در شرایط رکود اقتصادی شهروندان به دنبال راههایی برای حفظ ارزش سرمایهشان، محافظت خودشان در برابر شوکهای منفی و کسب درآمد اضافه هستند و طبعا بازار سهام یکی از مهمترین این مسیرها است. چند اصل بنیادی از اقتصاد مالی را مرور کنیم:
۱) ارزش سهام در بلندمدت و در تعادل نمیتواند از ارزش واقعی داراییهای مشهود و غیرمشهود شرکت فاصله بگیرد. در مورد شرکتهای فعال در صنایع سنتی و بالغ (مثل ساختمان و پتروشیمی)، این ارزش به ارزش روز داراییهای ملموس نزدیک است و در مورد شرکتهای آیندهدار (مثل نرمافزار و خدمات اینترنتی و دارو)، ارزش تعادلی سهام علاوه بر ارزش روز داراییها شامل یک اختیار رشد (Growth Option) هم هست.
۲) در کوتاهمدت و به خاطر فشار تقاضا یا سرازیر شدن پول داغ (Hot Money) در بازار کاغذی ارزش سهام ممکن است از ارزش ذاتی فاصله بگیرد ولی این فاصله گرفتن موقتی است.
۳) سود مازاد (یعنی ورای سود متناسب با ریسک در بلندمدت) در بازار سهام از جنس «بازی جمع صفر» است: یک عده برنده و یک عده بازنده خواهد داشت. قضیه شبیه این است که فکر کنیم در یک شرطبندی روی مسابقه اسبسواری همه برنده خواهند شد، چنین چیزی منطقا ممکن نیست.
۴) کاغذ سهام فقط یک واسطه (Intermediary) است تا سرمایهگذاران خرد و کلان در بازار بورس را به بخش حقیقی اقتصاد (یعنی شرکتها، نیازهای سرمایهگذاری آنها و نهایتا پتانسیل سودزایی آنها) متصل کند. بازار سهام به خودی خود منبع تولید ارزش در اقتصاد نیست و فقط نقش «واسطهگری مالی» را بازی میکند.
۵) پس وقتی ۱-۴ را کنار هم بگذاریم، میبینیم که همه شهروندان یک کشور نمیتوانند به صورت دستهجمعی از رشد بازار سهام سود مازاد (به قول فرنگیهای آلفا یا همان سود مازاد بر بازده بلندمدت متناسب با ریسک) به دست بیاورند. سودهای بالا در بورس یک سری برنده و یک سری بازنده خواهد داشت و احتمالا جمع این سودها در میانمدت نزدیک صفر خواهد بود. در این شرایط به احتمال زیاد کسانی که زود آمده و زود هم بیرون میروند، برنده و آنهایی که در دوره حباب دارایی به بازار میپیوند بازنده خواهند بود.
۶) حسن اساسی بورس این است که به افرادی با سرمایه خرد اجازه میدهد که بخشی از دارایی خود را در داراییهایی که احتمال رشد قیمت آنها اثر تورم یا شوکهای ارزی هست سرمایهگذاری کنند. این افراد ممکن است با پسانداز خود قادر به خرید یک خانه یا یک واحد پتروشیمی نباشند ولی بتوانند درصدی از این داراییها را در بورس بخرند. در این حالت هم صاحب پسانداز، میتواند سبد سرمایه زندگیاش را متنوع کند و هم شرکتی که نیاز به سرمایه دارد به آن دست پیدا میکند. این اصل اساسی بازار بورس است ولی دوباره تکرار میکنیم که بورس آیینه «آیندهنگر» (Forward-Looking) بخش حقیقی اقتصاد است و نمیتواند در تعادل خیلی از بازده بخش حقیقی فاصله داشته باشد.
۷) سودهایی که مبادلهگران حرفهای، افراد با دسترسی به اطلاعات درونی (Inside Information)، واسطهگران و سبدگردانان و امثال آنها کسب میکنند، نماینده سودی نیست که مردم عادی کسب میکنند، این را نباید شاخص سودآوری بورس دانست. مطالعات فراوان نشان میدهد که مبادلهگران فردی فعال در بازارهای بورس نهایتا به صورت میانگین با «ضرر» از این بازار خارج میشوند.
جمعبندی: در تبلیغ بازار بورس طوری عمل نکنیم که گویی جایی برای سود بردن همه شهروندان است، در یک اقتصاد رکودی این کار غیرممکن است. اقتصاددانان و متخصصان مسئول و متعهد، باید این جنبه مهم از مساله را هم برای مردم تشریح کنند و در دام یک هیجان عامیانه نیفتند. نقش اقتصاددانان و تفاوت تخصص آنها با یک مبادلهگر یا واسطه بازار بورس همین است که موضوع را در سطح کلان و تجمیعی و تعادلی ببیند.
منبع: https://t.me/Monitoreconomy_ir