قتل میترا استاد، همسر دوم محمد علی نجفی، بدستان نجفی، سوژه خبری داغ این لحظههاست. در میان آنانی که بعد از پیروزی انقلاب، به مدیران ارشد نظام جمهوری اسلامی تبدیل شدند، نجفی از نظر تحصیلات و مدرک دانشگاهی، یکی از استثناهاست. برخلاف، بسیاری که به صورت کیلویی و فله ای، به مدارجی دست یافتند و کردانیسم را رقم زدند و نظام دانشگاهی را مانند اموری دیگر از محتوا خالی کردند، وی، دکترای خود را از یکی از بهترین دانشگاههای آمریکا، ام. آی.تی، دریافت کرد.
حدسها در بارهی انگیزهی وی از دست زدن به این قتل شروع شده است. یکی، دلیل آن را "تلهی امنیتی" و پیشگیری از افشاگری مقتول میداند. دیگری، آن را به تاکتیکی برای سرپوش گذاشتن بر احتمال مذاکرهی ایران و آمریکا، ربط میدهد. برخی موضوع را ناموسی میدانند. بسیاری ریلکس بودن نجفی به هنگام مصاحبه و توضیح داستان قتل را به چالش میکشند.
داستان ساده است. نجفی مانند تمام آنانی است که در مشاجرات خانوادگی یا غیرخانوادگی عصبی میشوند و عنان اختیار از دست میدهند و دست به عملی میزنند که موجب پشیمانیشان میشود. او بخاطر حضور طولانیش در وزارت و صدارت، تافتهی جدا بافتهای از جامعهی انسانی نیست. به ویژه، جامعهی ایران که در معرض انواع و اقسام فشارهای روحی و روانی قرار دارد.
استرس و ترس ناشی از برخورد بخاطر مسایلی چون"بدحجابی"، گرفتن پارتی و شاد بودن، نبود حریم خصوصی و زیر ذرهبین قرار گرفتن، فشارهای اقتصادی، از دست رفتن اعتماد اجتماعی، نظام اداری فشل و پرخاشگر، فساد، جرایم کمرشکن، و غیره، بسیار بیش از اندازه است.
در یک کلام، بخاطر نبود احساس امنیت و امید به آینده. در چنین شرایطی، پیش میآید لحظههایی که برخی به دلایل مذکور دچار جنون شوند؛ و خون چنان چشمانشان را پرکند که توانایی کنترل بر خویش را از دست بدهند. موارد مشابه مورد نجفی، در ابعاد زیاد، در ایران رخ میدهد ولی به دلیل مطرح نبودن اشخاص درگیر، چنین بازتابی پیدا نمیکند. جامعهی ایران، جامعه ای افسرده و پرخاشجوست.
در سال ۱۳۹۲، در تحلیل علل ناشادی جامعهی ایران ذکر کرده بودم:
"به اين تناقض ميتوانيم پرخاش و خشونت در برابر يكديگر به هنگام رانندگي را اضافه كنيم. با كوچكترين تلنگري به هم مي ريزيم و گاه از اتومبيل پياده ميشويم و به جان هم مي افتيم. اگر كمي صبور و خويشتندار باشيم قضيه به درگيري كلامي ختم مي شود و اگر كمي عصبي تر و خشمگين تر، عاقبت كار درگيري فيزيكي است و قفل فرمان و زنجير را بر سر و صورت همديگر كشيدن. حتي به هنگام شادي، آن را با هيجان غير منطقي ابراز و حق و حقوق شهروندي ديگران را نقض ميكنيم. راه را در خيابان ها بر اتومبيل ها ميبنديم و اگر بتوانيم دسته جمعي اتومبيل ها را نوبت به نوبت حرکت مي دهيم و به بهاي ناراحتي سرنشين و سرنشينان دیگر، قهقهه سر مي دهيم. در ايامي مانند چهارشنبه سوري ترقه ها را پيش پاي ديگران بويژه خانم ها ميتركانيم و از ترس و رعب ايجاد شده آنان سرمست و از خنده روده بر ميشويم"
مسالهی نجفی را باید در متن کلیتر جرم و جنایت روزافزون جامعه دید. در متن کلیتر احساس نومیدی و خشم فرو خوردهی مرتبط با آن. این، مسالهای جامعهشناختی است با ریشههای اقتصاد سیاسی خود. به تعبیر روانکاو برجسته، اریک فروم، جامعهی ایران "جامعهی ناسالم" است. منتها، نه به دلایلی که او مد نظر دارد از جمله پدیدهی موسوم به "صنعت فرهنگ" در نظام سرمایهداری. بلکه به این دلیل اصلی که نظام حکمرانی بر مبنای کدها و قواعد رسمی نادرست شکل گرفته است. خروجی چنین نظام حکمرانی، نمیتواند چیزی جز جامعهای باشد که وجه مشخصهاش وجود میلیونها پروندهی دادگاهی است.
به تعبیر اقتصاددانان رفتاری، انسان فی نفسه چندان توانایی در کنترل بر خویشتن ندارد. این مسالهای فردی است که از شخصی به شخصی دیگر، شدت و ضعف دارد. اما، این مسالهی فردی، وقتی از حدی فراتر میرود، تبدیل به مسالهی اجتماعی میشود. در جامعهای که "عقلانیت رویهای" در کار نیست، نظام حکمرانی به جای کمک به افراد جهت افزایش توانایی در خویشتنداری، خود مزید بر علت می شود. با قواعد رسمی نادرست، آن را بیشتر دامن میزند و زمینه را برای وقوع حوادثی چون قتل میترا استاد بدست نجفی را فراهم میکند.
نجفی علاوه بر آنچه مربوط به مسئولیتپذیری شخصی است، قربانی قواعد بازی شده که او نیز در تاسیس و تحکیمش نقش داشته است.
علی دینی ترکمانی
۸ خرداد ۱۳۹۸