دیشب تاکسیهای خطی تجریش به پونک در آخر وقت پیدایشان نبود. به ناچار سوار ماشینی شخصی شدم که رانندهاش متواضع و مؤدب به نظرم آمد. راننده که اهل یکی از شهرهای غربی کشور بود، به محض راه افتادن، موبایلاش پی در پی زنگ خورد و او به زبان محلی، گاهی آرام و گاهی تند با طرف مقابلاش مشغول گفتگو شد.
در بزرگراه چمراه در حالی که راننده سخت مشغول مکالمهای عصبی بود، ناگهان ماشینی با سرعت زیاد از فرعی وارد بزرگراه شد و کاملاً بیاعتنا به سمت ما آمد. با نهیبی راننده را متوجه خطر کردم. او هم دست در فرمان ماشین انداخت و آن را سریع به سمت چپ چرخاند. ماشین به تلاطم افتاد اما چون خوشبختانه سمت چپ خالی بود، آن را کنترل کرد و نهایتاً هر دو ماشین رد دادند.
لحظهای بعد رانندۀ خودرو حامل من، به خود آمد، اما این به خود آمدنش بدان معنا بود که دستخوش خشم و غضبی هولناک شد. او با تمام قدرتش پا بر پدال گاز فشرد و سرعتی سرسامآور به ماشین داد تا خود را به رانندۀ خاطی برساند. از او پرسیدم چه میکند؟ گفت؛ من امشب تا این نامرد را چپ نکنم آرام نمیگیرم! در چشم به هم زدنی او در خروجی چمران به همت، از ماشین طرف سبقت گرفت و در جلوی آن، به چپ و راست چرخید و لحظه به لحظه ترمز گرفت! با اعتراض گفتم؛ آقا این چه رفتاری است؟ تو که اینجوری افراد را به کشتن میدهی؟ گفت؛ به خدا تا این پدرسگ را چپ نکنم ول کن نیستم! گفتم؛ تو که این اخلاق را داری برای چه مسافرکشی میکنی؟ به هر حال، با هزار بدبختی او را از چپ کردن ماشین طرف منصرف کردم. او گفت که قبلاً هم با سرعت 120 کیلومتر در شهرستان جلوی یک ماشین مزاحم پیچیده و آن را چپ کرده است؛ هر چند که مجبور به تحمل سه ماه زندان و پرداخت هفت میلیون جریمه هم شده است!
این راننده نمونهای - البته ویژه! - از هزاران رانندهای است که به علت نبود شغل و درآمد، از اقصی نقاط ایران به تهران میآیند تا از طریق مسافرکشی، لقمه نانی برای زن و بچۀ خود فراهم کنند. آنان اغلب در ماشی شان یا در ساختمانهای نیمهساز میخوابند و پس از ساعتها رانندگی در شلوغی و غوغای تهران، امکانی برای تمدد اعصاب ندارند.
این در حالی است که بسیاری از کارشناسان دولتی و غیر دولتی، بهای هر لیتر بنزین با فوب خلیج فارس را حدود یک دلار میدانند یعنی 15 هزار تومان! رانندههای مسافرکش، روزانه بعضاً 50 لیتر بنزین مصرف میکنند که با همان قیمت ادعایی میشود 750 هزار تومان در روز و 22 میلیون و پانصد هزار تومان در ماه! به عبارت روشنتر، این رانندهها برای کسب درآمدی حدود 4 هزار تومان در ماه، عملاً بیش از 5 برابر آن را از ثروت عمومی هدر میدهند، در آلودگی هوا و ترافیک سنگین و راهبندانهای کشنده نقش مؤثری دارند، از خانوادۀ خود دور افتاده اند، استراحت و آسایشی ندارند و اعصاب و توانشان هم به کلی فرسوده میشود.
اگر این افراد در شهر محل سکونت خود، بدون کمترین کاری ماهانه پنج میلیون تومان مفت و مجانی از دولت دریافت کنند، دولت عملاً بیش از 17 میلیون تومان در ماه سود میکند! علاوه بر این، مشکلات ناشی از نقش آنها در آلودگی هوا و ترافیک نیز برطرف میشود و معضلات عاطفی و روانی مربوط به دورافتادگی از خانواده و کار شاق رانندگی در شهر بیضابطه و بی در و پیکری مانند تهران هم برایشان پیش نمیآید.
حالا به این میشود گفت اقتصاد؟ قطعاً نمیشود گفت! پس چیست؟ افتضاحی است که بعداً در بارهاش مینویسم.
منبع: کانال تلگرامی احمد زیدآبادی