اواخر قرن 19 خدمات مالی مانند وام و حساب بانکی عمدتا متعلق به ثروتمندان و طبقات مرفه امریکا بود، البته اینجا لزوما بحث طمع و پولکی بودن بانکدارها هم نبود، آن زمان امریکایی ها به ثروتمندی امروز نبودند و بانک ها جز شرکت های بزرگ و ثروتمندان مشتری دیگری نداشتند. وام دادن به غیرثروتمندان و کارگران (علیرغم سخت کوشی آنها) دشوار بود، زیرا ریسک عدم پرداخت آنها زیاد بود و از این رو جز با بهره های دو رقمی امکان دریافت وام نداشتند. اما آمادئو جیانینی، یک کارآفرین ایتالیایی تبار تصمیم گرفت رویه غالب را عوض کند و به امریکایی های طبقه کارگر هم خدمات ارائه دهد.
نیت اش بی تردید کسب سود بیشتر بود، ولی در آغاز با او بسیار مخالفت کردند، بانکدارها در آن زمان این کار را هدر دادن پول می دانستند. با این حال او مصمم بود، سال 1904 او در سانفرانسیسکو "بانک ایتالیا" (همین بنک او امریکا یا بوفای فعلی) را تاسیس کرد، هدفش هم مشتریان خُردی بود که دیگر بانک ها به آنها خدمات نمی دادند و جدی شان نمی گرفتند. او این امکان را فراهم کرد که هر کسی که شغلی دارد، بتواند از 10 دلار تا 300 دلار با بهره 7 درصد (نرخ بهره بسیار کم در مقایسه با دیگر گزینه ها) وام دریافت کند.
او کار دشوار دیگری هم داشت که مشتریان جدید را قانع کند به جای پنهان کردن پول هایشان در بالش خود، آن را در اختیار بانک بگذارند و بهره دریافت کنند، کاری که برای آن باید اعتمادها را جلب می کرد و این ساده نبود. در واقع او باید مزایای بانک را به مشتریان جدیدش آموزش می داد. کارکنان جیانینی در خیابان ها با مردم گفتگو می کردند تا آنها را برای حساب باز کردن در بانک قانع کنند. در حالیکه در آن زمان رسم بود دیگر بانک ها در ساختمان های مجلل با مشتریان ثروتمندان جلسه می گذاشتند و روال به کلی چیز متفاوت از ابتکارهای جیانینی بود.
ایجاد شعب متعدد در سراسر آن کشور شاید امروز کار غریبی به نظر نرسد و بدیهی تلقی شود، ولی این را هم باید از نوآوری های جیانینی دانست، او در واقع پدر بانکداری خرد به مفهوم امروزی است . او همچنین در ارائه خدمات به اقلیت های روس، یوگوسلاو و چینی تبار و بسیاری دیگر هم که رقبا آنها را پرریسک می دانستند، پیشگام شد. تامین سرمایه برای بسیاری از صنایع نوپا آن زمان (و غول های تجاری کنونی) نظیر شراب سازی کالیفرنیا و هالیوود و هیولت پاکارد را هم باید به حساب بانک جیانینی گذاشت. او در واقع کارآفرینی بازار ساز بود که توانست بسیار از نا-مشتریان (کسانی که در حالت عادی مشتری بانک به حساب نمی آمدند) را به شکلی مناسب و پایدار هدف قرار دهد و موفقیت او چنان بود که امروز ابتکارش شیوه غالب بانکداری به حساب می آید. اما چرا داستان او را آوردم؟
خیلی ها وقتی اسم از اقتصاد بازار می آید بلافاصله یاد شکم گنده های سودجویی می افتند که نیتی جز سرکیسه کردن مشتری ندارند و البته فقرا هم سرشان بی کلاه می ماند. اما بیش از اینها باید یاد کارآفرین هایی افتاد که از قضا به دلیل همان سودجویی توانسته اند دنیا را برای عده زیادی از مردم جای بهتری کنند، هیچ مدل اقتصاد دیگری جز "سرمایه داری" امکان ظهور و پرورش "کارآفرین ها" را ندارد و علت موفقیت اش در تولید ثروت هم چیزی جز این نیست. آدم هایی که از به نیت کسب سود، ریسک می کنند تا کالا یا خدمتی ارزشمند برای دیگران تولید کنند.
در مورد بحث آموزش هم قضیه متفاوت نیست، علت دفاع من از اقتصاد بازار اینست که امیدوار به ظهور کارآفرینانی ام که آموزش با کیفیت را حتی برای فقرا دسترس پذیرتر می کنند (چنانکه جیانینی بانکداری را برای مردم عادی هم ممکن کرد)، در آموزش دولتی از دستکاری مخرب ذهن کودکان که بگذریم، می توانیم مطمئن باشیم کارآفرین ها ظهور نمی کنند، ولی نورچشمی های رانت خوار حتما سروکله شان پیدا می شود. می توان سال ها از مظلومیت کودک سیستانی فقیر نالید و از دولت خواست که با زور بخشنامه و داغ و درفش شرایط را برای همه از شمال شهر تهران تا سیستان یکسان کند. به عبارتی حالا که نمی شود همه را خوشبخت کرد، پس اقلا همه را به یکسان بدبخت کنیم تا عدالت اجتماعی برقرار شود و ملت "هم سرنوشت" شوند! شعار "آموزش رایگان" در ظاهر البته جذاب است و برای گوینده محبوبیتی می خرد، ولی به همان اندازه نسبت به واقعیت های اقتصاد و انسان ها بی توجه است، مراقب باشید انتخابات نزدیک است و شیادان در کمین اند، والله اعلم.
https://t.me/RahbordChannel