نمی دانم چه کسانی با دانش روز و سرامد در کشورداری و هنر مدیریت کلان، دنیا دیده و دارای پیشینه ی قابل اعتنا در تراز جهانی، در دستگاه حاکمیت نشسته اند، به سران کشور مشورت می دهند و گفته ها و پندهایشان شنیده می شود. اگر چنین دانشمندانی در دستگاه باشد، پرسش این است که چگونه است که ایشان پیدا و شناخته شده نیستند؟ چگونه است که در همایشهای جهانی، به جز چند استاد دانشگاه دور از دستگاه کشورداری، نشانی از مغزهای متفکر کشورداری ما نیست؟ پرسش مهینتر این است که دانش کشورداری ما در کجا تولید و به روز می شود و ما چگونه در هماورد کشورداری جهانی گام برمی داریم؟
به باور من چنین سازوکاری برای کشورداری در ایران فراهم نشده است، و اگر شده کسانی در آن به کار گمارده نشده اند که توان ایده پردازی در تراز جهانی داشته باشند و اندیشه و انگاره های ایشان جایگاهی در کانونهای جهانی یافته باشد. بی گمان یکی از دلائل بنیادین نابسامانی پایدار و فزاینده ی کشور همین کاستی است.
از پس از انقلاب تاکنون، هرچه پیشتر آمدیم، کمتر دانشمند صاحب اثر و شناخته شده ای در دستگاه دولت به مشاوره نشسته است، و زمانی هم که کسانی این بخت را یافته اند دیری نپاییده است که به کنار زده شده اند یا خود پشيمان شده و کنار کشیده اند. به جرأت می توان گفت کسانی که در تراز جهانی سخنی برای گفتن نداشته باشند و دست کم سالی ٣-٢ بار به کنفرانسهای برجسته جهانی نروند و با همتایانشان به گفتگو ننشینند و نرد سخن نبازند، کمکی به بهبود راهبردهای کشور نخواهند کرد.
اما این کاستی در کشورداری ما چگونه به وجود آمده است؟ یکی از تله هایی که کشورداری ما در آن افتاده است نشاندن ایدئولوژی به جای علم است. پندار نسل نخست مدیران انقلابی، که پس از چهل سال هنوز حاضر به واگذاری اداره ی کشور به نسلهای بعدی نیستند، این بوده است که انقلاب و آموزه های آن همان دانش و مهارتهای کشورداری هستند، و اینگونه شد که با چسباندن پسوند "انقلابی" به هر واژه ای آن را به تصرف دراوردند و خود را بی نیاز از دانستن و فراگرفتنش پنداشتند. می توان گفت که جریان مصادره های ابتدای انقلاب به حیطه ی علم نیز کشیده شد. برای نمونه در اداره ی کشور، واژه ی "مدیریت انقلابی" را خلق کردند و چون خود را انقلابی می دانستند چنین پنداشتند که دیگر مدیریت کاری ندارد زیرا آنها از بیخ و بن انقلابی هستند و بهتر از هر کسی بلدند که چگونه می شود کشور را به شیوه ی "انقلابی" مدیریت کرد. اینچنین شد که هر کار تخصصی و دانش پایه در کشور زیر چتر واژه ی "انقلابی" رفت و سپس بدیهی و دانسته پنداشته شد و برای فراگرفتن آن تلاشی بایسته نشد و برای گردآوردن برگزیدگان و سرامدان آن فکر نشد و در پرورش اندیشمندان کشورداری بسیار سستی و ساده انگاری شد و به چند مؤسسه ی کم جان بسنده شد.
امروز هنوز کشور در دست همان نسلی است که ایدئولوژی را جای دانش نشاندند و پس از ٤٠ سال نمی توانند ١٠ نفر دانشمند و صاحبنظری که راهی به محافل علمی و تخصصی دنیا بیابند را به کشور و دنیا عرضه کنند و از بنیانهای فکری الگوی مدیریتی خود، با زبان دانش و تخصص، دفاع کنند.
آنچه که پس از همه ی این سالهای آزمون و خطا آشکار شده است این است که مهارتهای نسل مدیران انقلابی برای اداره ی کشور دارای کاستیهای اساسی بوده است و گذشت زمان و، به باور ایشان، کسب تجربه نیز نتوانسته جای خالی آموزه های کشورداری را پر کند. نسل حاکم هنوز هم بر آن است که شکل را به جای محتوا به مردم عرضه کند و از بار نوستالژیک واژه های انقلابی برای اقدامات خود بهره بجوید.
اما این روش دیگر جواب نمی دهد، زیرا به مدد وجود فضای نسبتاٌ باز نقد و نظر در شبکه های اجتماعی، مخاطبانشان از فرصت خواندن نقدهای متعدد بر سخنان مسئولان برخوردارند و اکنون حق انتخاب محتوی برای مخاطب بسیار بیش از سالهای پیش است.
جای تردید نیست که کشور از خلاء جدی یک گفتمان ژرف و پرمحتوای فکری و علمی به شدت رنج می برد. حاکمیت هنوز هم باور و آمادگی عمق بخشی به اندیشه ی اداره ی کشور را ندارد و چنین می پندارد که همان "مدیریت انقلابی" در شرایط خطیر کنونی هم پاسخگو و راهگشاست. در چنین شرایطی بر جامعه ی پراکنده ی مدنی است تا در یکپارچگی با اهل اندیشه و سرامدان فکری، فرهنگی کشور گفتمان راهبردی کشورداری را به جریان بیاندازد. در شرایطی که هر روز آن به درازای چند هفته و ماه بر تاریخ کشور ردپا می گذارد، نمی توان تنها چشم به دست اهل سیاست داشت.
منبع: https://t.me/pedram_soltani