فقیه اصل و نصب دار، باسواد و فرهیختهای آمده از اقتصاد عقلایی، اقتصاد آزاد حرف زده و فرموده «اسلام نیامده علم بیاورد، آمده ارزشهای معنوی جامعه را بالا ببرد»، آن وقت برخی مدعیان اقتصاد اسلامی از این سخنان برآشفتهاند که ایشان اقتصاددان نیست و خارج از تخصص خود سخن گفته است، گویی این مکلاهای به اصطلاح اقتصاددان تخصص در فقه دارند که با یک فقیه به بحث نشستهاند.
«روزگار غریبی است نازنین.» این رویکرد مدعیان، ناشی از تکبری است که در خوشبینانهترین حالت ریشه در نادانی دارد. اینها اگر آشنایی با مقدمات فقه داشتند میدانستند که بخش بسیار مهمی از فقه مربوط به بحث معاملات است و معامله اساسا در بازار صورت میگیرد و بازار موضوع اصلی علم اقتصاد است. بنابراین، فقیهی که در باره مباحث اقتصادی نظر میدهد خارج از حوزه تخصصی خود سخن نمیگوید.
فقه شاخهای از معارف دینی است که در دنیای مدرن امروزی به آن حقوق میگویند. معاملات در بازار در چارچوب نظام قانونی و حقوقی مشخصی امکانپذیر است و همانقدر که حقوقدان صلاحیت اظهار نظر در باره نظام حقوقی ناظر بر شرایط بازار را دارد ، فقیه نیز از همان صلاحیت برخورداراست و نیازی نیست که خود اقتصاددان باشد.
اما مساله فراتر از این حرفها است. آن مدعی که دکتری اقتصاد از تگزاس آمریکا دارد و در اوایل انقلاب و لابد با دلایل «علمی» دولتمردان انقلابی را قانع کرده که نظام بانکداری متعارف در دنیا ربوی است و قانون بانکداری بدون ربا را با همکاری دیگر «متخصصان» هم فکر خود تدوین کرده و به تصویب رسانده، فرصت را غنیمت شمرده تا ناکارآمدی تاسفبار و پر هزینه این «ابداع انقلابی» خود را پس از نزدیک به چهل سال به بیخ ریش منتقدان ببندد که گویا اعتماد به نفس انقلابی لازم را در برابر غربیان ستمگر ندارند و موجب شکست این طرح شدهاند. او از «نقش مخرب و مهلک اقتصادانان لیبرال که از زمان تاسیس بانک مرکزی در سال ۱۳۳۹ و از اول انقلاب تاکنون» سخن میگوید و یکی نیست بپرسد در این چهل و اندی سال پس از انقلاب اسلامی شما کجا بودید و چه میکردید که لیبرالیسم بر کشور حاکم شده؟
آخر کدام سیاست دولت در چه زمانی لیبرالی بوده؟ اقتصاد دولتی حاکم بر ایران که عملا در همه بازارها قیمتگذاری میکند چه ربطی به لیبرالیسم دارد؟
برای روشن شدن بحث، مدعیان اقتصاد اسلامی بهتر است به این پرسشها پاسخ دهند: هزینههای هنگفتی که پس از انقلاب صرف تحقیقات برای اقتصاد اسلامی شده چه دستاورد مشخصی از لحاظ نظری و عملی برای کشور ما داشته است؟
بیش از چهل سال است میگویید اقتصاد اسلامی نه سرمایهداری است و نه سوسیالیسم، راه سومی است که بدیهای این دو نظام را کنار گذاشته و خوبیهای آنها را یکجا در خود دارد. بسیار خوب، اما این راه سوم که خود نظریهای است غربی و به آن اقتصاد مختلط میگویند. شما که غرب را نفی میکنید چه میگویید؟ نظریه ایجابی شما که نه این باشد نه آن چیست؟ چرا با صرف اینهمه هزینه برای تحقیقات اقتصاد اسلامی نتوانستهاید یک کتاب درسی بنویسید که به مبتدیان بگوید اصول آن، فارغ از سرمایهداری و سوسیالیسم، چیست ؟
دستاوردهای عملی شما با تکیه بر اقتصاد اسلامی چه بوده است؟ چرا به رغم پیاده کردن بانکداری بدون ربا نتوانستهاید تورم دو رقمی اواخر دوران ستمشاهی را پس از گذشت بیش از چهل سال چاره کنید؟ در حالیکه در اکثر قریب به اتفاق کشورهای دنیا، مشکل تورم با تکیه بر بانکداری نوین حل شده است. به غیر از پاسخهای دم دستی و عوامانه لیبرالیسم، نئولیبرالیسم و توطئه دشمنان چه توضیحی برای این همه ناکارآمدی دارید؟
چرا حرفی میزنید و کاری میکنید که همه این معضلات و شکستها به اسم اسلام نوشته شود؟ چرا فکر میکنید شما دلتان برای اسلام بیشتر میسوزد تا آن فقیه عالیقدری که همانند اکثریت قریب به اتفاق فقهای بزرگ میگوید ماموریت دین آوردن علم نیست بلکه تکمیل مکارم اخلاقی است؟ کاسبی با دین عاقبت خوبی ندارد، یادتان رفته تاریخ در باره دلالان بهشت در قرون وسطای اروپا چه قضاوتی کرده است؟
منبع: https://t.me/ghaninejad_mousa