دیروز سرانجام پس از ٤٠ سال دربهای ورزشگاه آزادی برای تماشای یک هماورد فوتبال مردان به روی زنان باز شد. این رخداد از ابعاد گوناگون ارزش بررسی و گفتگو دارد و باید به آن پرداخته شود. به ویژه این که آن را می توان یک دستاورد مدنی برای کنشگران حقوق زنان دانست.
من در این نوشتار بنا ندارم که این رخداد را واکاوی نمایم، بلکه می خواهم به گروهی که در ستیز با کنشگران مدنی همواره آنان را نقد می نمایند و خواسته های آنان را مشکل کشور نمی شمارند پاسخی بدهم. چند زمانی است که در بگومگوهای رایج در شبکه های اجتماعی، گروهی که خود را بیشتر از دیگران مدافع ارزشها می شمارند، نقدشان به هرگونه بیان مشکل و خواسته ای از سوی دیگر گروهها و اندیشه ها، و حتی به برخی اقدامها و نظرهای دولت و تنی چند از نمایندگان پارلمان این است که: "مگر مشکل ما این است؟ مشکل ما معیشت مردم، ازدواج و کار جوانان است." گفتمانی که برخی از سران این گروه، بیشتر هم با نگاه بدانگاری و نادرست شماری کارهای دولت، راه انداخته اند و دهان بینانه به بدنه ی همراه ایشان هم منتقل شده، این است که "مشکل کشور تنها اقتصاد است و دولت نیز ناتوان از حل این مشکل."
در این باب چند نکته و پاسخ دارم:
نخست: هر گروه یا دسته ای از مردم حق دارند که خواسته هایشان را بیان کنند و هیچکس بجای ایشان در تشخیص کوچک یا بزرگ شماردن مشکل و خواسته سزاوارتر از خودشان نیست. پس اصل را باید بر پذیرفتن و شناختن خواسته های همه ی گروههای مردم، به عنوان مشکل آنان دانست.
دوم: مشکلهای مردم/کشور را می توان از نظر اندازه و اهمیت دسته بندی و اولویت گذاری کرد. اما این اولویت گذاری به معنای رها کردن خواسته های کم اولویت تر تا زمان رفع کامل خواسته های بزرگتر یا مهم تر نیست.
سوم: حاکمیت سازمانها و دستگاههای فراوانی دارد که هر کدام برای انجام مأموریت و وظیفه ای درست شده اند. پس در بحث اولویت گذاری هم اولویت های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، جنسی، قومیتی و... هرکدام به سازمان یا دستگاهی مربوط می شود و آنها نمی توانند بیکار باشند تا مشکلهای بزرگتر (به زعم گروه مدعی) رفع شوند و سپس دست بکار شوند.
چهارم: اگر تا اینجا به این نتیجه برسیم که هر گروهی از شهروندان حق دارد مشکل و خواسته خود را بخواهد و دنبال کند و حاکمیت هم با روشی درست و علمی بتواند بزرگی و اهمیت مشکلها را از نگاه شهروندان سنجش کند، اکنون می توانیم بگوییم که اقتصاد مشکل "بزرگتر" در میان مشکلهای کشور ما است.
پنجم: من هم باور دارم که اقتصاد و معیشت مردم یک مشکل بزرگ امروز ما است. اما پاسخم به کسانی که مرتب گرز اقتصاد را بر سر کنشگران مدنی و دگراندیشان و مسئولان می کوبند این است که: "پای اقتصاد در باتلاق سیاست و ساختار ناکارامد حکمرانی ما گیر کرده است." تا این باتلاق خشک نشود اقتصاد به راه نمی افتد. ایران برای اینکه به سطحی از تولید و اشتغال برسد که درامد سرانه ی کشور بتواند کمینه ی نیازهای شهروندان را پوشش دهد و کار پایدار برای جویندگان کار فراهم گردد، دست کم نیاز به تولید ناخالص سرانه ای به میزان دو برابر اندازه ی کنونی و صادراتی بیش از سه برابر اندازه ی کنونی دارد. این تولید و این صادرات با ستیز پایدار با همسایگان و با کشورهای بزرگی مانند آمریکا یا اروپا امکان پذیر نیست. اصولاٌ هیچ کشوری در نبرد عریان با بخش بزرگی از اقتصاد دنیا فرصت رشد و توسعه نمی یابد. ایران اکنون با نزدیک به نیمی از اندازه ی اقتصاد دنیا در ستیز آشکار است و این راهبرد به معنای آن است که ما، حتی در شرایطی که تحریم تمام عیار و سختی بر ما تحمیل نشود، از نیمی از فرصتهای صادرات و بیش از نیمی از فرصتهای سرمایه گذاری در اقتصاد خود محرومیم.
ششم: پس اگر به اندازه گیری و اولویت گذاری مشکلهای کشور بپردازیم، آنگاه باید بگوییم که مشکل (بزرگتر) ما سیاست ما است، نوع راهبرد جهانی ما است و سیاسی کردن حل هر مشکل اقتصادی ما است. این را آویزه ی گوش کنیم که "هیچ کشوری" در تنازع آشکار و پایدار و ماندگار با بخش بزرگی از قدرت اقتصادی و سیاسی دنیا نتوانسته راهی به بالای جدول تولید و درامد سرانه و کرامت اقتصادی شهروندان باز کند. پس هرگاه دم از این زدید که مشکل ما معیشت مردم است یادتان باشد که این مشکل طفیلی سیاست ماست و آنگاه خاموشی به.
و نکته ی پایانی اینکه: مشکل ما این است که انبوهی از خواسته ها و مطالبات مردم را به رسمیت نشناخته ایم. هنر کشورداری در خوب شنیدن است، نه خوب سخن گفتن....
منبع: https://t.me/pedram_soltani