سید محمد بحرینیان، صنعتگر و پژوهشگر توسعه که در مؤسسه دین و اقتصاد سخن می گفت، دوران زندهیاد دکتر مصدق، دوران دکتر عالیخانی در فاصله سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ و دوران مربوط به سالهای بین ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ را سه دوره مثبت در تاریخ توسعه کشور دانست و به بحث درباره ویژگی های این سه دوره پرداخت.
وی با ذکر این مصرع که «چو ایران نباشد تن من مباد»، اقوام ایران را چونان گل های قالیچه ایران توصیف کرد و سخنان خود را با آرزوی شفای عاجل برای جانبازان به ویژه جانبازانی که در آسایشگاه های روانی ماشین روز قیامت را می سازند و با ادای احترام به شهدای والامقام ایران آغاز کرد.
این صنعتگر و پژوهشگر توسعه که در مراسم نکوداشت چهاردهمین سال درگذشت «میرمصطفی عالینسب» سخن می گفت با بیان اینکه در تاریخ جدید کشور، من برای این سه دوره ارزش قائل هستم، گفت: با توجه به مستندات و کنکاشها و تحقیقات صورتگرفته در دفتر پژوهشهای اقتصاد و توسعه اتاق مشهد، یک عنصر مشترک بین این سه دوره وجود دارد. البته هر یک از این دوران برای من برداشتهای سختافزاری و نرم افزاری خاص خود را دارند.
بحرینیان گفت: بزرگداشت امروز که مربوط به سالگرد درگذشت مرحوم عالینسب میباشد برایم تداعی یک برداشت سختافزاری از دهه 30 است که مرحوم پدرم چراغ فتیلهای لعابی آبی رنگ برای والده خرید که دیگر با هیزم آشپزی نکند، این چراغ تولید کارخانه عالی نسب بود. اما یک برداشت نرمافزاری هم از دوران عالینسب به دست آوردم که مرهون کار بسیار ارزشمند بهمن امویی در کتاب «اقتصادی سیاسی جمهوری اسلامی ایران» است و قصد دارم این ویژگی مشترک بین این سه دوره را بیان کنم، چراکه یکی از گرههای توسعهنیافتگی ایران را در این افعالی میدانم که مغفول واقع شده است.
وی این سه دوره را دوران زندهیاد دکتر مصدق، دوران دکتر عالیخانی در فاصله سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ و دوران مربوط به سالهای بین ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ دانست و گفت: این دوران ها نقاط مشترک مفیدی داشته و کشور مدیون این سه دوره است. در حال حاضر به صورت مداوم به دلایل مشخص فشارهایی بر کشور وارد میشود که سبب شده کمر کشور زیر بار این فشارها خم شود، اما به نظر من با توجه به اقدامات صورت گرفته در این سه دوره کمرش نمیشکند، به همین دلیل فضای جهش برای کشور فراهم است. من به عنوان یک صنعتگر قاطعانه میگویم با توجه به جوانانی که در داخل و خارج از کشور وجود دارند و با توجه به زمینههایی که ایجاد شده، این کشور قادر است که از این وضعیت رهایی یابد، البته نه با رویه ناکارآمد تصمیمگیریهای اقتصاد توسط این سه قوه، چراکه با این نظام تصمیمگیری اصلاً امکانپذیر نیست بتوانیم کاری به پیش ببریم.
وی در ادامه به سخن امیرالمؤمنین(ع) اشاره کرد و گفت: مولی علی(ع) در حکمت ۱۱۴ نهجالبلاغه پارسی که بنیاد نهجالبلاغه آن را چاپ کرده، میفرمایند: «از دست دادن فرصت سبب به دست آوردن غصه است.» این موضوع برای ما اتفاق افتاده که فرصتهای بینظیر و طلایی را در خواب غفلت از دست دادهایم. اما هنوز بیفرصت نیستم و امکان برونرفت از این وضعیت وجود دارد. در این راه به وفاق جمعی، آگاهی ملی و همصدایی در جامعه نیاز است؛ این در حالی است که به کشور از بیرون نگاههای نامناسب میشود. برای نمونه آیزنهاور در سال ۱۹۵۳ میلادی و پس از کودتای دوران دکترمصدق، آن هنگام که قصد داشت رئیسجمهور شود، به صراحت اعلام میکند «گمان نمیکنم نقطه ای مهم ترازایران روی نقشه جغرافیائی جهان وجودداشته باشد. ایران، دارای نفت است و هم در چهارراه جهان واقع شده.... همچنین ایران نباید به گذشته دورخود بازگردد.»
وی گفت: باید به این نکته مهم اشاره کرد که مشکلات ما از آنجا ناشی میشود که کشور دچار ناتوانی و ناکارآمدیها، عدم اهلیت حرفهای، ناتوانی در آیندهنگری تصمیمگیران اقتصادی کشور می شود، از این رو در تله مشکلات خودساخته در زمینه اقتصاد به شدت گرفتار شدیم. من بیش از ۹۰ درصد ریشه مشکلات اجتماعی فعلی کشور را نیز در حوزه اقتصاد میدانم؛ احمد اشرف و دکتر رضا قلی معتقد هستند باید ریشه مشکلات ایران را از دوران سلجوقی جستوجو کنیم، من نیز بر این باورم اما سرمنشأی مشکلات ایران را حداقل بایداز زمان قرارداد ترکمنچای و دوران مشروطه به بعد به صورت عمیق بررسی کرد که چه اتفاقاتی رخ داده است. از زمان قرارداد ترکمنچای، مفتخوارگی بیش از پیش در این کشور رایج شد.پس از قرارداد ننگین مزبور یک گروه مفتخواره ای در ایران شکل گرفت که احمد اشرف در فصل سوم کتاب خود واژه «تاجرباشی» را برای آنها بکار بسته است. این تاجرباشیها عوامل وابسته به دولتهای بیرونی و عوامل آنها بودند و بیرق روسیه و انگلیس را بر سر در خانه خود داشتند.
وی گفت: اگر به نخستین احصائیه تجاری ممالک محروسه پادشاهی ایران نگاهی بیندازیم که در سال ۱۲۷۹ شمسی موسیو نوز به زبان فرانسوی منتشر کرد، نوع کالاهای وارد کشور شده خود بیانگر این مطلب است که چه اتفاقی روی داده و تصمیمگیران ما در آن دوران به دلیل کمبود دانش و یا ذینفع بودن نتوانسته یا نخواستهاند این موضوع را بررسی کنند. من دلایل آن را عدم اهلیت حرفهای، ناکارآمدی و ناتوانی در آیندهنگری تصمیمگیران اقتصادیمیدانم چون میتوانم با اعداد و ارقام این سه را تجزیه و تحلیل کنم ولی چون تخصص ذیربط را دارا نمیباشم، ذینفع بودن را نمیتوانم اثبات نمایم.
بحرینیان گفت: دکتر رضاقلی در مقالهای با عنوان «از پیچ و خم توسعه تا آبشخور فرهنگ» تعریف جالبی از شرایط نیمه استعماری ایران میدهند. این تعریف را نیز احمد اشرف عنوان میکند، اما تعریف دکتر رضاقلی کوبندهتر است. وی میگوید «کشوری که مدتها از عمر خود را در نیمه مستعمرگی طی کرده است نه از شر مفاسد اقتصادی و سیاسی خود دور شد و نه از مدیریت استعمارگران بر کشور بهرهای برد، بلکه مفاسد خود و استعمار را در کولهباری سنگین بر دوش کشید.» کما اینکه هماکنون همین کولهبار را بر دوش میکشیم. البته این موضوع به این معنا نیست که نمیتوانیم مقاومت کنیم، اما برای مقاومت کردن در برابر این شرایط به یک صدای جمعی وقوه عاقله نیاز است.
وی گفت: برای پرداختن به ویژگی مشترک این سه دوره، باید ابعادی از شرایط اقتصادی دوران مشروطه بررسی شود. استاد داوری اردکانی به درستی مشروطه را ناپخته اعلام کردند. یکی از مهمترین اشکالات ما این است که با توجه به عقبماندگی بیش از چند سده از پیشرفتهای جهان در همه زمینهها، به صورت دست بسته دولت مدرن و نهادهای ایجاد شده را کپیبرداری کردیم و آن را به معنای واقعی تشکیل ندادیم. به عبارت دیگر، این دولتها و نهادها که نتایج و محصول توسعهیافتگی در بستر زمان در دیگر کشورها بود، در کشور ما پیش از طی کردن مرحله توسعه یافتگی ایجاد شدند. زمانی که این نهادها کپیبرداری میشوند، به وضوح اثرات خود را در تمام شئون در کشورنشان میدهند. حضور تاجرباشیها که در شرایط نیمهاستعماری در ایران شکل گرفتند، جامعه را به سمت وضعیت بدی در مصرف افسار گسیخته پیش بردند، به نحوی که از سال ۱۲۷۹ به بعد -تا سال ۱۲۸۲ شمسی که نخستین منابع حاصل از نفت در احصائیههای گمرکی ایران شروع به ذکر شد از آن زمان- تا سال ۱۳۰۰ به طور مرتب با کسری تراز بازرگانی روبهرو بودهایم و هیچگاه نتوانستیم بدهکار جهان نباشیم. این موضوع نشان میدهد که دست و پا بسته از طریق مصرف با دنیای مدرن آشنا شدهایم نه از مسیر تولید، از همین رو به کپیبرداری پرداختهایم. برای نمونه در سال ۱۲۸۴ در روزهایی که گاهی مردم محروم به لحاظ گرسنگی ریشه درخت میجوشاندند و میخوردند، ماکارونی و ورمیشل وارد میشد. بررسی این مباحث مورد غفلت واقع شده و این مسئلهای است که تا هماکنون نیز گرفتار آن هستیم. کشور ما از طریق تقلید و ترجمه به دانش و صنعت ورود پیدا کرده است، برای نمونه همه دروس مهندسی و علوم ما از طریق ترجمه شکل گرفته است. به عبارتی، دانش در کشور ماحصل چالش و برهمانباشتگی و جمع شدن دانش ضمنی جامعه نبوده است.دکتر رضاقلی در همان مقاله عنوان میکند: «برای بومی کردن علوم اجتماعی باید مسئله بومی باشد، از هرجائی میشود نظریه آورد، نظریه باید به تن واقعیت بخورد ومسئله را حل کند.»
این پژوهشگر توسعه گفت: من وارد گفتههای اقتصاددانهای شهیر وبرجسته ای مانند گونار میردال، آلبرت هیرشمن و ... نمیشوم، چراکه این بزرگان نیز میگویند که تقلید نعل به نعل علوم بسط یافته، مناسب جوامع عقب مانده نیستند. از این رو نمونه از کسانی میآورم که به ایران آمدند و به سرعت تشخیص دادند مشکلات ما کجاست. آرتور لوئیس در کتاب «برنامهریزی توسعه»(سال ۱۹۵۳) موضوع آموزش در آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اروپارا بررسی میکند و این نواحی را با یکدیگر مقایسهمیکند. وی عنوان میکند که «وضع در آسیا جز این است. در آسیا هزینه دانشگاه تا حدی به علت کمی حقوق استادان و تا اندازهای به این دلیل که نسبت شاگرد به استاد به طور غیرطبیعی زیاد است، پایین میباشد. بسیاری از دانشگاههای آسیا تعداد بیشماری دانشجو دارند و همین کثرت زیاد دانشجو به زیان استانداردهای آنهاست، در نتیجه همه ساله انبوهی از فارغالتحصیل بیمایه و حتی زائد بر تقاضای جاری روانه بازار میکنند.»
وی گفت: ممکن است که این پرسش مطرح شود که چه اتفاقی برای ژاپن و کرهجنوبی روی داده، مگر این کشورها آسیایی نیستند؟ نکته ظریف در همین مشترکات سه دوره است که عرض میکنم. البته در کشور ما، مشکل تحصیلکردگان خارج از کشور نیز وجود دارد. اما باید دید آنهایی که تحصیلکرده دانشگاههای معتبر نیز بودهاند، چرا موثر واقع نشدهاند؟ یک نکته مهم دیگر در این باره را تاس. اچ مک لئود مطرح میکند که «این عده، اکثراً به معنای واقعی در ایران غریب بودند، زیرا به دلیل چند سال زندگی در خارج از کشور که برخی از آنان مدتی بسیار طولانی اقامت داشته، رنگ و بوی فرهنگهای بیگانه را به خود گرفته بودند. این رنگ و بو نیز معمولاً از جنبههای آرمانی (یا حتی اسطورهای) این فرهنگها اخذ شده بود تا واقعیتهای آن. آشنایی اندک و گزینشی آنان با این فرهنگها، احتمالاً سبب این امر بوده است.»
وی افزود: او نکته ای بسیارمهم که نشان از هوشمندی و شناخت آنان بود را بیان میکند «ما بیش از پیش یقین کردیم که جامعه سنتی که ایران نمونه آن است، باید راه ویژه و احتمالاً پیچ در پیچ خود را در فرآیند توسعه طی کند. اینها عوامل دلایل عقبماندگی این کشور است. بیماریهای این کشور را به سختی میتوان با نسخههایی درمان کرد که مختص شرایط توسعهیافته غرب است. در جامعه سنتی مفهوم تغییر باید مبتنیبر نیرویهایی باشد که تماماً از این محیط جامعه بجوشند. ما طی مأموریت خودبیش از پیش اعتقاد پیدا کردیم که نیروهای جهان شمولی که برنامهریز توسعه، درجامعه درحال توسعه به سهولت یا به طور مؤثر بتواند بر آنها تکیه کند، اندک هستند.» در اینجا واژه «اندک» بسیار کلیدی است و به من کمک خواهد کرد که مسیر موفقیت ببرهای شرق آسیا را بیابم. این نکته را مک لئود واضح عنوان میکند، اما بسیاری این موضوع را قبول نداشتند والبته هنوزهم قبول ندارند.
وی گفت: نمونه دیگر مربوط به جورج بالدوین است از گروه هاروارد که در کتاب «برنامهریزی و توسعه در ایران» اشاره میکند: «تقابل بین عمل و عقل سلیم در قرار دادن علم اقتصاد در خدمت برنامهریزی، ناشی از عدم تناسب فنون اقتصادی پیشرفته برای اکثر وضعیتهای برنامهریزی در کشورهای در حال توسعه است.»
بحرینیان ادامه داد: بالدوین در مقالهای از آرتور لوئیس - اقتصاددان شهیر و ازنوبلیستهای اقتصاد جهان که نظرات بسیار ارزشمندی داشت وبا این که اقتصاد بازار را قبول داشت، اما نگاههای منطقی به مناطق مختلف جهان داشت-نقل قول میکند«قبول ندارم که علم اقتصاد معیارهایی پدید آورده باشد که ما را قادر به تصمیمگیری درباره خوب یا بد بودن یک برنامه کند. تصمیمگیری درباره مناسب بودن یک برنامه با توسل به عقل سلیم و تجربه حاصل میشود، نه با بکار بردن آزمونهایی که علم اقتصاد تهیه کرده است.» از این موضوع میتوان نتیجه گرفت، ایران -ازجمله به دلیل ندانستن و ناکاربلدی- هیچگاه دوره صنعتی شدن راپیوسته و براساس توالی علمی ومنطقی طی نکرده است. ویلم فلور ایرانشناس بزرگ هلندی نیز در کتاب «صنعتی شدن ایران» بیان میکند « کوششهای حکومتی محدود و در باطن خالی از خلوص.»
بحرینیان گفت: سه دوره مورد نظر شاخصهای بسیاری دارند، علاقمندان میتوانند برای مطالعه بیشتر در این خصوص به سایت اتاق مشهد بخش دفتر پژوهشهای اقتصاد و توسعه در اتاق مشهد مراجعه کنند. در این سایت دو مقاله جدید با آمارهای بسیار ارزشمند ارائه شده که حداقل ببینید چقد منابع دراختیار داشته ایم و یا در آن زمان چه کالاهایی به کشور وارد میشده است. در این گزارشها، شاخصهایی مانند تورم و سایر شاخصها را در نظر گرفتهایم که در دوران دکتر مصدق چه اتفاقی افتاده است؛ دورانی که تحریم نفت در آن زمان به مراتب از اکنون سنگینتر بوده است،حتی آن دوران کشتیهای ما را میگرفتند.
وی گفت: تورم در دوره مصدق به طور متوسط در سه سال ۸.۲ درصد، دوران دکتر عالیخانی ۱.۸ درصد، دوران جنگ نیز به ۱۸.۹ درصد و دوران مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی میزان تورم ۲۵.۳ درصد میرسد. اما منابع ارزی کشور در دوران دفاع و جنگ به طور متوسط سالانه ۱۶ میلیارد دلار، دوران مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی هر سال به طور متوسط ۱۹ میلیارد دلار منابع ارزی وجود داشته، دوران آقای خاتمی متوسط سالانه ۲۹ میلیارد دلار، دوران آقای احمدینژاد متوسط سالانه ۱۰۵میلیارد دلار و در دوران آقای روحانی و تا پایان سال 1396 متوسط سالانه به میزان ۹۵ میلیارد دلار بوده است. در زمان های متفاوت، اشتباهات مشابه را تکرار کردهایم، به قول دکتر مومنی مشکل ما این است تجربههایمان را مکتوب نمیکنیم که حداقل ببینیم قبلاً چه اشتباهاتی کردهایم تا بارها همان اشتباهات را تکرار نکنیم. همین موضوع ارز از سال ۱۳۳۳، ۱۳۳۸، ۱۳۵۲ یا ۱۳۵۳و پس از انقلاب در سالهای ۱۳۷۲ و ۱۳81 و دوباره در سالهای ۱۳۹۰ با مشکل ارز روبهرو بودهایم تکرار شده است. این اشتباهاتی است که بارها در تاریخ ایران تکرار شده است.
وی گفت: باید گفت تولید و صنعتی شدن ما نارس بوده و توالی آن طی نشده است، یعنی بازار صنعتی پروتو، بازار صنایع سبک، بازار صنایع سنگین و بازاری با ساختار مبتنی بر خدمات و دولت رفاه را طی نکردهایم، از این رو در «دام فقر» و «دام درآمد متوسط» گرفتار شدهایم. میتوان گفت با استفاده نابجای دولتها از نفت، جهت خرید محبوبیت، ما بدون طی نمودن مراحل و توالی، یکباره وارد دولت رفاه شدهایم و این موضوع برای ما پختگی لازم را به همراه نیاورده است. ما با استفاده از تولید و ارتقای فناوری وارد این دور نشدیم، درحالی که کشورهای دیگر با طی این مراحل به صورت واقعی به عدالت نسبی دست یافتهاند.برای نمونه حدود ۹۹.۷ درصد جمعیت کرهجنوبی تحت پوشش بیمه سلامت ملی است و حدود ۱۰۶ درصد برای خانوارها - بهجز مجردها- خانه وجود دارد. این کشور منابع خاصی هم برای این رشد در اختیار نداشتهاند. این در حالی است که ما منابع بسیاری در اختیار داشتیم، اما دانش کافی نداشتیم و حتی از آموزههای دینی خود هم استفاده نکردیم.
بحرینیان گفت: مولی علی(ع) در حکمت ۸۲ نهجالبلاغه میفرمایند: «آن کس که گفتار نمیدانم را از دست بدهد به هلاکت میرسد.» در کشور ما کسی نمیگوید ما بلد نیستیم. دوره دکتر مصدق به این آگاهی رسیدند که نمیدانند چه کار کنند. از این رو پروفسور «یالمار شاخت» آلمانی را به ایران آوردند. تنها دورهای که به صورت واقعی در ایران شاهد رشد باکیفیت بودیم و تراز بازرگانی کشور واقعاً مثبت بوده، همین سه ساله دوره ایشان است و یکسری صنایع هم راهاندازی شد. مرحوم عالینسب در همین دوره یکی از این صنایع را راهاندازی کرد.دکتر عالیخانی، کسی که دکترای اقتصاد خود را از دانشگاه معتبری گرفته ، شرافت کارشناسی را نگه میدارد و صراحتاً میگوید: «در آن زمان مطلقاً نمیدانستیم، خودمان هم یاد گرفتیم. گمان نبرید که ما از روز اول همه چیز را میدانستیم و بعد همه چیز را مطابق نیتهایی که داشتیم اجرا بکنیم. اولاً همه چیز را که نمیدانستیم» و از اینرو از خردهدانشهای نخبگان استفاده میکند، همان اتفاقی که در دوران دکتر مصدق اتفاق میافتد. متوجه میشود که اگر از این خردهدانشها استفاه نکند نمیتواند حقایق بیرونی و پیرامونی را بشناسد. البته همین دوران نیز با اشتباهاتی روبهرو بودهاند، هیچ دورهای را نباید مقدس کرد. اما این افراد انسانهای شریفی بودند، چراکه نظرات کارشناسی را قبول میکردند. دکتر عالیخانی در دوران مسئولیتش دوبار استعفا داد. یکبار زمانی که شاه برخلاف نظر وی در محدوده 120کیلومتری تهران، سیمان آبیک را مجوز داد و بار دیگر هم زمانی که در دانشگاه تهران بود و گفته بود بدون اطلاع من نباید گارد وارد شود. این افراد شخصیت به میز میدادند، نه این که از میز خود شخصیت بگیرند.
وی گفت: در سالهای 13۶۰ تا ۱۳۶۸ مدیران سالم نیز بسیار داشتیم که در عقل دیگران شریک میشدند و شفافیت و مباحثه هم بیشتر بود. برای مثال آیتالله بهشتی با بقیه مناظره میکرد واتفاقی هم نمیافتاد. در برخی زمینهها ضعفهایی وجود داشت که با این مناظرهها به این ضعفها پی میبردند. اتفاقی مهمی در دوران انقلاب روی داد و تحصیلکردگان سالمی از خارج به کشور آمدند. اما تصمیمگیران بالا متوجه شدند که دانش کافی در اختیار ندارد و باید از دانش آنها استفاده کنند. آرتور لوئیس معتقد است که «عقل سلیم و تجربه مهم است.»
بحرینیان گفت: در حوزه اقتصاد، مدلهای اقتصادسنجی نوشته میشود، اما در اقتصاد ما این مدلها علمی وباارزش جواب نمیدهد، چراکه این آگاهی را نداریم که اقتصاد ما روند طبیعی رشد را در دو قرن اخیر طی ننموده و فرآیند صنعتی شدن در کشور اتفاق نیفتاده است. باید بدانیم که عنصر اصلی یعنی دانش کافی را نداریم. اما در دوره دفاع و جنگ تحمیلی از عقل سلیم و تجارب امثال مرحوم عالینسب استفاده شد. باید به این نکته اشاره کرد، آنچه در دوره عالیخانی اتفاق افتاد، تکثیر افقی صنایع و مونتاژ بود که گسترش یافت که الزامات مراحل ابتدائی است. در کتاب «تاریخ شفاهی» عالیخانی مطرح میکند که «ما سه کارخانه لاستیکسازی داشتیم، چهارمی را هم قصد داشتیم که احداث کنیم تا انحصارنشود.» این دامی است که امروز کشور در آن گرفتار شده است، چراکه ما واژهها را به خوبی درک نکردیم.
وی افزود: باید به این نکته اشاره کرد که 90 درصد برنامههای صنعتی اساسی که باعث توان قابل تحمل امروزی گردیده دردوران سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ برنامهریزی شده که مسلماً قوه عاقلهای پشت آن بوده است. رشد اقتصادی دوران دکترعالیخانی که با دوران طلایی همراه بوده نواقص داشت و کسانی این موضوع را متوجه میشوند که تجربه در صنعت دارند و اینجاست که نقش امثال عالینسبها مشخص میشود و میبینیم که اینها در تصمیمها مشورت و در کارها با یکدیگر مشارکت میکردند.
وی افزود: نکته دیگر اینکه به تازگی تحقیقاتی را انجام دادهایم که نشان میدهد بیشترین اشتغال کشور بین سال ۱۳۳5 تا ۱۳۹۵ ،در دوران آقای خاتمی روی داده است. حدود ۷ میلیون اشتغال در این دوره ایجاد شده و صنعت یک چرخش پیدا کرد. طرحهای دهه اول انقلاب به صورت عمقی طراحی شد. ماشین ابراز یعنی مادر صنعتها برنامهریزی شده بود که کار عالیخانی را کامل کنند. پمپ، قطعات هیدورلیک، تراکتور و ... زیرساختهای صنعتی را فراهم کردیم، درحالی که در دوران دیگر ما به سمت ایجاد زیرساختهای عمرانی و ساختمانی پیش رفتیم. در سال ۷۲ اتفاقی روی میدهد، در دوران جنگ تحمیلی که کشور بدهی نداشت حتی بدهیهای دوران شاه را هم پرداخت میکرد، در سالهای 1369 تا 1374به یکباره سقف بدهیها با انجام واردات بیرویه و افسارگسیخته تحت عنوان واردات بدون انتقال ارز به بیش از 40 میلیارد دلار رسید. همچنین با ریخت و پاشهای ارزی، در این دوران بحران به وجود آمد. البته موارد غیر منطقی دیگری مانند واگذاری 5000 دلار به هر شناسنامه وامثالهم نیزدر بدهکار شدن و بدنامی کشور در نظام مالی جهان در این دوران نقش داشت.
وی گفت: نخستین کاری که دولت برای فائق آمدن بر این بحران انجام داد، برخلاف تعهدات خود، عطف به ماسبق نمودن تفاوت ارزی به ارزهای ماشینآلات خریداری شده در دهه اول انقلاب بود، به این معنا که تسویه بدهی ارزی صنعتگران خریدار ماشین آلات خارجی در این دوران با نرخ جدید ارز صورت گیرد. این به معنی تحمیل بار هزینه ای زیادی بر دوش تولیدکنندگان بود، درحالی واردات کالاهای مصرفی همچون کره، روغن و... با همان ارزهای به نرخ رسمی تسویه شد که این تصمیمگیری، ضربه بسیاری بدی به اقتصاد کشور وارد کرد واز همه بدتر بی اعتمادی را دربین فعالین صنعتی ایجاد نمود. البته این تصمیم در خوف و رجا باقی ماند. در سال ۱۳۷۵ این موضوع قانونی میشود. اما در سال ۱۳۷۷ درآمدهای ارزی کشور مجدداً کاهش یافت و به حدود 9 میلیارد دلار رسید. در این دوران، قیمت هر بشکه نفت به ۸ دلار رسید و یکباره مسئولان به تولید داخل توجه کردند و ضمن عزیز شدن مجدد تولید، خواستار تلاش تولیدگران شدند. باز هم به تجربه چندباره، از سال 1382 با ازدیاد دریافتیهای نفتی، دولتها شرایط سخت را فراموش کردند.
وی گفت: در این بررسیها، به نتایج اولیه قابل تأملی رسیدیم، که احتمالا اشتغال مذکور، ماحصل به نتیجه رسیدن برخی از این طرحهای صنعتی مربوط به دهه نخست انقلاب است درآن دوران سخت که شوک وارد شد، یک فرصت پیدا شد و میزان ارز دراختیارکشور هم به شدت کاهش پیدا کرد و بدهی های خارجی افزایش یافت. از سال 1382 به بعد صنعت کشور براثر خوشحالی دولتها از افزایش منابع دراختیار حاصل از صادرات نفت به سمت مونتاژکاری پیش رفت و با عنوان مقابله با انحصار، واحدهای تولیدی مشابه گسترش افقی پیدا کردند. مثلاً هماکنون ۱۲۶۵واحد تولید فرآوردههای لبنی دارای پروانه بهرهبرداری وجود دارد و بالای ۶۰۰ واحد نیز در دست اجراست. کسی نیست بگوید چرا رقابت باعث کاهش قیمت نمیشود؟ یا ۶۹ واحد خودرو دارای پروانه بهرهبرداری است که به اصطلاح آن چه که قراراست از این تعداد واحد بدست آید، عدم انحصار و ایجاد رقابت است است. اما آیا رقابت به معنای واقعی در کشور ایجاد شد؟
بحرینیان گفت: در حال حاضر، نقطه اتکا برای برونرفت از این مشکلات، آن است که کار را به یک قوه عاقله از نخبگان بسپاریم تا خردهدانشها در کنار همدیگر قرار بگیرند، از اینرو قادر خواهیم بود که کوه را جابهجا کنیم. بنابراین یک قوه عاقله مستقل از سه قوه موجود باید برای اقتصاد کشور تصمیم بگیرد. در سومین دوره مورد بحث که مرحوم عالینسب حضور دارند با برهمگذاری دانشها، تجربه و عقل سلیم، طرحهای اساسی در این دوران انجام گرفت که تکمیل زنجیره دوران قبلی بود. اما پول نفت که آمد، اتفاق دیگری رخ داد؟ تعداد زیادی واحد در زمینه تلویزیون، فولاد، ماکارونی، سوسیس و کالباس و ... تأسیس شد؟! انتقاد میشود که چرا آب زایندهرود خشک شد؟ زمانی که ۹۰ واحد فولادی در اصفهان احداث میکنیم مسلم است که رود نیل هم بیاوری خشک میشود یا مثلا تعداد زیاد ونامناسب واحد تولیدکاشی ویا احداث واحد تولیدی فولاد در یزد وکرمان احداث میشود؛ استانهائی که با مشکل کم آبی روبهرو است! اینها همه مشکلات امروز است.
بحرینیان در یک جمع بندی کلی گفت: تصمیمگیران اقتصادی ما اهلیت حرفهای نداشتند و در آیندهنگری ناتوان و ناکارآمد هم بودند. این مشکلات باید حل شود و راهحل آن را، هم تاریخ کشور و هم تجارب کشورهای دیگر، به ما نشان داده است. چین، کرهجنوبی، سنگاپور، تایوان، مالزی. در جهان امروز دانش وفن آوری به سرعت در حال تغییر است، برای جلوگیری از عقبماندن، با روشهای سنتی برای اقتصاد نمیتوان تصمیم گرفت. امید است که این مباحث زمینههای فکری را باز کند.
صائب تبریزی به زیبایی گرفتاریهای ما را بیان میکند:
روزی بیخون دل کم جو که در بحر وجود/
بیکشاکش لقمهای گر هست بر قلاب هست.
این «بیکشاکش لقمه نفت» ما را به اینجا رسانده است.
حال راهحل ما چیست؟ برای پاسخ به این پرسش از ه.الف.سایه کمک میگیرم:
بِسانِ رود که در نشیبِ درّه سَربه سنگ میزند رَوَنده باش
امید هیچ معجزی به مُردِه نیست، زنده باش
جماران