دهه های اخیر شاهد تعریف مفهومی به نام نخبگان در جامعه بوده ایم و شاید یکی از معدود کشورهایی باشیم که یک بنیاد ملی نخبگان هم دارد. از نخبه کشی تا نخبه پروری بسیاری درباره نقش نخبگان و واکنشها به حضور آنها در جامعه صحبت کرده اند و نوشته اند. ولی این سوال مطرح می شود که آیا نخبگان ایرانی ذینفعان و سهامداران روند توسعه کشور هستند یا برعکس منفعلانه چالشهای موجود را بعنوان واقعیتهای غیرقابل تغییر اقتصادی - اجتماعی جامعه پذیرفته اند.
در صحبت با بسیاری از کسانیکه جز این نخبگان به شمار می آیند به نظر می رسد سهم آنها از فعالیتهای اقتصادی در کشور آنقدر ناچیز شده است که دیگر نمی توان ایشان را ذینفع فرآیند توسعه دانست. ایشان هنوز آرزوی موفقیت فرآیند توسعه در ایران را دارند ولی دیگر حیات و ممات اقتصادیشان وابسته به موفقیت توسعه در ایران نیست و برای همین جز متقاضیان سرسخت و پیگیران مصر آن نیستند.
اشتباه نکنید هدف از این نوشته تقویت رانت خواری به نفع نخبگان نیست. بسیاری از کسانیکه نخبه به شمار می آیند از طبقه متوسط جامعه برخاسته اند و معمولا نه وارث ثروتهای کلان هستند و نه عضوی از نهادهای سیاسی - اجتماعی هستند که از رانتهای هنگفت حاصل از انحصارات دولتی برخوردارند. به نظر می رسد دولتی بودن اقتصاد و حکومتی ماندن فعالیت اقتصادی در کشور به معنای محدود بودن فضای فعالیت اقتصادی برای این نخبگان بوده و هست. برای بسیاری از آنها مهاجرت گزینه ایست برای ادامه حیات حرفه ای و یافتن فرصتی برای فعالیتهای اقتصادی. و زمانیکه می روند سهمشان از اقتصاد کشور به حداقل ممکن می رسد و خیلی زود دیگر ذینفع روند توسعه در کشور به شمار نمی آیند.
نکته ایست در خور توجه که کسانیکه می توانستند در کشور نقش رهبری تحولات اقتصادی و دگرگونی نهادهای اجتماعی را ایفا کنند قربانی انحصارات دولتی و رانت خواری وابستگان حکومتی شده اند و حالا حتی نمی توان گفت خواهان تغییری جدی در ساختارهای اقتصادی کشور هستند.
خیابان فرصت