چهارشنبه, 24 مهر 1398 11:42

محسن جلال‌پور : استاندارد ایران

نوشته شده توسط

چند روز پیش روز ملی استاندارد بود. به این بهانه، دو خاطره می‌گویم و یک نتیجه می‌گیرم.

 

١- اواسط دهه ٨٠ كه رئيس اتاق كرمان بودم،روزي جلسه مهمي داشتیم و مشغول صحبت بودیم که صدای داد و بیداد شنیدم. یک نفر داشت فریاد می‌زد که باید رئیس اتاق را ببینم. تلفنی با مسوول دفتر صحبت کردم و خواستم چند دقیقه منتظر بماند تا جلسه‌ام تمام شود. بعد از جلسه به اتاقم راهنمایی‌اش کردند. وارد اتاق شد؛ مردی حدودا 50 ساله بود که شناختی از او نداشتم. جعبه‌ای در دست داشت که سلام نگفته،گذاشت روی میزم. تعارف کردم بنشیند. نشست،لیوان آبی دستش دادم و روبرویش نشستم. پرسیدم چی شده؟ چرا اینقدر عصبانی هستید؟ لیوان آب را که سر کشید،گفت: به این کارتن خوب نگاه کنید. نگاه کردم.به نظرم رسید ج گفتم متوجه نمی‌شوم؛ مشکلش چیست؟ گفت: به نظر شما این کارتن باز شده؟ به جعبه نگاه کردم و گفتم به نظرم باز نشده و ظاهرا پلمب استاندارد هم دست نخورده. گفت: لطفا بازش کنید. به آرامی پلمب کارتن را باز کردم. به ظاهر مقداری مغز پسته درون پارچه سفید ریخته شده بود که در همان نگاه اول هم متوجه شدم اصلا باکیفیت نیست.گفت: لطفا مغزها را روی میز خالی کنید. سفره‌ای آوردند و مغزها را روی آن خالی کردم. واقعا محتویات کارتن غیر قابل تصور بود. مخلوطی از مغز پسته، پوست و خاک و برگ. مرد عصبانی گفت: شما که رئیس اتاق بازرگانی هستید بگویید من بعد از دیدن محتویات این کارتن چگونه باید به کالای ایرانی اعتماد کنم؟ چطور باید به مهر استاندارد اعتماد کنم؟ حق داشت. هیچ پاسخی نداشتم  اما ده‌ها سؤال در ذهنم نقش بست؛ چطور صادر کننده راضی شده کالایی این قدر بی‌کیفیت را به بازارهای جهانی بفرستد؟ چطور این محموله برای صادرات مهر استاندارد دریافت کرده؟ چطور ...

 

 

٣- اواسط دهه ٤٠ است و کرمان هنوز اداره استاندارد ندارد. «خضرائی» کارمندی که تازه از بانک بازرگانی خارج شده، وظیفه رتق و فتق امور استاندارد را بر عهده دارد. ماجراي خروجش از بانک این گونه است که روزی برفی سنگین می‌بارد و خضرائی در محل کار حاضر نمی‌شود.خانم «ایران وخشوری» که مسوولیتی در بانک دارد،غیبت همکارش را گزارش می‌کند. با خضرائی برخورد می‌کنند و او از بانك بيرون می‌آيد؛ به همین سادگی.

 

چند ماه بعد خضرائی مأموریت راه اندازی و مدیریت اداره استاندارد کرمان را بر عهده می‌گیرد و در نخستین گام به خانم وخشوری پیشنهاد کار می‌دهد. به او می‌گوید«شیفته نظم و قاطعیت شما شده‌ام و می‌خواهم همکاری کنیم».

 

خانم وخشوري موافقت رئیس وقت بانک بازرگانی را جلب و کارش را در اداره تازه تأسیس استاندارد کرمان آغاز می‌کند.او به شدت منظم و پایبند مقررات است و نزدیک به ۳۰ سال در این اداره کار می‌کند تا این که در سال ۱۳۷۴ بازنشسته می‌شود.

 

زمانی که وارد کار صادرات پسته شدم،درباره سخت‌گیری یک خانم ارزیاب در اداره استاندارد کرمان زیاد شنیدم. برخوردهای قاطعانه‌اش دهان به دهان می‌گشت و سخت‌گیری هایش کابوس برخي صادر کنندگان پسته بود.یک بار یکی از تجار سرشناس پسته، محموله صادراتی‌اش را برای ارزیابی آماده می‌کند؛خانم وخشوری چون پنج کیسه از مجموع ۵۰۰ کیسه آماده نیست،نمونه برداري راانجام نمي دهد. تاجر با عصبانیت سرش داد می‌زند که مگر تو ملکه الیزابت هستی که این طور برخورد می‌کنی؟ خانم وخشوری با خونسردی می‌گوید:« نه؛ارزیاب اداره استاندارد هستم» و صادرکننده را مجبور به رفع ایرادهای محموله صادراتی‌اش می‌کند.

 

وصف این برخوردها را شنیده بودم و زمانی‌که می‌خواستم کار صادرات را آغاز کنم،با خودم عهد بستم طوری کار نکنم که محموله‌های صادراتی‌ام توسط خانم وخشوری برگشت بخورد و اعتبارم زیر سؤال رود. از آن روزها نزدیک به ۳۰ سال می‌گذرد و در حال حاضر شرکتی را که اداره می‌کنم که حتی یک بار در بازارهای جهانی با مشکل مواجه نشده و این اعتبار را مدیون و مرهون خانم وخشوری به عنوان یک مأمور وظیفه شناس هستیم.

 

چند روز پیش به بهانه روز ملی استاندارد به دیدار ایران خانم رفتیم که در آستانه ۸۰ سالگی است.

***

 می‌دانم انسان‌های شریف و سالم و طرفدار حاکمیت قانون در نظام اداری، کم نداریم اما ساختاری که با آن مواجهیم، به گونه‌ای کار می‌کند که حتی آدم‌های درستکار را هم خلافکار می‌کند.

 

ایران خانم‌های امروزی چقدر در برابر این ساختار دوام می‌آورند؟

منبع: https://t.me/mohsenjalalpour

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: