اخیرا تعداد از داوطلبان نمایندگی مجلس در حرکتی جالب اقدام به افشای دارایی های خود کرده اند، نفس حرکت البته بد نیست، ولی بعضی از ارقام ذکر شده آدم را به فکر می اندازد، بنده خدایی گفته است نه پول دارم نه رهن و نه حقوقی می گیرم، مانده حساب بانکی ام هم حدود ۵۰۰ هزار تومان است و یک پرشیا دارم که تازه آن را هم می خواهم بفروشم. دیگران هم گنجشگ روزی و اجاره نشین اند و زیر وام و قسط، عیال و فرزندانشان هم که چیز دندانگیری ندارند. تا جایی که دیدم اکثرا در دولت و شبه دولت مشغول اند و به اصطلاح بخش خصوصی به حساب نمی آیند.
با دیدن این اوضاع آدم به فکر می افتد که این بندگان خدا واقعا چه ضرورتی دارد با این زندگی دشوار دنبال وکالت مجلس بروند، اگر توانی هست چه بهتر که صرف بهبود زندگی خانواده خود آدم شود تا دنبال امور مردم دویدن! کسانی می گویند اگر قرار است وکیلی زندگی ملت را بهتر کند، بد نیست خود حداقلی از رفاه را تجربه کرده باشد و توفیقاتی را نشان داده باشد تا بهتر بتوانیم باور کنیم خواهان همان سطح رفاه برای مردم کشورش است. وقتی کل افتخار کسی مواجب بگیری از دولت باشد، شاید بهتر باشد همان نماینده دولت بماند تا وکیل مردم. طرف اساسا نمی داند پول درآوردن درست چگونه است، چه رسد به اینکه بخواهد آن را برای بقیه تسهیل کند.
حتی اگر فرض کنیم علیرغم داشتن توانایی بالا، طرف وضعیت فعلی را به اختیار خود انتخاب کرده است، می شود پرسید چرا اولین قدم ورود به دنیای کثیف سیاست باشد، کارهای کوچک تر و شاید موثرتر مثل تاسیس یک خیریه حتی شرکتی غیرانتفاعی که وضع خلق الله را بهبود بخشد گزینه بهتری نیست؟ اگر موفق بود در گام بعد می شود به سیاست هم فکر کرد.
یاد گفته ای نغز از کتاب ریمون بودن چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند افتادم که وصف حال ماست:
"این پرسش بود که در اواخر قرن 18 چرا فرانسوی ها اشرافیت را رد کردند در حالی که انگلیسی ها قبولش کردند، توکوویل، فیلسوف فرانسوی می گفت رده های بالای اشرافیت فرانسه این امکان را داشتند که درباری شوند و وقت و روزگارشان را در دربخانه سلطنتی بگذرانند، یک فرانسوی معمولی به اینها نگاه می کرد و سر در نمی آورد که فایده اجتماعی این حضرات چیست؟ نمی فهمید این از ما بهتران بودن و این مقام بالایی که ارکان کشور به این میان مایگان می دهند چه مبنایی دارد و از کجا می آید؟
رده های پایین تر اشرافیت در فرانسه که وضعشان بدتر بود، مجبور بودند به زمینشان بچسبند و در محله خودشان بمانند، پولی در بساط نداشتند، ولی هر چه کمتر پول داشتند، افاده شان بیشتر بود، رعیت فرانسوی نمی فهمید این همه اهن و تلب حضرات از کجا آمده است.
در بریتانیا قضیه برعکس بود، اشراف زادگان بی خوف و خجالت خود را برزگر-جنتلمن معرفی می کردند، برزگر-جنتلمن انگلیسی مالک یک زمین زراعتی است که به دلیل دغدغه ای که برای بازدهی زمین هایش دارد، شش دانگ حواسش جمع است که ابتکار به خرج دهد و توسعه ای در کارش ایجاد کند و البته در کنار ان دلواپس اسم و رسم و خوشنامی خود در بین مردم منطقه و محل خود هم هست، اگر چنین کسی به عنوان نماینده به مجلس برود، بایستی در چشم و دل انتخاب کنندگان یک ادم اهل بخیه و اهل کار و پیشرفت بیاید که رفاه عمومی هم برایش حساب است، از این روست که رعیت انگلیسی با میل و رضایت جلوی اشراف کلاهش را از سر بر می دارد، در حالیکه همتای فرانسوی اش جز با دندان قروچه و لب گزه چنین نمی کند". والله اعلم.
منبع: https://t.me/RahbordChannel