اقتصاددان
در روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 4037 نوشت:
شناخت پوپولیسم مستلزم آسیبشناسی پدیده دموکراسی در جوامع مدرن است. نگاهی به ریشههای تاریخی و مفهومی این پدیده نشان میدهد هدف از آن اندیشیدن تدبیری برای محدود کردن قدرت سیاسی و جلوگیری از ایجاد حکومتهای خودکامه از یکسو و حل و فصل اختلافات سیاسی به شیوهای صلحآمیز با تکیه بر رای اکثریت، از سوی دیگر بود. در واقع، درونمایه اصلی دموکراسی ایجاد نظام سیاسی مبتنی بر حکومت قانون است چراکه تنها با چنین ساز و کاری میتوان جلوی سوءاستفاده از قدرت سیاسی را گرفت. حکومت قانون مفهوم مخالف حکومت ارادههای خاص صاحبان قدرت سیاسی است که قاعدتا با رای مردم بر سر کار آمدهاند. به سخن دیگر حکومتکنندگان که با رای اکثریت مردم قدرت را به دست گرفتهاند، نباید به بهانه داشتن نمایندگی از سوی مردم مطابق اراده خود حکومت کنند، بلکه باید مقید به قانون باشند و در چارچوب آن عمل کنند. اما همزمان با شکلگیری این مفهوم سازگار و منطقی، تعبیر دیگر و متفاوتی از دموکراسی به وجود آمد که با پیروزی انقلاب کبیر فرانسه تقویت شد و تاکید اصلی را بر حاکمیت مطلق مردم میگذاشت و هیچ محدودیتی برای آن قائل نبود.
این مفهوم از دموکراسی فاقد سازگاری درونی است و در عمل ممکن است به تناقض و نفی دموکراسی بینجامد. همچنانکه تجربه تاریخی سده بیستم میلادی نشان داد پدید آمدن حکومتهای تمامیت خواه و فاشیستی در آلمان و ایتالیا مبتنی بر چنین دیدگاهی از دموکراسی بود. هر حکومتی حتی اگر منتخب اکثریت مردم باشد در صورتی که مقید به قوانینی که ناظر بر رعایت حقوق همه آحاد جامعه از جمله اقلیت سیاسی نباشد ممکن است نهایتا به حکومتی خودکامه و ضددموکراتیک تبدیل شود. ناآگاهی یا بیتوجهی به این نکته بسیار مهم از سوی برخی روشنفکران و فعالان سیاسی در کشور ما موجب شد «دموکراسی» را که در اصل واژهای یونانی است به« مردمسالاری» ترجمه کنند، در حالی که در هیچکدام از جوامع اروپایی این واژه که مفهوم خاصی پیدا کرده، به زبانهای بومی ترجمه نشده است. واژه مردمسالاری در واقع همان مفهوم نادرست و متناقض «حکومت مطلق مردم» را به ذهن متبادر میکند که بیشتر با مذاق گرایشهای سیاسی پوپولیستی سازگار است تا دموکراسی خواهان واقعی.
جریانهای پوپولیستی در همه جای دنیا از جمله کشور ما سنگ مردم و حکومت مردمی یا مردم سالاری را به سینه میزنند و مدعی نمایندگی بیواسطه اکثریت تودههای محروم میشوند. حکومتهای پوپولیستی با عوامفریبی و با کسب رای اکثریت مردم به قدرت میرسند اما خود را مقید به رعایت قانون و دیگر ساز و کارهای دموکراتیک نمیدانند. در تجربه اخیر ایران به خاطر داریم که در دوران سیطره پوپولیسم دولتهای نهم و دهم، رئیس قوه مجریه علنا میگفت قانونی را که قبول ندارد، اجرا نمیکند! پوپولیستها تنها آن بخش از دموکراسی را که از سوی آن به قدرت میرسند، قبول دارند. البته آن را هم تا آنجا میپذیرند که منجر به برکناریشان از قدرت نشود. در کشورهای پیشرفته معمولا مجموعهای از ساز و کارهای دموکراتیک، از جمله نظام انتخابی مبتنی بر احزاب و قوه قضائیه مستقل و شاید مهمتر از همه فرهنگ سیاسی حاکم بر جامعه که نگرانی اصلیاش رعایت حقوق فردی آحاد جامعه اعم از اینکه در اکثریت باشند یا در اقلیت، مانع بزرگی بر سر راه قدرت گرفتن پوپولیسم است.
اما با این حال هیچ تضمینی وجود ندارد که در شرایط تاریخی و اجتماعی خاصی گرایشهای پوپولیستی حتی در این جوامع سر بر نیاورند. امروزه دنیا شاهد ظهور تمایلات پوپولیستی در برخی کشورهای اروپایی و حتی در ایالات متحده آمریکا است که واکنش فعالان مدنی و ایستادگی نهادهای قضایی در این کشورها را در پی داشته است. اما چون در جوامع در حال توسعه چنین مجموعهای از سازوکارهای دموکراتیک تحکیم نیافته است، پوپولیسم زمینه مساعدتری برای به قدرت رسیدن دارد. بنابراین برای مقابله با پوپولیسم در درازمدت و بهصورت استراتژیک لازم است که در درجه نخست، روشنفکران، نخبگان و فعالان سیاسی درک درستی از دموکراسی و ساز و کارهای آن پیدا کنند و آن را با مردم سالاری به معنای حاکمیت بی قید و شرط مردم اشتباه نگیرند. اما در کوتاه مدت، با نشان دادن خطرات و فجایع سیاستهای پوپولیستی در کشوهای مختلف از جمله در کشور ما میتوان مردم را نسبت به انتخابهای سیاسی خود هوشیار کرد. متاسفانه هنوز روشنگری کافی درباره فجایع این سیاستها صورت نگرفته است. باید توجه کرد که این روشنگری صرفا ملامت پیشینیان نیست، بلکه چراغ راه آینده است.