دو سال پیش مهمان تلفنی یک گفتگوی بعد از خبر تلویزیون درباره خصوصیسازی بودم. در آن برنامه مهمانانی از دولت و مجلس حضور داشتند. من پس از اقامه دلائل و شواهدی از کارنامه هشت ساله خصوصیسازی، اظهار کردم: “خصوصیسازی در ایران شکست خورده است”. مجری برنامه در رابطه با این گزاره از مهمانان مجلسی و دولتی خود نظرخواهی کرد و همه ایشان ابراز داشتند که موافق این نظر نیستند و خصوصیسازی شکست نخورده است. اکنون دو سال از آن تاریخ و بیش از ١٠ سال از شروع واگذاریها (بخوانیم خصوصیسازی) میگذرد و اقتصاد کشور بیش از پیش در این باتلاق فرو رفته است و هنوز همان آش و همان کاسه.
آن مناظره شروعی شد بر این که من در مورد شکست کنکاش بیشتری بنمایم. گوشهایم به این واژه حساستر شدند و از کف جامعه تا سطوح بالا به دنبال شنیدن اعتراف به شکست میگشتم. اما هرچه بیشتر جستم کمتر یافتم. در دروس مدرسه و دانشگاه به دنبال درسهایی درباره شکست گشتم و ندیدم مطلبی که شکست را توضیح و پذیرش شکست را یاد داده باشد. سعی کردم کتابهایی در این باره بیابم، به جز چند ترجمه معدود هیچ تولید وطنی در این باره نیافتم. تعجبی نداشت که با جستجو در کتب خارجی به تعداد زیادی کتاب در این رابطه بر خورد کردم.
برای چه درباره شکست مینویسم؟ برای اینکه دریافتم ما ملتی هستیم که نیازمند درک مفهوم شکست هستیم و نیازمند شجاعت قبول شکست. آنچه که در رابطه با شکست در فرهنگ و ادب ما وجود دارد بیشتر از مفهوم مجسم شکست نیست، یعنی شکست در یک جنگ یا یک نبرد و دست آخر یک مسابقه. چون از این مفهوم گریزانیم، بازه قضاوت ما در خصوص اعمالمان از بیشینه “پیروزی مطلق” شروع میشود و تا کمینه “اشتباه” کشیده میشود و در آنجا پایان مییابد. یعنی ما یا کاملاٌ پیروزیم، یا نسبتاٌ پیروزیم یا توهم پیروزی داریم و یا، در حد نهایت شجاعت و صداقت خود، اشتباهی مرتکب شدهایم. از این نکته نگذرم که در قضاوت کردن شکست دیگران بسیار مهارت داریم.
برای اینکه اهمیت درک و قبول شکست را آشکارتر کنم لازم است بدانیم که شکست در ورای خود حداقل سه پله دیگر دارد، تخریب، ویرانی و نابودی. وقتی شکست را بپذیریم در آن نقطه میایستیم و سپس باز میگردیم. ولی اگر شکست را نپذیریم، سلسله اشتباهات خود را ورای آن ادامه میدهیم و تا نابودی هم میتوانیم پیش برویم.
نپذیرفتن شکست علاوه بر این، پیامدهای دیگری هم دارد. فردی که شکست را نمیپذیرد به تدریج در خصوص توانمندیهای خود دچار توهم میشود و آنها را بیش از واقع میپندارد و به تصور خود از عهده اصلاح انبوه اشتباهات برمیآید و لذا اشتباه از پس اشتباه. اگر او در جایگاه بالاتری باشد، مانند یک مدیر یا یک مسئول، این رفتار موجب بروز و تقویت بیاعتمادی ذینفعان به او میشود و مجموعه تحت امر او دچار تشویش و پریشانی میشود.
نگاهی به وضعیت بنگاههای اقتصادیمان بیاندازیم! از آنجا که شکست را، در این معنا ورشکستگی، حاضر نیستیم بپذیریم، بنگاههای خصوصی و دولتی فراوانی داریم که هر روز بدهکارتر، غیربهرهورتر و فرسودهتر از روز قبل میشوند و به مراحل تخریب و ویرانی وارد شدهاند و بسیاری حتی به ورطه نابودی افتادهاند.
وضعیت خانواده ها را نگاه کنیم! ازدواجهای ناموفق شکست، در این معنا طلاق، را نمی پذیرند. زوجین سالها با بی مهری، بغض، کینه و نفرت ادامه می دهند و روح روان یکدیگر را به مرز نابودی می کشانند.
وقتی به کارنامه کشورى خود نگاه میکنیم مصادیق زیادی پیدا میکنیم که جای پذیرش شکست در آنها خالی است. از خصوصیسازی گفتم. در حوزه اقتصادی از این شکستهای نپذیرفته کم نداریم؛ یارانهها، سیاست ارزی، طرحهای نیمه تمام، سیاستهای اشتغال، سهام عدالت، توسعه صادرات، قاچاق کالا، سرمایهگذاری خارجی، بهرهوری و… .
به حوزههای دیگر نگاه کنیم! آب و محیط زیست کشور، محرومیتزدایی، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مهاجرت مغزها و سرمایهها، قانونگذاری، سلامت اداری، سیاستهای فرهنگی، توسعه روابط با همسایگان و… .
در همه موارد بالا کار ما این بوده است که نهایتاٌ در صدد اصلاح اشتباهات باشیم و چینی شکسته را مرتباٌ بند بزنیم، حال آنکه با پذیرش شکست میتوانستیم جلوی بدتر شدن وضع را بگیریم. به جای انحراف دائم به چپ یا راست، و به خیال خود اصلاح اشتباه، باید برمیگشتیم و از صفر شروع میکردیم.
کار ما این شده است که مرتباٌ از شکست دیگران بگوییم و از پیروزی خود. خاکروبههای ناکامیهایمان را زیر فرش پنهان میکنیم و به خودمان مدال افتخار میدهیم. ما سالهاست که از خودمان شکست میخوریم، انگشت اتهام را به سوی دیگران نگیریم و تا به نقطه بیبازگشت نرسیدهایم شکستهایمان را بپذیریم. با پذیرفتن شکست داشتههای اندکمان را از نابودی نجات میدهیم.
منبع: https://t.me/pedram_soltani