▫️دهه هشتاد بود که در کلاس "نظامهای اقتصادی" که توسط دکتر رنانی تدریس میشد بحث آزادی اقتصادی مطرح بود. استاد مثال میزدند که مثلا حتی اگر کسی بخواهد هرچه پول و ثروت دارد بسوزاند کسی مانعش نشود.
▫️آنزمان من که دانشجوی کارشناسی بودم پرسیدم: "شما خودتان اگر ببینید کسی در حال خودکشی است مانع نمیشوید؟" و اگر درست بیاد بیاورم استاد سوالم را با سوال دیگری جواب داد و مثل فیلمهای اصغر فرهادی جمعبندی نهایی را به خودمان واگذار کرد!
▫️خاطره فوق را امروز وقتی گفتگوی آمارتیا سن (نوبلیست اقتصاد) با یکی از دانشجویانش را خواندم به یاد آوردم.
▫️آمارتیا سن در محوطه دانشگاه هاروارد از یکی از دانشجویان میپرسد: "اگر کسی در حال بریدن انگشتانش با یک قیچی کل باشد چکار باید کرد؟"
و خودش به طعنه پاسخ میدهد: "باید یک قیچی تیزتر در اختیارش گذاشت!"
▫️رهیافت اقتصاد جریان اصلی به آزادی مثل کسی است که به آن شخص قیچی تیزتری پیشنهاد میدهد!
▫️در اقتصاد کلاسیک سه پیش فرض وجود دارد:
۱➖افراد میدانند که چه چیزی میخواهند.
۲➖هرچه آزادی و امکان انتخاب برای افراد بیشتر باشد بهتر است.
۳➖افراد با عقلانیت کامل و با موفقیت بهینه یابی میکنند.
▫️هر سه پیشفرض فوق توسط مشاهدات تجربی در اقتصاد رفتاری به چالش کشیده میشود و با اینها جایگزین میشود:
۱➖ افراد نمی دانند که واقعا چه چیزی میخواهند!
۲➖گاهی گزینه های کمتر بهتر از گزینه های متعدد است.
۳➖افراد هم در تشخیص و هم در اجرای برنامه درست دچار مشکل هستند.
و این تفاوت باعث میشود نوعی از قیم مآبی در اقتصاد رفتاری مورد تجویز قرار بگیرد.