنند. هايك تعبيري دارد كه مي‌گويد اگر يك فيزيكدان فقط فيزيك بداند و ساير علوم را نشناسد، مي‌تواند يك فيزيكدان بسيار خوب و موفق و عنصري مفيد براي جامعه باشد. اما يك اقتصاددان اگر تنها به همين حوزه محدود باشد، اقتصاددان خوبي نخواهد بود. تسلط بر مفاهيم اقتصادي به آگاهي از فلسفه، جامعه‌شناسي، روش‌شناسي، معرفت‌شناسي، تاريخ و مقولاتي از اين دست نياز دارد. اين ويژگي خاص دكتر تمدن باعث شده كه از تسلطي ويژه و استثنايي برخوردار باشند.

ويژگي مهم ديگر دكتر تمدن، اهميتي است كه ايشان به مطالعات بين رشته‌اي مي‌دهد. اقتصاددان خوب بايد به جز اقتصاد، از حوزه‌هاي ديگري همچون فلسفه، تاريخ، جامعه‌شناسي و ... هم آگاه باشد. اين نياز چند دليل در پس خود دارد كه به اشاره از آنها گذر مي‌كنم. دليل اول، وحدت علوم است. بسياري عقيده دارند كه ميان علوم، يا به لحاظ محتواي آنها يا دست‌كم به لحاظ روش‌شناسي‌شان وحدتي خاص برقرار است. نمي‌توان بدون تامل در علوم ديگر از يك علم آگاه بود. دليل دوم، چند وجهي بودن پديده‌ها است. بسياري از پديده‌هاي اقتصادي، همزمان وجوه اجتماعي، سياسي، حقوقي و ... نيز دارند. نمي‌توان بدون وقوف نسبت به ساير جهات زندگي انسان،‌ در حوزه اقتصاد تسلط كافي داشت.

دليل سوم به ‌مرزهاي بين علوم باز‌مي‌گردد. تعبيري را از دكتر تمدن به خاطر دارم كه مي‌فرمودند هر علم حوزه‌اي براي خود تعريف كرده و مطالعات دانشمندان به همين حوزه‌ها محدود شده است. اما در عين حال در مرز اين علوم تحقيقات زيادي صورت نگرفته و زمينه بسيار حاصلخيزي براي مطالعه در آن وجود دارد. اگر اصل بازدهي نزولي را براي تحقيقات هم اعمال كنيم، به نظر مي‌رسد كه تحقيقات در اين حوزه‌هاي مرزي، بهره‌وري بسيار بالاتري دارد و ثمره بسيار بيشتري را نصيب ما مي‌كند. عامل ديگري كه اقتصاد را به علمي چند‌وجهي بدل مي‌كند، ديدگاه‌هاي روش‌شناختي است كه در دوره‌هاي اخير بر علم اقتصاد حاكم شده‌اند. روندي که از زمان استوارت ميل آغاز شد و در دوره‌هاي اخير شدت گرفت و به ميانجي آن، اقتصاد تلاش كرد خود را از ساير علوم اجتماعي جدا كند و در مقام يك دانش خالص و دقيقه (positive) بنشاند. همين امر مايه آن شد كه اقتصاد خود را در چارچوب الگوهاي فرضي‌_‌قياسي بر چند فرض بسيار تجريدي جهان‌شمول مانند حداكثر‌سازي مطلوبيت، مفهوم انسان اقتصادي و عقلانيت ابزاري به شيوه‌اي كه در اين علم تعريف شده، استوار كند. نتيجه اين ديدگاه روش‌شناختي آن است كه بسياري از مقولات مهم مانند دين، فرهنگ، حقوق، قوانين و ... وارد الگو‌ها نمي‌شوند و در قالب فرض ceteris paribus از الگو كنار گذاشته مي‌شوند. به تعبيري ديگر اين الگو تنها در يك شرايط محيطي و نهادي خاص جواب مي‌دهد. اگر بپذيريم كه شرايط محيطي و ساختارهاي اجتماعي و اقتصادي در جوامع مختلف با يكديگر فرق دارند، درمي‌يابيم كه شايد الگوي استوار بر فروض كاملا تجريدي نتواند در فضاي واقعي جوابگو باشد و مشكلات را حل كند، مگر آنكه شرايط نهادي جامعه را درون‌زا ساخته و به الگو وارد كنيم.

ممكن است يك الگوي اقتصادي، كاملا منطقي و سازگار و منسجم باشد، اما ارزش عملي چنداني نداشته باشد. تجريد ويژگي‌هاي ساختاري و اجتماعي و نهادي، قدرت كاربردي اقتصاد را از آن مي‌گيرند. اگر مي‌خواهيم در دنياي واقعي از اين نظريات استفاده كنيم (كه مي‌توانيم)، گريزي از نظر به مباحث جامعه‌شناختي و فرهنگي و ... در اين الگو‌ها نداريم.

ويژگي آخري كه از استاد تمدن ذكر مي‌كنم، اهميتي است كه ايشان به مقوله عدالت و اخلاق مي‌دهند. استاد از دوره جواني به اين دو مقوله بسيار حساس و پايبند بودند و مباحث مربوط به حوزه عدالت را با حساسيت و دغدغه فراواني مطرح مي‌كردند. از جمله شخصيت‌هايي كه ديدگاه‌هايش توسط دكتر تمدن تدريس مي‌شد، جان رالز بود. به خاطر دارم كه استاد در سال 1358 كه در دوره ليسانس خدمت ايشان مي‌رسيديم، بحث‌هاي رالز را مطرح مي‌كردند و بحث‌هاي او را تا درس‌هاي اقتصاد بخش عمومي دوره دكترا ادامه مي‌دادند. اين بحث‌ها زباني فلسفي و ساختاري پيچيده دارد و مي‌تواند براي كسي كه صرفا اقتصاد خوانده، سنگين باشد. دكتر تمدن اين بحث‌ها را با تسلط كافي بيان مي‌كند.

اشتغالات فكري آقاي دكتر تمدن، البته مانع از مشاركت و فعاليت در جنبش‌هاي روشنفكري و دانشجويي دهه‌هاي 1320 و 1330 در ايران نشده است. ايشان در دوره دانشجويي خود از فعالان دانشجويي به شمار مي‌آمدند و در راس مبارزات سياسي آن دوره حضور داشتند. در آن زمان تفكرات چپ‌گرايانه بر فضاي فعاليت‌هاي دانشجويي سايه انداخته بود. عمق تفكر آقاي دكتر تمدن و آزادگي، راست‌انديشي و استقلال راي ايشان باعث شد كه در همان دوره بتوانند به خوبي مسير درست را از غلط تشخيص دهند و در شرايط بسيار بحراني نهضت ملي شدن صنعت نفت از حاميان اين نهضت باشند؛ در حالي كه گروه‌هاي ماركسيست آن زمان در برابر دولت ملي ايستاده بودند و با آن مخالفت مي‌كردند. بنده اين ويژگي استاد تمدن را نشانه آزادگي و استقلال فكري ايشان مي‌دانم.

نكته‌اي را كه بنده در نزديك به 32 سالي كه افتخار شاگردي ايشان را داشته‌ام دريافته‌ام، اين است كه ايشان هرگز علم را براي مقاصد سياسي، ايدئولوژيك يا منافع مادي در زندگي دنيوي خود نخواسته و نپذيرفته كه از علم براي دستيابي به چنين اهدافي استفاده شود. نتيجه اين رويكرد استاد را نيز به روشني مي‌بينيم. مجموعه اين ويژگي‌ها و دغدغه‌ها از استاد تمدن، شخصيتي ويژه و ممتاز ساخته: يك شخصيت علمي بي‌نظير با زندگي مادي بسيار محدود و ساده. اميدوارم كه بتوانيم شاگردان خوبي براي استاد باشيم.

منبع: اقتصاددان فروتن: پرونده‌اي درباره دكتر تمدن جهرمي

روزنامه دنياي اقتصاد ـ مورخ 7 و 8 آبان 1390

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: