محسن رنانی
خبر را که خواندم دیگر خوابم نبرد. شاید خیلیها اصلا این خبر را ندیده باشند و آنانی که دیده اند نیز احتمالا به عنوان یک خبر بیاهمیت از کنار آن گذشته باشند، اما برای من خبر نشاط آوری بود که خواب را از سرم پراند. برای من نشانهای بود از رسیدن جامعه ما به یک نقطه عطف تاریخی. نقطهای که در آن دیگر حکومت نمیتواند با نشان دادن شکلاتهای اقتصادی، جامعه را به کرنش وا دارد. جامعه دارد میفهمد که پولهای دولتی و حکومتی ناپاک است و این پولها هر جا برود باید منتظر آفتها و آسیبهای بزرگ اجتماعی، فرهنگی و یا محیط زیستی آن باشیم. بنابراین دیگر نمیشود با پخش کردن پول جامعه را فریب داد. این درک و بلوغ را البته جامعه در انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیز نشان داد و گفت که دیگر با شکلات یارانه، فریب سیاسی نخواهد خورد.
اما خبر چه بود؟ در ۴ مرداد خبرگزاریها نوشتند که «مردم مانع کلنگ زنی پتروشیمی دشتستان توسط وزیر صنعت شدند». خلاصه داستان این که وقتی مقامات استان بوشهر با برنامه ریزی قبلی و با سلام و صلوات وزیر صنعت را برای کلنگ زنی به محل احداث پروژه پتروشیمی دشستان میبرند با حدود دو هزار نفر از مردم منطقه مواجه میشوند. اما آنان نیامده بودند تا در اطراف مقامات هلهله کنند و با فریبِ کلنگ زنی یک پروژه عظیم اقتصادی به خلسه بروند و نقل و نبات پخش کننند و گاو و گوسفند به زمین بزنند که خدا را شکر بالاخره منطقه ما هم به داشتن کارخانه پتروشیمی مفتخر شد؛ بلکه آنان آمده بودند تا خیلی مدنی و محترمانه با نمایش نوشتههایی مخالفت خود را با احداث این پروژه در آن مکان اعلام کنند و علت آن را هم نداشتن مجوزهای زیست محیطی، نامعلوم بودن محل تامین آب پروژه و نیز نامشخص بودن محل دفع پساب صنعتی آن ذکر کردهاند. وزیر باشعور دولت هم بدون آن که مردم را به فریبخوردگی و عامل استکبار بودن متهم کند تنها گفته است «در عمر کاریش برای اولین بار شاهد چنین رفتار اعتراضآمیز برای شروع عملیات اجرایی یک پروژه بزرگ صنعتی است» و بدون کلنگزنی، منطقه را ترک کرده است. آری ما داریم کمکم یاد میگیریم که اگر با هم باشیم بدون پاره کردن حنجرههایمان می توانیم کارهای بزرگی بکنیم. ما داریم یاد میگیریم که دیگر کمتر فریب بخوریم. ما داریم باور می کنیم که به پایان «قیمومیت دولت و حکومت در همه حوزهها» رسیدهایم. ما داریم طعم «حاکمیت مجازی» را میچشیم.
اکنون اجازه میخواهم برای منطقه دشتستان بوشهر لقب پر افتخار «شمالِ جنوب» را برگزینم؛ نه به این خاطر که در شمال بوشهر واقع است یا آبوهوایش شمالی است، بلکه به این خاطر که مردمی در منطقهای کمتر برخوردار و انباشته از بیکاری جوانان، با رفتاری از جنس «توسعه یافتگی» از منافع بلندمدت خود و نسلهای آینده حفاظت کردهاند. در ادبیات سیاسی توسعه، مناطق و کشورهای توسعه یافته را «شمال» و مناطق و کشورهای توسعه نیافته را «جنوب» مینامند. مردم دشتستان در دلِ جنوب، رفتاری «شمالی» از خود بروز داده اند و با این رفتار، موفق به اثرگذاری بر تصمیم مقامات نیز شدهاند و این نشانه امیدوار کنندهای است.
از قضا اصطلاح «شمالِ جنوب» را نخستین بار شاه برای منطقهای در جنوب استان بوشهر به کار برده است؛ جایی در حد فاصل عسلویه تا پارسیان. نقل است که شاه در یکی از سفرهایش که با بالگرد از این منطقه عبور میکرده است از سرسبزی و نشاط بهاری این منطقه در شگفت میشود و نام «شمالِ جنوب» را به این منطقه می دهد.
خاطرم هست که در نشستی که چند سال پیش با فعالان اقتصادی و مدنی در شهر پارسیان داشتم در پاسخ به نگرانی آنان از احداث یک منطقه عظیم صنعتی برای تمرکز صنایع انرژیبَر در حد فاصل عسلویه و پارسیان و این که میگفتند به زودی یک عسلویه دومی در این منطقه شکل خواهد گرفت که محیط زیست منطقه را نابود خواهد کرد گفتم: هیچ راهکاری ندارید جز انسجام مدنی و گسترش شبکههای اجتماعی برای تحمیل ضوابط قانونی زیست محیطی به این صنایع؛ ضوابطی که طبق قانون باید رعایت کنند و به خاطر بیکفایتی دستگاههای مسئول، عملا رعایت نمیکنند که اگر بخواهند رعایت کنند بسیاری از آنها غیراقتصادی خواهند بود و اصولا احداث نخواهند شد.
کوتاه سخن: جوانههای بلوغ در کشور ما در حال سرزدن است و این حرکت که در دشتستان انجام شد به عنوان یک حرکت نمادین و نقطه عطفی در کنشگری مدنی در کشور ما ثبت خواهد شد. جامعه ما دارد ققنوسوار از میان آتش درگیریهای سیاسی و جناحی، و از دل خاکستر برجای مانده ازعدم کفایت نظام تدبیر، خود را باز مییابد و پَر می گشاید. به گمانم وقت آن است که ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد.
محسن رنانی / ۶ مرداد ۱۳۹۶
https://telegram.me/Renani_Mohsen
.