شهادت سردار قاسم سلیمانی، جمهوری اسلامی ایران را وارد دوران جدیدی کرد. من نیز مثل بسیاری معتقدم ایران و جمهوری اسلامی ایران، جدای از یکدیگر نیستند و بنابراین شناخت این عصر نه فقط برای حاکمان و علاقمندان ج.ا.ا، بلکه برای ایراندوستان نیز حائز اهمیت است.
اول، سیل کامنتها در فضای مجازی، له و علیه هر کسی که شهادت سردار را تسلیت گفته است، عمق شکاف اجتماعی جامعه ایرانی را نشان میدهد. برخی نوشتهها، سرشار از نفرت هستند. این سطح از نفرت، بسیار هشدارآمیز است. از منظری جامعهشناختی، مهم نیست عاشقان سردار درست میگویند یا مخالفان او، شکاف اجتماعی موجود خطرناک است.
دوم، از دیروز تا به حال، همه را نگران دیدهام و بیمناک از آیندهای که جنگ در افق آن خودنمایی میکند. مقامات هر دو کشور میکوشند نشان دهند دنبال جنگ نیستند، اما از راهبرد «نه جنگ و نه مذاکره» در چارچوب تلاش برای انتقامی که یک نماینده مجلس آنرا «فقط انتقام» بدون تمایل به جنگ خوانده، مردم بوی جنگ حس میکنند. هر تصمیمی که در فردای آن جنگی در بگیرد که زیرساختها و امکانات تمدنی این کشور را ویران کند، سرمایه نمادین و اجتماعی حاصل از زندگی و شهادت سردار را نابود خواهد کرد.
سوم، میگویند سردار فروتنانه اهل گفتوگو و مدارا بوده است. میلیونها ایرانی سردار شهید را از آن خود میدانند، اما شماری از سخنانی که طرفداران دارای گرایشات خاص و رسمی او به زبان میآورند، این ظرفیت را دارد که سردار را به عوض نماد انسجام اجتماعی، به موضوع شکاف در سیاست و جامعه مبدّل سازد.
چهارم، در خاورمیانه بلاخیز، در جایی که دولتها فروریختهاند و ممالک بیصاحب بسیارند، انجام اقدامات تند و تمام کردن آنها به نام انتقام ایران، ظاهراً دشوار نیست. تأکید دائم بر امکان واکنش در گسترهای به اندازه منطقه خاورمیانه، به همان اندازه که برای آمریکاییها (نظیر سوزان رایس) ترسناک است، برای ایران که ممکن است در دام بیفتد نیز خطرناک جلوه میکند.
پنجم، شکاف اجتماعی بر محور شهادت سردار سلیمانی، بار دیگر نشان داد ج.ا.ا نمیتواند صرفاً بر وجوه نظامی و امنیتی موفقیتهایش تأکید کند. هر موفقیت نظامی و امنیتی در سایه رخدادهای داخلی و از جمله کارآمدی نظام سیاسی در حل مشکلات توسعهای و کیفیت حکومت قرائت میشود. سیاست خارجی، تداوم سیاست داخلی است. نمیشود مشت آهنین علیه داعش را با مشت آهنین علیه معترضان آبانماه با هم جمع کرد. مشت آهنین علیه داعش باید با مدارا و کیفیت حکومت در سیاست داخلی در هم آمیزد تا موفقیت تلقی شود و باعث شکاف اجتماعی نشود.
ششم، شبح جنگ وقتی درازمدت دوام بیاورد، خسارتی عظیم – البته در صورتهایی متفاوت از خسارات جنگ – به بار میآورد. تصور میکنم حمله به سردار سلیمانی، چیزی شبیه به حمله علیه برجهای دوقلوی نیویورک در یازده سپتامبر است. به همان اندازه تروریستی. جامعه آمریکا در شوک فرو رفته بود و اکنون جامعه ایران نیز در شوک است. آرامش عمیقتر از آنچه تصور میشود، رخت بربسته است. عدم واکنش آمریکا به انهدام پهپادش، آرامشی خلق کرده بود که اکنون از میان رفته است. جامعه به اندازه انتقام، اطمینان هم طلب میکند.
هفتم جامعه سرشار از پرسش است. این پرسشها اگر بهانه گفتوگو نشوند و پاسخ نگیرند، آن شوک، بیاطمینانی و شکاف به نحو فزایندهای عمیقتر خواهد شد. نمیدانم در هیاهوی صداهای انتقام، کسی به آنچه زیر پوست شهر میگذرد فکر میکند و برای فردا طرحی دارد. ج.ا.ا اگر فقط بخواهد جامعه در شوک را به شیوه و سنت گذشته، با روایتی بیگفتوگو، اداره کند، بر دشواریها خواهد افزود.
هشتم، سردار شهید، نماد و عامل همبستگی میلیونها ایرانی شده است؛ و شهادتش همه – حتی آنها که دوستش ندارند – را در حیرت و شوک فرو برده است. تصمیمگیران حواسشا که زنجیره رخدادهای پس از شهادت او، عامل گسست، و شوک بیشتر نشود. جامعه هنوز از شوک آبان بیرون نیامده است.
منبع: https://t.me/economistfarsi