سه شنبه, 07 آبان 1398 17:32

شهرام معینی: کارنامه 30 ساله انتقادات اقتصادی

نوشته شده توسط

شهرام معینی

عضو هیئت علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان

از سال 1368 که مطبوعات و رسانه ها در کشور اجازه یافتند که به انتقاد از بخشی از مجموعه اداره کننده کشور، یعنی عمدتا رئیس-جمهور و هیئت وزیران بپردازند، 30 سال می گذرد. تا پیش از آن چنین امکانی وجود نداشت. اکنون نیز کماکان دایره نقدپذیری، کمابیش در همین محدوده باقی مانده است، اما در عین حال تا حدی به دیگر مسئولین و شوراهای اصلی اداره کننده کشور هم گسترش یافته است. طبعا و در همه کشورها، بخش مهمی از انتقادات به سیاستمداران در همه سطوح، دستگاه ها، نهادها و شوراهای کلیدی، انتقادات اقتصادی است.

 

اینک پس از 30 سال، روشن است که انتقادات اقتصادی در عمل، بلانتیجه و حتی دارای نتیجه معکوس بوده است. در حالیکه در نیمه اول این دوره 30 ساله، کشور رشد اقتصادی میانگین حدود 5 % و گاه بیشتر را تجربه کرده است، در نیمه دوم، رشد اقتصادی به شدت کاهش یافته و بخصوص در ده سال اخیر، رشد اقتصادی به صفر میل کرده است. در 15 سال اخیر، فرایند ایجاد شغل جدید هم بسیار کند و تقریبا متوقف شده است. پرسش مهم اینکه تاثیر منتقدان اقتصادی و عملکرد آنها در این افول چقدر است و چرا نتوانسته اند میانگین عملکرد اقتصادی مجموعه مسئولین کشور را بهبود داده یا حداقل در همان سطح 15 ساله اول، حفظ کنند؟

 

  1. نخستین پرسش اساسی این است که آیا منتقدان اقتصادی از لحاظ موضوعاتی که برای نقد و توصیه اقتصادی انتخاب کرده اند، به درستی به هدف زده اند و الویت های اصلی را مد نظر داشته اند؟ یا بخش مهمی از موضوعات و توصیه های منتقدان اقتصادی، معطوف به امور فاقد الویت یا غیر عملی بوده است؟

 

  1. دومین پرسش اساسی آن است که با توجه به این حقیقت که در مجموعه اداره کننده کشور، تنوع و تفاوت زیادی بین کارگزاران و مدیران سطوح عالی و سیاستمداران از حیث بصیرت و دانش اقتصادی از یکسو و مسئولیت پذیری از سوی دیگر وجود دارد، آیا منتقدان اقتصادی و انتقادات آنها به نحوی بوده است که در نهایت و پس از 30 سال به تقویت و افزایش قدرت نرم و نفوذ عمومی سیاستمداران و اقتصادی و عزم رشد و تحول منجر شده است؟ یا اتفاقا افراد دارای دانش کمتر، عافیت طلب و محافظه کار را تقویت کرده است؟ و افراد دارای انگیزه تحول را ناامید و کناره¬جو نموده است؟

 

  1. پاسخ هر چه باشد، در این تردیدی نیست که می توان و باید در همه موضوعات من جمله موضوعات اقتصادی، انتقاد کرد. اما نمی توان تا ابد به انتقاد کردن ادامه داد، بدون آنکه یک¬بار به عقب بازگردیم و کارنامه خود را از حیث هدف مندی و کارآمدیِ ادبیات گذشته خود، مورد ارزیابی قرار دهیم. اگر هدف رشد و تحول اقتصادی است باید دید افول رشد و تحول اقتصادی در کشور طی 10-15 سال اخیر چه عللی داشته است و چرا انتقادات اقتصادی، نه تنها حاصل عملی در بهبود عملکردها نداشته، بلکه حتی در حد حفظ روند قبلیِ عملکرد مجموعه مدیریت کشور در دوره 1368-1384 هم موفق نبوده است. طبعا یک ارزیابی دقیق از کارنامه و درجه اثرگذاری مثبت یا گاه منفی انتقادات اقتصادی، نیازمند یک بررسی مستوفا، همه جانبه و گسترده است. این نوشته، تنها در صدد فتح بابی است تا پیش از آنکه بیش از این دیر شود، جامعه را فرا بخوانیم که به نقد و بازبینی کارنامه 30 ساله انتقادات اقتصادی دست بزند و با تشخیص سره از ناسره و کامیابی ها و اشتباهات منتقدان، راهی برای بازگشت کشور دست¬کم به مسیر رشد متوسط 1368-1384 پیدا کند یا حتی زمینه و امکان رشد بالا را که در دهه های دورتر داشتیم، دوباره محقق کند.

 

  1. با این وجود مناسب است که در همین نوشته کوتاه نیز برخی اشتباهات بزرگ در کارنامه 30 ساله انتقادات اقتصادی را برشماریم. اشتباهاتی که به گمان نگارنده تاثیر کلیدی در افول عملکرد کلی اقتصادی کشور در 15 سال اخیر داشته است. به گمان من، سه مورد از مهمترین اشتباهات در کارنامه 30 ساله منتقدان اقتصادی را می توان به شرح ذیل فهرست کرد:

الف- نداشتن تصویر بزرگ (Big Picture) و الویت بندی شده از ریشه ها و راه حل های اصلی مشکلات اقتصادی کشور و در نتیجه مشغول شدن به هزاران برگ، شاخه و مسئله فرعی و بسیار کم اثر.

ب- ارائه بیشمار توصیه های سیاستی غیر عملی با دستکم گرفتن صلبی تعادل های نابهینه موجود در اقتصاد و واقعیت مقاومت سرسختانه جامعه و ذیحقان.

ج- انتخاب سوژه انتقاد بر اساس کم هزینه بودن نقد و در نتیجه تضعیف مسئولین دارای دانش، مسئولیت پذیری و عزم تحول و تقویت مسئولین فاقد بصیرت اقتصادی، نقدناپذیر و محافظه کار...

 

  1. توضیحات مبسوط در خصوص هر یک از موارد در فهرست سه گانه فوق، طبعا نیازمند فرصت و مجال گسترده تری است که انشاالله در آینده به آن باید پرداخت. اما همین فرصت کوتاه مجالی است که حداقل به یکی از موارد در این فهرست یعنی عدم توجه به میزان عملی بودن توصیه های اقتصادی و مقاومت اجتماعی در برابر آن، اندکی بیشتر اشاره کنیم.

 

بسیاری از کسانی که در مورد سیاست گذاری اقتصادی در کشور صحبت و نقد می کنند، به سادگی گمان می کنند جامعه، مردم و ذینفعان همچون مومی در اختیار حکومت-دولت اند تا اینها هر گونه می خواهند سیاست¬گذاری کنند. این منتقدان وقتی تعادل نابهینه ای را مشاهده می کنند، معمولا از سیاستمداران می خواهند با اصلاحات اقتصادی، آن وضعیت را تغییر دهند. گاه در یک موضوع مشخص مثل یارانه های انرژی یا خصوصی سازی شرکت های دولتی، 30 سال از این قبیل انتقادات و توصیه ها میگذرد.

 

هر از چند گاهی کسانی در مجموعه اداره کننده کشور و عمدتا در هیئت وزیران به عنوان قوه عاقله در دهه های اخیر، می کوشند که این تعادل های نابهینه را تغییر دهند، اما یا در همان ابتدای راه با عدم همراهی دیگر مقامات و دستگاه ها در سیستم حکمرانی متفرق و چند لایه کشور، شکست می خورند یا نهایتا پس از چند تلاش و با شدت گرفتن مقاومت ذینفعان، در میانه کار، عطای اصلاحات را به لقای آن می بخشند. بعضی اساسا مجبور به کناره گیری شده یا با برکناری توسط مجلس و حتی پیگردهای دستگاه های به اصطلاح نظارتی مواجه شده، به درس عبرتی برای اصلاح گران بعدی تبدیل می شوند.

 

مروری بر تاریخ 30 ساله اخیر نشان می دهد که هیچ یک از اصلاح گران اقتصادی، سرنوشت دل انگیزی را تجربه نکرده اند. بدیهی است که تعادل های نابهینه اقتصادی نظیر وضعیت یارانه های انرژی یا شرکت های دولتی زیان ده، نیازمند اصلاح هستند، اما همزمان نباید تردید کرد که طی سال ها استقرار این تعادل ها، بخش های گاه بزرگی از جامعه، زندگی، معیشت و کار خود را بر اساس وجود این تعادل ها شکل داده اند و هر گونه تغییری در این تعادل ها، گاه بالکل حیات اقتصادی آنها را مختل یا منتفی می سازد، لذا چاره ای جز مخالفت با آن و مقاومت سرسختانه در برابر اقدامات اصلاحی ندارند (بنگرید مثلا به مقاومت ها در خصوصی سازی).

 

 روشن است که زمانی که منتقد اقتصادی ما، این واقعیت ها را در نظر نمی گیرد، تحلیل اش، ساده و  سهل گیرانه بوده و دائما به ارائه توصیه های سیاستی غیر عملی منجر می شود، حال آنکه همین منتقد در گام بعدی در مقام مدعی قرار میگیرد که چرا سیاستمدار به توصیه ها برای اصلاحات عمل نمی کند.

نقد و تضعیف سیاستمدار، البته به حذف و کنار رفتن او منجر میشود، اما چون ریشه مشکل به درستی شناسایی و حل نشده، چرخه باطل نقد و توصیه غیرعملی- سیاست شکست خورده- سیاستمدار محذوف، کماکان و برای سالیانی بی پایان ادامه می یابد.

 

باب سوال همچنان باز است و فرصت برای پاسخ های بدیل مهیا است. می توان انتقاد کرد ولی نمی توان تا ابد به انتقاد ادامه داد، بالاخره پس از 30 سال انتقاد اقتصادی پرحجم، باید کارنامه و اثرگذاری عمومی منتقدان و انتقادات اقتصادی را هم مورد نقادی قرار دهیم و کامیابی ها و  ناکامی های آن در اثر گذاری را تحلیل کنیم. حق داریم بپرسیم که بازده این نقدها چه بوده و چرا این قدر در حوزه نقد اقتصادی، پوشال کاری شده است؟ علت بی نتیجه بودن اکثر نقدهای اقتصادی کدام است؟  و مشکل بخش مهمی از منتقدان اقتصادی چیست که نصایح آنها به نتیجه نمی رسد؟ و نهایتا نقش آنها در افول اقتصادی کشور در 15 سال اخیر چه بوده است؟ بلاتردید نمی توان همه انتقادات و منتقدان را محکوم به حکم واحد دانست، اما در عین حال ارزیابی انتقادی کارنامه 30 ساله گذشته را باید از جایی آغاز کنیم، ان شاء الله.

منبع: https://t.me/economy_academy

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: