علی رضاقلی
متنی در کتاب های تاریخی تحولات اخیر است که عباس میرزا از سفیر فرانسه علل و دلایل پیشرفت را سوال می کند.
لزومی نداشت عباس میرزا از ژوبر فرانسوی بپرسد چرا ما پیشرفت نمی کنیم.
کلید اقتصاد شکوفا و حیات بادوام و موثر در اکثر کتاب های تاریخی ما آمده است. مگر امروز که غربی ها آن را بسط زیادی داده اند.
در کتاب هایی مثل شاهنامه از دورترین زمان های اسطوره ای حکایاتی است مبنی بر فهم رفاه اقتصادی و شکوفایی اقتصاد که در کتاب های تاریخی بعد از آن مسائل تکرار می شود.
امروز به دقت به دنبال مشوق های اقتصادی می گردند.
بعضی از آقایان توسعه امروز به کمک ملایی و کلمات فاخر و انشاء با پیچ و تاب از مسیر علمی دور می شوند و بعضی هم بی توفیق مثل عباس میرزا (که از رجال خوشنام قاجاریه است) به اینطرف و آنطرف می روند.
ساختاری که انسان ها برای نظم بخشیدن به محیط سیاسی - اقتصادی شان ایجاد می کنند عامل اصلی عملکرد اقتصادی است. (نورث، فهم فرایند تحولات اقتصادی ص۹۲)
ساختار حقوق مالکیت مشوق های اقتصادی رسمی را تعریف می کند که مشوق اقتصاد است. (همان ص۹۳)
خلاصه داستان بر می گردد به امنیت سیاسی و اقتصادی و استقلال قوه قضائیه و عدالت که مشوق های لازم را برای کنشگران اقتصادی فراهم می کند.
من تعجب می کنم از ولیعهد فتحعلیشاه که ندانسته باشد که آقا محمدخان وقتی که عموهای پدرش را می کشت و سرشان را می بوسید و به فتحعلیشاه بعدی تقدیم می کرد از چه عباراتی برای تقدیم سرها استفاده می کرد.
بعید می دانم عباس میرزا با فضای ناامنی که در کتب آن زمان آمده آشنا نباشد.
همه آن ها حکایت از نا امنی سیاسی - اقتصادی مهلک می کردند و غازان خان مغول هم می دانست و در جامع التواریخ هم آمده است که در ناامنی اقتصاد نیست و در نبودن اقتصاد هیچ چیز دیگر نیست.
نه حاکمیت می ماند و نه تولید و نه امنیت و نه سپاه و نه...
حال ببینید عباس میرزا چه می پرسد:
پرسش های عباس میرزا از "ژوبر" سفیر فرانسه
چه قدرتی موجب برتری شما نسبت به ما می شود؟
علت پیشرفت های شما و سبب ضعف دائمی ما چیست؟
شما هنر حکومت کردن و فاتح شدن را بلدید، در صورتی که ما در جهل شرم آور خود درجا می زنیم و به ندرت آینده نگری می کنیم. آیا شرق کمتر از اروپا قابل سکونت و کمتر حاصلخیز است و غنای آنجا را ندارد؟
آیا پرتو آفتاب قبل از آنکه به شما برسد ما را روشن می کند برای ما برکت کمتری را موجب می شود تا برای شما؟
آیا خالق عالم خیر بیشتری به شما می رساند تا به ما، آیا خداوند خواسته است برای شما امتیاز بیشتری قائل شود؟
من اینطور فکر نمی کنم.
بگو ای مرد خارجی ما برای اعتلای ایران چه باید بکنیم؟
آیا من هم باید مثل تزار مسکویی رفتار کنم که از تخت خود پائین آمد تا بتواند شهرهای شما را از نزدیک ببیند؟
آیا من هم باید ایران را ترک کنم و این ثروت انباشته شده را بدون استفاده بگذارم؟
آیا باید بروم و هر آنچه را شاهزاده ای باید بداند یاد بگیرم؟
منبع: آشنایی ایرانیان با فلسفه جدید غرب، کریم مجتهدی، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران ۱۳۷۹ ص ۹۹
"تکمله پست قبل"
اگر آقای ملکیان نگفته بود _و خودم هم اعتقاد نداشتم_ که نباید مردم را ناامید کرد، این یادداشت را نمی نوشتم.
چون اگر مردم را از اصلاح نا امید کردیم با این همه دشمن چه کنیم؟
185 کشور از جمله ایران در فرایند و مسیر توسعه گرفتارند و متخصصین هم انواع راهنمایی و توصیه را برای برون رفت از آن می کنند.
من هنوز یک متخصص در بین اساتید توسعه ای ایران ندیدم که یک چارچوب منسجم نظری ارائه دهد و در آن چارچوب اظهار نظر کنند، از آنجا که ما ذهن ایده پرداز داریم باید برای هر واقعیتی نظریه ای داشته باشیم که مانند لباس به تن آن واقعیت کنیم و اگر نخورد اصلاحش کنیم.
وقتی که چارچوب نظری منسجمی نداریم هر چیزی را راجع به هر واقعیتی می توانیم بگوئیم و بدون اینکه آن را در چارچوب آن نظریه اثبات کنیم قضاوت را به عهده خواننده بعضا غیرمتخصص بگذاریم.
یا اینکه ایدئولوگ باشیم و انقلابی فکر کنیم و در نهایت بر این باور باشیم که واقعیت ها باید مطابق ایده آل های ما تغییر کنند.
این چنیین شیری، خدا هم نیافریده است ونمونه آن مارکسیسم و شوروی و جمهوری وتلاشهایش برای تغییر واقعییت هاست.
یک نمونه ی بسیار ساده آن موضوع پوشش خانم ها و تلاش رضاشاه و جمهوری اسلامی در مقید کردن مردم به رعایت چارچوب های آنان می باشد.
هردو تجربه نشان دادند که عوامل دیگری در نهادسازی و الگوسازی رفتاری جامعه نقش ایفا می کنند که قدرت بیشتری از بخشنامه ها و قوانین حکومتی دارند.
در این چهل سال از نقد مداوم دولت و اقتصاد _که لازم هم هست_ چه حاصل شده است؟؟؟
هیچ عجم اوغلویی و آمارتیاسنی و فردریک لیستی و مشتاق خانی در حد ارائه یک مقاله بین المللی و همکار بین المللی در جمع دوستان عباس میرزا پا به عرصه حضور نگذاشت.
نظریه باید به شما بگوید که اصلاح کنید یا انقلاب و پیامدهای هرکدام چیست؟
اگر بگوید مسیر اصلاح را در پیش بگیریم باید بگوید از کجا شروع کنیم و مهم ترین نقاط اصلاح کجاست؟
از مدرسه شروع کنیم یا مهدکودک؟ از خانم ها، از اداره ها، از معلم ها یا از مادرها، از دانش و ذخیره دانش، از نظام قضایی، از نظام سیاسی؟
از کسانی که قدرت چانه زنی اقتصادی و سیاسی دارند و در تصمیم گیری ها دخیل اند و رانت سازند یا دولت غارتی را هدایت می کنند باید اصلاح را شروع کنیم یا معتقدیم اصلا دولت غارتی نداریم و دولتی که با آن مواجهیم بیشینه ساز ثروت عمومی و قراردادی است.
از هرکجا که شروع کنیم باید نظریه داشته باشیم و بر اساس نظریه و قدرت تبیین آن بتوانیم قوت و ناتوانی نظریه را ارزیابی کنیم.
پیش روی یک کنشگر توسعه ای یک یا چندین واقعیت گسسته یا پیوسته وجود دارد که توسعه نیافتگی نام دارد که مهم ترین و ابتدایی ترین کار محقق توسعه ای اول شناخت این واقعیت (که احتیاج به نظریه دارد) و بعد تغییر این واقعیت است که این هم احتیاج به نظریه دارد و سوم عواقب ناخواسته این واقعیت که این هم بسیار مهم است.
ممکن است امروز بگوئید که جمعیت شیعه کم هستند و باید اضافه شوند و بعد نتوانید کار، مسکن و حداقل های یک زندگی سالم را برایشان فراهم کنید و جامعه درگیر ناامیدی و فساد ناشی از بیکاری و اعتیاد و فروپاشی خانواده و دیگر مسائل شود پس باید نظریه برای فهم واقعیت و تغییر واقعیت و عواقب ناخواسته تغییر داشته باشیم.
دوستان توسعه ای عباس میرزا هنوز مانیفستی ارائه نکرده اند که این چارچوب نظری ما برای گذار از توسعه نیافتگی به توسعه است و من منتظرم!
توسعه نیافتگی ایران نباید موجب دلسردی و نا امیدی ما شود. بلکه زحمت ایرانیان را برای دوست داشتن و نگهداری ایران چند چندان می کند و من به جان و دل خریدار این رنج و ملالم.
به خاطر ویژگی های اقلیمی و تاریخی ایران، این کشور جغرافیای اقتصادی فقیری دارد، بویژه از ناحیه حیاتی ترین منبع زندگی یعنی آب.
من بسیار با این جمله نورث همراهم که می گفت: "مساعدت متفاوت محیط فیزیکی به توسعه، بخش اعظم تفاوت تاریخی در رفاه بشر را تبیین می کند". (فهم فرایند تحولات اقتصادی، ص144)
محیط فیزیکی فقیر یکی از منابع مهم عدم اطمینان ها و ناامنی هاست و اصولا نهادها توسط بشر برای مقابله و مواجهه با این عدم اطمینان ها و نا امنی ها بوجود می آیند.
ما در طول تاریخ به طور روزمره به دنبال راه حل هایی بوده ایم که پاسخگوی مشکلات ما باشند. میراث بر هم انباشته تاریخی، جزئی از میراث فرهنگی ما را تشکیل می دهند.
مصیبت آنجاست که بر روی این محیط فیزیکی فقیر و ناامن، ناامنی های ناشی از عدم اطمینان های محیط اجتماعی پرتنش ما نیز اضافه می شود و امر توسعه را صد چندان دشوار می سازد.
کاستن از این مجموعه ناامنی ها و کاهش آن وظیفه سنگین توسعه ای ها خصوصا در عرصه اقتصاد است. این مهم هم نیاز به یک اشراف کامل به محیط منفرد اجتماعی- اقتصادی ایران دارد.
فهم فرایند تحول اقتصادی منوط به فهم فرایند شکل گیری این دو دسته نهاد (نهادهای ناشی از عدم اطمینان محیط فیزیکی و نهادهای شکل گرفته از عدم اطمینان های محیط اجتماعی) است.
این امر ما را ملزم می کند که اقتصاد سیاسی تاریخی ایران را خوب بشناسیم زیرا کنشگران قدرتمند عرصه های اقتصادی و سیاسی غالب این نهادها و الگوها را ساخته و برای ما به ارث گذاشته اند.
این همان فرهنگ و راه حل های گذشته است که راه حل امروز و انتخاب های امروز را بدست میدهد.
فهم این راه حل ها، شناخت آنها و تغییر آنها از وظایف جدی توسعه ای هاست.
دریغ است ایران که ویران شود
من و دوستان عباس میرزا(۳)
همه بحث توسعه، بحث تغییرات است. تغییراتی در همه ابعاد زندگی اجتماعی و محیط فیزیکی که بتواند رفاه اقتصادی و امنیت فردی و استقلال کشورها و حقوق افراد را تامین کند.
در این موضوع الگوی پیش رو، کم و بیش کشورهای توسعه یافته اند. البته نباید فراموش کرد که کشورهای متقدم توسعه با برنامه ریزی و مهندسی به توسعه دست نیافته اند بلکه به صورت خودجوش عواملی دست به دست هم دادند و وضعیت فعلی را بوجود آوردند.
هر برنامه ریزی برای توسعه مستلزم نیم نگاهی به گذشته است.نیم نگاهی به مجموعه ای از قواعد که به عنوان راه حل های جزئی برای تسهیل زندگی و کاستن عدم اطمینان ها طراحی شده اند، مجموعه برهم انباشته ای که فرهنگ نام دارد و ماتریس گسترده ای از راه حل های جزئی ست.
اگر بخواهیم تغییر بوجود بیاوریم با موانعی روبرو می شویم که این فرهنگ ایجاد می کند و موانعی برای جلوگیری از تغییر تعبیه می کند که تغییر را ذره ای و کند می کند. این موضوع وابستگی به مسیر را ایجاد می کند.
از آنجائیکه تاریخ گذشته را بیشتر کسانی ساخته اند که قدرت چانه زنی و قدرت نهادسازی داشتند، بدون مطالعه الگوهای آنها، راه حل های توسعه ای گرفتاری شدید پیدا می کند.
نورث می گوید قدرت عمده چانه زنی و الگوسازی را کارفرمایان سیاسی و اقتصادی داشتند، البته باید توجه داشت که مفروضات این نظریه ایدئولوژی های مذهبی و قدرت آنها را نادیده می گیرد و آب و هوا و اقلیم و منابع مناسب و جمعیت و مرام های جمعیتی مناسب و ذخیره دانش لازم و وجود و حضور فعال نهادها و سازمان هایی که از حقوق مالکیت کارآمد دفاع کند را مفروض می گیرد (البته در جای جای آثارش توضیح می دهد).
به صورت تاریخی کارفرمایان سیاسی و اقتصادی هستند که می توانند به سهم خود چانه زنی و الگوسازی کنند برای نمونه می توان به مافیای سیاسی و اقتصادی در ایران امروز ما اشاره کرد.
با این وجود کلید نواقص بازار اقتصادی در بازار سیاسی است یعنی برای اصلاح باید از بازار سیاسی شروع کرد. این سخن بدان معنا نیست که عوامل دیگر نقشی ندارند.
دکتر عظیمی می گفت مشکل اقتصاد ایران غیراقتصادی است. در تاریخ گذشته ما از فجر تاریخ اسطوره ای تا امروز منابع موجود اشاره به این دارند که مشکل در بازار سیاسی است و فردوسی با استناد به منابع در دسترسش و سایرین در دیگر منابع همین را می گفتند.
نجم الدین رازی در مرصادالعباد، رشیدالدین فضل الله در تاریخ مبارک غازانی، محمد بن هندوشاه نخجوانی در دستورالکاتب از نمونه این منابع است.
وی در دستورالکاتب پافشاری می کند که مهم ترین نکته در عرصه سیاست و بزرگترین وظیفه پادشاهان "عدل و داد" است. به زبان امروز تعریف و وضع قانون به نفع حقوق مالکیت و امنیت رعیّت و اصرار داشت بگوید که هیچ عمران و آبادانی صورت نمی گیرد "...الّا بالعدل و السیاسه" مگر با قانون و مدیریت سیاسی و امنیت و دادگری و به زبان امروزی حقوق مالکیت کارآمد و کم هزینه در اجرا تعبیر می شود (صفحه ۱۵۹).و در چند صفحه بعد (صفحه ۱۷۱) می گوید:
اگر شاه را داد آئین بود
کشاورز را بیل زرین بود
همین بیت را به زبان امروزی ترجمه کنیم این عبارت نورث می شود که نواقص بازار اقتصادی را باید در نواقص بازار سیاسی جستجو کرد.
ادامه دارد...
منبع: یادداشت های منتشر نشده علی رضاقلی
https://t.me/ali_rezagholi