از ٧ تير ١٣٦٠، ٣٦ سال پس از شهادت آيتالله بهشتي
گفتوگوی فرشاد مومني با اعتماد (عاطفه شمس)
فرشاد مومني، عضو ديروز حزب جمهوري اسلامي و استاد امروز دانشگاه علامه طباطبايي، رابطه نزديكي با شهيد بهشتي داشته؛ به گونهاي كه تاثيرپذيرفتن از افكار شهيد بهشتي، در بيان او به خوبي خود را نشان ميدهد. از نظر مومني مطالعه انديشههاي شهيد بهشتي و اسلوب روششناختي وي يك فرصت استثنايي براي جهان اسلام است و تاكنون درباره وجوه زيادي از آيتالله شهيد دكتر بهشتي مثل نحوه مديريت ايشان، برخورد متين، توانايي و قاطعيت ايشان صحبت شده اما به بنيانهاي انديشهاي او آن گونه كه بايد و به اينكه اين توانايي عملي از دل چه اسلوب روششناختي بيرون آمده، پرداخته نشده است. در صورتي كه شهيد بهشتي در اسلوب انديشهاي كه عرضه ميكند و ميتوان آن را گرانبهاترين ميراث روش شناختي او به شمار آورد، گامهاي استوار و منحصر به فردي را برداشته است؛ به گونهاي كه اگر جدي گرفته و كار اساسي درباره آن انجام شود، ميتواند براي ما نويدبخش تولد بهشتيهاي ديگري باشد. در ادامه، متن كامل اين گفتوگو را ميخوانيد:
مهمترين رخداد حقوقي- سياسي بعد از انقلاب اسلامي ٥٧ تدوين قانون اساسي بوده است. در ابتدا بفرماييد شهيد بهشتي در تدوين اين قانون چه نقشي را ايفا كردند و ديدگاهها و نظرات ايشان چه تاثيري بر مطالب و موضوعهاي پرداخته شده در قانون اساسي، داشت؟
براي من توفيقي فراهم ميشود كه به همت شما و به مناسبت سي و ششمين سالگرد شهادت آيتالله دكتر بهشتي و هفتاد و دو تن از چهرههاي ممتاز و خدوم كشور نكاتي را مطرح كنم با اين اميد كه انشاءالله بركات روح پرفتوح اين مرد بزرگ و آن حادثه خطير به همه ما كمك بكند كه با تمسك به رويكرد نظري و سيره عملي شهيد بهشتي، هم بتوانيم ريشههاي اصلي گرفتاريهاي موجود جامعهمان را بهتر بشناسيم و هم فرصتي فراهم بشود به اينكه با اتكا به آن انديشههاي راهگشا بتوانيم كمهزينهترين و پردستاوردترين راهحلها را براي گرفتاريهاي نسبتا زياد موجود در جامعهمان پيدا بكنيم. اگر بخواهيم درباره نقش آيتالله شهيد دكتر بهشتي در قانون اساسي صحبت بكنيم، بهگمان من بسيار مناسب خواهد بود كه ذهن خود را به يك سلسله مسائل خيلي مهم درگير كنيم كه به هر دليل تا به امروز به اندازه كافي درباره آنها بحث نشده است. من فكر ميكنم يكي از مهمترين دلايل اينكه قانون اساسي ما يك سند پرافتخار است كه شايد در طول تاريخ معاصر ايران از موج اول انقلاب صنعتي تا امروز اين تنها سندي است كه با تكيه بر عقل جمعي و با يك رويكرد مشاركتجويانه و در يك فضاي به غايت باز و امن تدوين شده براي اينكه افراد ديدگاههاي خودشان را خيلي صريح و شفاف مطرح كنند و تصويري از امكانپذيري برپايي يك نظم اجتماعي مبتنيبر آموزههاي ديني ارايه بشود. جامعه ما درباره نقش خطير آيتالله شهيد دكتر بهشتي در اين زمينه برخي وجوه را بيشتر ميداند و برخي وجوه را كمتر ميداند؛ مثلا آن طور كه ما توفيق داشتيم و شاهد بوديم، اينكه قانون اساسي ما توانست با اين كيفيت تهيه بشود يك ركناش به بنيانهاي نظري و پايبنديهاي عملي شهيد بهشتي و بهنظام باورهاي اسلامي ايشان برميگردد. شايد كمتر كسي در ايران به اين نكته توجه كرده باشد كه حزب جمهوري اسلامي در بين كانديداهايي كه براي مجلس خبرگان به جامعه ارايه كرد، طيف بسيار قابلاعتنايي از كساني را به عنوان كانديدا معرفي كرد كه آنها در آن ايام تكليف شرعي و ملي خود ميدانستند كه عليه حزب جمهوري اسلامي و بهويژه عليه شهيد بهشتي حداكثر تلاش تبليغاتي و عملي خود را مصروف كنند.
واكنش شهيد بهشتي در مقابل اين تلاشها و تبليغها عليه حزب چه بود؟
روح آزاده و دورنگر و بلندانديش شهيد بهشتي به ايشان كمك كرد كه هم توسط خودشان و هم با مددگيري از تعدادي از اعضاي برجسته شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي مثل آيتالله شهيد دكترمحمدجواد باهنر و ديگران، بعضي وقتها ملتمسانه به افرادي كه در مخالفت با حزب و شهيد بهشتي چيزي فروگذار نميكردند، مراجعه كردند و از آنها خواستند كه اجازه بدهد حزب جمهوري اسلامي آنها را كانديدا بكند، چون همهچيز حكم ميكرد به اينكه يك اعتماد عمومي بيسابقه و كمنظير به جمهوري اسلامي وجود دارد و بسيار بعيد است كه اگر كسي را حزب جمهور اسلامي كانديدا نكند، انتخاب بشود. شايد ذكر بعضي از اسامي افرادي كه اينگونه محل رجوع قرار گرفتند، منشا سوءتفاهمهايي بشود، بنابراين من از آوردن اسم آنها خودداري ميكنم ولي ميخواهم روي آن منطق بنيادياي كه شهيد بهشتي به آن باور داشت و براساس آن باور همه اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي را هم متقاعد كرد كه منش اسلامي آزادمنشانه و عادلانه همين است كه ايشان انجام داد، تاكيد كنم. من براي اينكه آن منش را توضيح بدهم شايد بد نباشد كه يك قدمي به عقب بردارم؛ زماني كه حزب جمهوري اسلامي تشكيل شد، من توفيق داشتم كه تقريبا از همان روز اول با لطف و عنايت شهيد بهشتي به اين حزب پيوستم و مسووليت بهعهده گرفتم. با توجه به روحيهاي كه داشتم و جايگاهي كه نسبتا در ميان بعضي از دانشجوها داشتم دايما از سوي آنها مورد مواخذه قرار ميگرفتم كه چرا حزب جمهوري اسلامي در شوراي مركزي خود اين طيف متنوع و بعضا متعارض ديدگاههاي اسلامي را در خود جاي داده است. بهخاطر بزرگواري و محبتي كه شهيد بهشتي داشتند، روي گشاده و قدرت اقناعي خارقالعاده ايشان نصيب همه كساني ميشد كه توفيق همنشيني و همكاري با ايشان را داشتند. وقتي كه تعداد انتقادهاي به من از اين ناحيه زياد شد، من خدمت ايشان رسيدم و گفتم آقا! چه توجيهي براي اين تنوع وجود دارد؟ اگر امكان دارد ما را هم مطلع كنيد كه بتوانيم مثلا از اين چيزي كه اتفاق افتاده دفاع كنيم. شهيد بهشتي با نهايت خوشرويي زمان نسبتا طولانياي را در اختيار من قرار دادند و با بزرگواري توضيح دادند كه چه مجموعه مسائلي باعث شد كه اين گونه بشود و البته ايشان به من فرمودند كه اين انتقاد تا نقطه عطف شكلگيري نخستين كنگره حزب جمهوري اسلامي به قوت خود باقي خواهد بود و به محض اينكه اضطرارهاي اوليه انقلاب فيصله پيدا بكند و آن كنگره تشكيل بشود، اين ايراد نيز برطرف خواهد شد. يعني به طور اصولي ايراد را پذيرفتند ولي فرمودند كه چون انقلاب ما خيلي سريع به پيروزي رسيد، مجال اينكه آن فرآيندهاي متداول شكلگيري و سامانيابي يك تشكيلات حزبي طي بشود وجود نداشت و فرمودند كه ما به اين جمعبندي رسيديم كه بايد از همه ديدگاههاي اسلامي متفاوت و بعضا متعارضي كه نقشي در برپايي انقلاب اسلامي به نام دين داشتند و در مجاهدتهاي قبل از انقلاب مشاركت داشتند بخواهيم كه بپيوندند و تاويل ايشان اين بود كه ما فكر كرديم اگر بتوانيم با اين مجموعه ناهمگون براساس يك سلسله اصول و موازين به تفاهم برسيم، نتيجه ميگيريم كه پس كشور را هم ميتوانيم اداره بكنيم تا اينكه نظم نهادي انقلابي جايگزين نظم نهادي پيشين بشود. با همين منطق ايشان با آن روحيه ايثارگري و واقعا فروتني و از خودگذشتگي به سراغ كساني رفتند و رو انداختند كه آنها بعضا حتي هتاكي هم نسبت به شخص ايشان ميكردند. منطق ايشان اين بود كه هر قدر كه ما در يك فرآيند ضابطهمحور و اخلاقمحور و علممحور بتوانيم از طريق گفتوگو مسائلمان و اختلافنظرهايمان را حل و فصل كنيم، هم همگان ارتقا پيدا ميكنند و رشد ميكنند و هم به تعبيري كه امروز در نظريههاي پيشرو توسعه مطرح است، هر قدر كه سهم مشاركت همگان در فرآيندهاي تصميمگيري و تخصيص منابع و اجرا بيشتر باشد، هزينههاي هماهنگي كاهش و كارايي افزايش پيدا ميكند و ميشود هزينههاي كمتري پرداخت و آنچه را كه در ساحت نظر با ذينفعان هماهنگ شده كارآمدتر به اجرا گذاشت. اين نقش از شهيد بهشتي در اينكه ما اين توفيق را داشتيم كه يك قانون اساسي با يك كيفيت خارقالعاده طراحي كنيم معمولا ناديده گرفته ميشد و بهنظر من اين اوج بلوغ فكري و اوج ايثارگري و اوج پايبندي عملي به نظام باورها از او يك انسان بزرگ ميساخت.
آيا افرادي كه مد نظر حزب جمهوري اسلامي بودند بالاخره اين منطق را پذيرفتند و قانع شدند تا حزب آنها را كانديدا كند؟
كساني بودند از ميان متفكران و صاحبنظراني كه با وجود بيشمار تلاش شخصي و گروهي شهيد بهشتي بهخاطر شدت برافروختگي و عصبانيتي كه داشتند، حاضر نشدند كه حزب جمهوري اسلامي آنها را كانديدا بكند و بنابراين حرفهاي آنها در مجلس خبرگان شنيده نشد. اما از ميان همفكران اين گروه افراد آقاي بهشتي با كمك شهيد باهنر و ديگران كساني را انتخاب و متقاعد كردند و آنها هم آمدند و شما وقتي كه به صورتمذاكرات مجلس خبرگان و قانون اساسي مراجعه ميفرماييد، ميتوانيد اين طيف متنوع و بعضا متعارض ديدگاهها را ملاحظه كنيد و اين يك وجه نقش خارقالعاده شهيد بهشتي در شكلگيري قانون اساسي جمهوري اسلامي است. يك وجه بسيار مهم ديگر ماجرا به اين برميگردد كه آيتالله شهيد دكتر بهشتي اگر نگويم تنها اسلامشناس بزرگ معاصر، با احتياط ميتوانم بگويم جزو معدود اسلامشناساني بود كه توانسته بود بر يك نقص اساسي سرنوشتساز نظام آموزش حوزوي ما غلبه پيدا بكند و آن غلبه به ايشان اين امكان را داد كه با بهرهگيري از متدهاي جديد پژوهش علمي در حيطه ديني بتواند يك نماد و نمودي از يك نظم اجتماعي قابلاستقرار بهنام دين بهصورت سيستمي دفاع بكند. كساني كه به مسائل مربوط به آموزشهاي علمي و ديني و رابطه آن با توسعه، وقوف تاريخي و شناختي دارند، ميدانند كه در يك دوره زماني چندصد ساله نظام آموزش حوزوي ما اساسا بر
no what و no why استوار بود. دليل آن اين بود كه دين، حاكميت نداشت و بنابراين نيازهاي انديشهاي و تكليفي دينداران از طريق طرح مساله با اسلامشناسان و بهويژه مراجع تقليد اتفاق ميافتد و چون آن موقع اسلام به مثابه نظم اجتماعي مستقر مسووليتي نداشت، پاسخها عموما فردگرايانه و در استاندارد «بلااشكال» يا «احوط ترك است»، مطرح ميشد. شهيد بهشتي از آغازين روزهاي انتشار آثار مكتوب خودشان يعني سالهاي دهه ١٣٣٠ به اين وقوف روششناختي دست پيدا كرده بودند كه اگر براساس آيات متعدد قرآن ميتوان اينگونه استنباط كرد كه يكي از انتظارات خداوند از انسانهاي آگاه و مسوول مسلمان اين است كه به قدر وُسع براي برپايي نظم اجتماعي مبتنيبر اسلام كوشش بكنند، پس دانش چيستي و دانش چرايي براي برپايي آن نظم، لازم است ولي به هيچوجه كافي نيست. شرط كفايت، دانش چگونگي يا no how است و بهنظر من اين يكي از مهمترين و منحصربهفردترين امتيازات آيتالله شهيد دكتر بهشتي نسبت به همه اسلامشناسان بزرگ معاصر است كه ما توفيق درك محضرشان يا توفيق استفاده از آثارشان را داشتهايم.
راجع به اين دانش يعني دانش چگونگي شهيد بهشتي و تجربه خود از اين موضوع، توضيحات بيشتري را ارايه بفرماييد.
از همان آغازين روزها دغدغه محوري شهيد بهشتي اين بود كه همانطور كه براي فهم اسلام ما بايد شرايط محيطي آن زمان عربستان را بفهميم، اگر امروز هم بخواهيم اسلام را پياده كنيم به يك مجموعه شناختهايي نياز داريم كه مهمترين آنها خودشناسي و ديگرشناسي و اسلامشناسي از زاويه دانش چگونگي است و بنابراين شايد الان چيزي بالغ بر ٤٠ كتاب از ايشان منتشر شده، در تكتك اين آثار شما اين دغدغه روششناختي را ملاحظه ميفرماييد. در كتاب بسيار خارقالعاده «بانكداري، ربا و مسائل مالي اسلام» ايشان يك جايي ميفرمايند كه مكرر دوستان مشفق به من توصيه ميكنند كه شوونات و جايگاه علمي و اجتماعي خودم را رعايت بكنم و به خيلي از كارها دست نزنم. مثل اينكه مثلا هر جايي كه صندوق قرضالحسنهاي تشكيل ميشود به من ميگويند كه اين در شأن شما نيست كه بروي و در آنجا حضور پيدا كنيد. بعد ميفرمايند كه پاسخ من اين است كه اگر يك روزي قرار باشد كه ما يك نظم اقتصادي بدون ربا پياده كنيم، صندوقهاي قرضالحسنه به عنوان يك تمرين عملي كوچك براي دست يافتن به آن دانش چگونگي براي برپايي آن نظم به كار ما خواهد آمد. شما نگاه بكنيد كه در مقايسه با دوره پهلوي تا زماني كه شهيد بهشتي در قيد حيات بودند، چون اين دانش چگونگي را وقوف روششناختي داشتند، گزارشهاي رسمي كارشناسي نشاندهنده اين است كه سهم پرداخت به عامل پول كه تحتشرايطي ربا محسوب ميشود، در زمان حيات ايشان و تا پايان جنگ كه به طور نسبي به انديشههاي ايشان پايبندي عملي بيشتري وجود داشت، نسبت به GDP ايران از نسبت مشابه براي كشورهاي صنعتي مانند انگلستان هم كمتر بود و چون در غياب ايشان، آن دانش چگونگي وجود ندارد؛ الان يكي از اركان بيچارگيها و بحرانآفرينيهاي اقتصاد ايران، آقايي بيسابقه پول و سيطره بيسابقه مناسبات ربوي بر اقتصاد ايران است كه صرفنظر از همه عوامل ديگر كه من در آثار خودم به آنها اشاره كردم، وجه معرفتي ماجرا اين است كه ما از نظر دانش چگونگي در غياب شهيد بهشتي بسيار داريم هزينه ميپردازيم. امروز ما شرايطي را تجربه ميكنيم كه بهاي تمامشده پول براي تامين سرمايه در گردش توليدكنندگان در ايران يك چيزي حدود ١٠ برابر ميانگين جهاني است و نرخ بهره رسمي در بازار پول در ايران طي ٢٥ ساله گذشته بين ٣ تا ٥ برابر ميانگين جهاني بوده؛ يعني يك وضعيت بسيار غمانگيز و فاجعهبار كه درواقع هزينهاي است كه جامعه ما در غياب شهيد بهشتي از منظر خلأ درباره دانش چگونگي، ميپردازد.
روش شهيد بهشتي در برخورد با چنين مسائلي چه تفاوتي با روشهايي كه سايرين به كار ميبستند، داشت؟
يك مساله بزرگ در اين زمينه اين بود كه آقاي بهشتي كسي بود كه بهصورت روشمند و مبتني بر موازين علمي توانسته بود يك فهم سيستمي از اسلام به مثابه يك نظام حيات جمعي پيدا بكند و چون تنها او بود كه در يك ابعاد خارقالعاده و با مبنا به دانش چگونگي احاطه داشت، شما ميبينيد كه به محض اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي ميرسد، هر جايي كه بحث از چگونه عمل كردن براساس موازين اسلامي است، همه راهها به بهشتي ختم ميشود. شما نگاه كنيد از زماني كه شهيد بهشتي به شهادت رسيدند تا امروز، گاه و بيگاه از سوي برخي مقامات كشور گفته ميشود كه مثلا دانشگاهها اسلامي نيستند، بانكها اسلامي نيستند، بيمهها اسلامي نيستند؛ اما وقتي كه گفته ميشود خيلي خب! شماها كه حاكميت داريد و همه اقتدارها و صلاحيتها و جايگاهها را هم داريد؛ خب به آن عينيت ببخشيد، اين ممكن نميشود. اينكه ببينيد حسننيت وجود دارد ولي امكان عينيتبخشي وجود ندارد بهخاطر اين است كه هنوز هم آن نقص در نظام آموزشي حوزوي ما در حد نصاب و بهصورت سيستمي برطرف نشده و بنابراين جامعه ما همچنان در حال پرداختن هزينهها است و من در جمعبندي عرض خواهم كرد كه اين يكي از آن زاويههايي است كه بازگشت به اسلوب روششناختي شهيد بهشتي كه يك تمركز خارقالعاده روي تمركز چگونگي دارد ميتواند مددكار ما باشد. شايد بحث ما را يك مقدار مفصل بكند، ولي ذكر اين مورد را من خالي از لطف نميدانم. از مجموعه آثاري كه از ايشان به يادگار مانده، يكي هم يك نواري است كه به محض تصويب قانون اساسي، شهيد بهشتي مديران اقتصادي وقت را جمع كردند و مديريت ميكنند به اينكه چگونه نظم اقتصادي نوين جايگزين نظم قبلي بشود. با همه آن صلابت و جديت و در عين حال خوشرويي و خوشبرخوردياي كه شهيد بهشتي داشتند، يكي از مقامات اقتصادي آن روز بهشان ميگويند كه آقا! من ميدانم شما آدم منظمي هستيد و ميدانم كه ميگوييد فقط بايد هر جلسه در كادر موضوعي كه بهخاطر آن تشكيل شده، جلو برويم؛ اما يك چيزي است كه دارد گلوي من را فشار ميدهد و ميخواهم خواهش كنم به من رحم كنيد و من را راهنمايي كنيد. ايشان ميفرمايند كه مشكل شما چست! آن آقا ميگويند كه من مثلا نشستم يك توجيهاتي پيدا كردم كه شما چگونه توانستيد با مجلس خبرگان با آن تركيبي كه ما ديديم، مثلا اسلامشناسان خيلي مطرح آن روز كشور را متقاعد كنيد كه به برخي جهتگيريها بهويژه در حيطه اقتصاد مثل دولتي كردن تجارت خارجي، مثل ملي كردن بانكها و چيزهايي از اين قبيل تن بدهند؟ من ميگويم كه من نشستم براي خودم يك توجيهاتي پيدا كردم و الان وقت شما را نميگيرم كه چك كنم كه آن توجيهات من درست است يا نادرست است. بعد ميگويد كه آقا! من نميتوانم تصور بكنم كه شما چگونه توانستيد آن جمع را متقاعد كنيد كه بيمهها را تحتكنترل دولت قرار بدهند. شهيد بهشتي در پاسخ لبخندي ميزنند (اين جلسه ١٣٥٩ تشكيل شده) و ميفرمايند كه سوال جذابي كردي و براي خودم هم انگيزه وجود دارد كه توضيح بدهم. بعد ميفرمايند كه من ٣٠ سال پيش يعني ١٣٢٩ به اين فكر افتادم و در تحقيقاتم به اين جمعبندي رسيدم كه ما بايد تكليف خودمان را از منظر اسلامي با موسسههاي بيمهاي كه يك موسسههاي مستحدثه به مفهوم اسلامياش هستند و در گذشته وجود نداشتند و پس از انقلاب صنعتي پديدار شدند؛ در اين زمينه مشخص كنيم. خوب دقت بكنيد كه ١٣٢٩ شهيد بهشتي ٢٢ سال داشتند! يعني اينكه مثلا چه عنايتهايي خداوند به اين مرد كرده بوده را از اين زوايا هم بهتر ميشود شناخت. بعد ميفرمايند كه ٣ سال مطالعه تئوريك و تجربي كردم، اما ديدم كه براي فهم از منظر دانش چگونگي بايد مستقيما به موسسههاي بيمهاي مراجعه كنم تا بهدقت طرز عمل آنها را هم متوجه بشوم. بعد آن وقت نكاتي را مطرح ميكنند كه هم خودشان ميخندند و هم ديگران ميخندند از اينكه مديران بيمهاي آن روز چقدر شگفتزده ميشدند كه يك عالم ديني از موضع پژوهشي به آنها مراجعه كرده است.
نكته عجيب اين ماجرا كه يك عالم ديني از چنين موضعي به آنها مراجعه كند، چه بود؟
براي اينكه فقط تصوري داشته باشيد من خاطرم است وقتي كه مرحوم آيتالله طالقاني (ره) از زندان آزاد شدند، من به حكم ادب و عرض ارادت در منزل ايشان با يك جمعي از دوستان به خدمت رسيدم. بعد ايشان در آن نكات و خاطرههايي كه براي ما تعريف ميكردند، ميفرمودند كه حتي در دهه ١٣٤٠ هم بخش بزرگي از روحانيون حوزه علميه قم من را به نام سيدمحمود طالقاني نميشناختند و به من سيدروزنامهخوان ميگفتند. يعني اينكه يك روحاني روزنامه بخواند و در معرض مثلا ماوقع روز ايران و جهان قرار بگيرد، براي بخش اعظم حوزويها تا اين اندازه غيرمتعارف بود. شهيد هاشمينژاد هم يك بار عين اين تعبير را براي من تعريف فرمودند و گفتند به من هم سيد روزنامهخوان ميگفتند. يعني آنقدر غريب بود كه يك روحاني روزنامه بخواند. آن وقت در يك چنين شرايطي نه در دهه ١٣٤٠ بلكه در دهه ١٣٢٠ يك عالم ديني به چنين مسائلي ميپردازد. در اواخر اين دهه شهيد بهشتي شخصا از موضع نيل به دانش چگونگي به دهها موسسه بيمهاي مراجعه كرده بودند كه طرز عمل موسسههاي بيمهاي صرفنظر از مباني انديشهاي بهدقت متوجه بشوند تا بتوانند با ژرفنگري و واقعبيني بيشتر ديدگاه اسلام را درباره آن بفهمند. بعد ايشان ميفرمايند كه بعد از اينكه آن كار تحقيقي به انجام رسيد، يكي از جمعبنديهاي من اين شد كه مكندگي ربوي موسسات بيمهاي اگر بيش از مكندگي ربوي بانكهاي ربوي نباشد، كمتر از آن هم نيست و ميفرمودند چون من از همان زمان تا پيروزي انقلاب مرتبا خودم را در اين زمينه بهروز نگه داشته بودم، فرمودند كه اتفاقا متقاعد كردن علماي اَعلام در اين زمينه كه موسسههاي بيمهاي از سويي براي بقا و بالندگي اقتصاد ما لازم است، اما چون آن ملاحظه را دارد ما نميتوانيم اجازه فعاليت خصوصي به آنها بدهيم؛ كار سختي نبود و فرمودند كه اين مساله حتي از ماجراي ملي شدن بانكها هم آسانتر به تصويب رسيد. حالا اين خيلي نكته قابلاعتنايي است و واقعا جاي آن دارد كه در يك زمان ديگري به تفصيل در اين باره صحبت كنيم كه ببينيد! از روزي كه خشت كج ميداندادن به بانكهاي خصوصي در اين اقتصاد زده شد، اين بانكها به گواه گزارشهاي رسمي انتشاريافته كمترين اعتنا و اهتمام را به مصالح توسعه ملي داشتند و بيشترين نقش را در دامن زدن به تب سوداگري و رانتجويي و رباخواري در اقتصاد ايران ايفا كرده بودند و الان هم ميبينيد كه مقامهاي پولي ايران به هيچوجه قادر نيستند كه آنها را در مسير مصالح توسعه ملي قرار بدهند؛ يعني آن ژرفانديشيها و آن تسلط از موضع دانش چگونگي چنين بينشهايي را ايجاد كرده بود. در مملكت ما كه متاسفانه سطحينگري و هُرهُريمذهبي و اتكا به شنيدهها به جاي ژرفانديشي و پژوهش جايگاه شگفتانگيزي حتي در ميان بعضي از خواص دارد، يك عدهاي هم اينجوري چشم خودشان را ميبندند و ميگويند كه مثلا آن جهتگيريهايي كه در قانون اساسي بوده، تابع شرايط چپزده آن زمان بوده؛ درحالي كه شما وقتي وارد جزييات ميشويد، ميبينيد كه چقدر منطقهاي اصيل و روزآمد اسلامي پشتيبان آن ماجرا بوده است. شما همين صحبتهاي اخير آقاي رييسجمهور را درباره آنچه به نام خصوصيسازي بر سر كشور آمد، شنيدهايد. آقاي روحاني حتما خاطرشان است كه هر قدر ما از ١٣٦٨ به بعد تلاش كرديم و توضيح داديم كه ما با تقدم امر نهادي با تصميمگيريهاي شتابزده روبهرو هستيم و تا زماني كه فضاي اقتصادي ايران شفاف نشده و تا زماني كه يك فضاي رقابتي عادلانه ايجاد نشده، آنچه به نام خصوصيسازي اتفاق ميافتد چيزي جز توزيع رانت و تبديل داراييهاي بيننسلي كشور كه نسلهاي گذشته و آينده هم بر آنها حق دارند به ابزاري براي روزمرّگي و امور جاري را گذراندن، نخواهد بود.
وجه تمايز آيتالله بهشتي از همعصران او چه بود كه به گفته خود شما اغلب ميتوانست جلوتر از سايرين حركت كند؟
آن چيزي كه شهيد بهشتي را ممتاز و متمايز ميكرد اين بود كه او بهصورت متدولوژيك خودش را مجهز به دانش چگونگي كرده بود. در اواخر دهه ١٣٤٠ در جمع دانشجويان مسلمان اروپا ايشان يك بحثي ارايه كردند كه بهنظر من يكي از شاهكارها و پرافتخارترين اسناد نهضت اسلامي به حساب ميآيد. خوشبختانه اين متن تحتعنوان «مراحل اساسي يك نهضت» منتشر شد. شهيد بهشتي در آن تحليلي كه براي دانشجويان ارايه دادند براي مراحل اساسي يك نهضت، گامبهگام مسائلي را كه يك نهضت اصلاحي در عمل با آنها روبهرو ميشود، مطرح كردند و سازوكارهاي روزآمد و تمهيدات پيشيني موردنياز براي حل و فصل آنها را هم ارايه كردند و به شرحي كه اشاره كردم در تمام آثار ايشان اين دقت و وقوف روششناختي به مساله دانش چگونگي موج ميزند.
نحوه مديريت ايشان در مجلس خبرگان را چگونه تحليل ميكنيد؟
اتفاقا ركن سوم نقشي كه ايشان در قانون اساسي داشتند به مديريت صحن علني مجلس خبرگان مربوط ميشود. بسياري از متفكران و اسلامشناسان و ايرانشناسان مطرح كشور در مواجهههاي حضوري با من نفس اداره عالمانه و مبتني بر اخلاق مجلس خبرگان را مثل يكي از معجزههاي انقلاب اسلامي بهشمار ميآوردند. دليل آن هم اين است كه اين ملت تمرين گفتوگو به لحاظ تاريخي نداشته و ما نميتوانيم با رعايت موازين و با حفظ ديدگاههاي خودمان به شكل قابلتداوم و به شكلي كه از دل آن اعتلابخشي و به جمعبندي رسيدن وجود داشته باشد با يكديگر گفتوگو بكنيم. شما ميدانيد كه حتي در محافل دانشگاهي و حوزوي و حتي در سطح مقامات بالاي كشورمان اين آداب گفتوگو هنوز در حد نصاب وجود ندارد و جامعه ما چقدر در اين زمينه هزينه ميپردازد؛ ولي در آن ايام با آن شرايط متلاطم، به اعتبار اينكه در آن زمان اخلاق و تقوا و از خودگذشتگي و صداقت جايگاه بسيار والاتري داشت، مرحوم آقاي منتظري با اينكه به اعتبار مراتب علمي خارقالعاده و مراتب مجاهدت و مراتب زهد و تقوايشان بحق به عنوان رييس مجلس خبرگان با اكثريت قاطع نمايندگان انتخاب شده بودند، وقتي كه آن نظم فكري و آن انسجام ذهني و آن رويكرد سيستمي شهيد بهشتي را ملاحظه كردند، خودشان از شهيد بهشتي تقاضا كردند كه مسووليت اداره مجلس خبرگان را برعهده بگيرند. بهنظر من بازگشت به آن ايام و بهويژه بازگشت به متن صورت مذاكرات مجلس خبرگان نشان ميدهد كه حتي اگر امروز قرار باشد كه مجددا چنين اتفاقي بيفتد، ما در غياب شهيد بهشتي ديگر كسي را نداريم كه در آن حد نصاب و با آن كيفيت در عين بهرهمندي حداكثري از ذخيره دانايي موجود جامعه، بتواند يك تفسير بسيار اصولگرا از منظر اسلامي و بسيار روزآمد از منظر انطباق با اقتضائات زمانه ارايه بدهد. تجربه سالهاي پس از جنگ كه بارها و بارها با ملاحظهها و مصلحتانديشيهايي قانون اساسي ما دور زده يا كنار گذاشته شد و هزينهها و خسارتهاي بسيار بزرگي كه از اين ناحيه به كشورمان تحميل شده كه يك گوشهاش آن چيزي است كه آقاي رييسجمهور از موضع ارزيابي تجربه خصوصيسازي مطرح كردند، نشاندهنده اين است كه وجود گرامي آيتالله شهيد بهشتي با تجميع آن صلاحيتهاي انديشهاي و اخلاقي و قدرت سازماندهي چه موهبتي بود و باعث شد كه چگونه يكي از پرافتخارترين اسناد اسلامي بهنام قانون اساسي جمهوري اسلامي به يك شكل خارقالعاده رقم بخورد و به عنوان يك ميراث ارزشمند در اختيار ما قرار بگيرد.
يعني شما راه برونرفت از مشكلات كشور به ويژه بحرانهاي اقتصادي را بازگشت به قانون اساسي اول ميدانيد؟
من فكر ميكنم و الان هم از اين فرصت استفاده ميكنم و ميگويم كه طي ٢٥ سال گذشته به طور متوسط حداقل سالي سه بار من اين را اعلام كردهام كه با هر كس كه آمادگي داشته باشد حاضرم بحث بكنم و نشان بدهم كه آنچه بر سر اقتصاد ايران طي ٢٥ ساله گذشته آمده، بيش از آنكه ريشه در قانون اساسي ما داشته باشد ريشه در ناديده گرفتن و دور زدن قانون اساسي داشته و اگر همين امروز هم ما به همان اصول و مباني و چارچوبهاي روشمند و منطقدار و مبتني بر يك شناخت عالمانه تركيبي از اسلام كه متناسب با مقتضيات زمانه و برجستهترين نظريههاي آن روز توسعه و يك شناخت بسيار عميق تاريخي از ريشههاي توسعهنيافتگي ايران بوده، برگرديم، آن سند هنوز هم ميتواند براي ما رهگشايي داشته باشد و اگر همه آن مصلحتانديشيهايي كه بحرانساز بودند و هيچ دستاوردي نداشتند و تجربه عملي هم اين را نشان داده؛ كنار گذاشته بشود و ما برگرديم به همان مناسبتي كه شهيد بهشتي در قانون اساسي اول طراحي كرده بودند، ميتوانيم از اين گرفتاريها بيرون بياييم. خوب دقت داريد كه يكي از وجوه نگرش سيستمي و روشمند شهيد بهشتي اين بود كه به امر اقتصادي و امر سياسي و امر اجتماعي و امر فرهنگي به مثابه امور منتزع از يكديگر نگاه نميكردند؛ بنابراين آن اصول اقتصادي را با آن جهتگيريهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي كه در قانون اساسي وجود دارد ميشود جلو برد و اگر آن پايبندي عملي ايجاد بشود، شخصا ترديدي ندارم كه بسياري از گرفتاريهاي ما با كمترين هزينه و با كوتاهترين زمان قابليت حل و فصل پيدا ميكند.
براي وارد شدن به بحث بعدي، در مورد جايگاه مردم در سياست و مشروعيت حكومت از نظر شهيد بهشتي بفرماييد.
اين بهنظرم يكي از مسائل بسيار خارقالعاده و حيرتانگيز است. برداشت من اين است كه اگر يك مرور فراگير به آثار شهيد بهشتي در اين زمينه داشته باشيم، به نكتههايي برميخوريم كه واقعا مثل يك معجزه ميماند. ما مكرر در نقلقولهايي از معصومين، مضموني نزديك به اين عبارت « اتقوا فراسة المومن فإنه ينظر بنورالله» داريم. معصومين ما ميگويند كه از فراست مومنان آگاه باشيد بهخاطر اينكه آنها به نور خدايي به امور نگاه ميكنند و بهنظر من نگاه شهيد بهشتي به نظم روزآمد مبتنيبر اسلام، از اين زاويه خيلي خوب درك ميشود. برداشت من اين است كه كتابهايي مثل «امر به معروف و نهي از منكر از ديدگاه قرآن»، «حق و باطل از ديدگاه قرآن»، «مباني نظري قانون اساسي»، «نقش آزادي در تربيت كودكان» و كتابهاي ديگر ايشان را وقتي يك به يك نگاه ميكنيد، ميتوانيد يك درك سيستمي از جايگاه مردم در يك نظام اسلامي به دست بياوريد. در كتاب «مباني نظري قانون اساسي» نكتههايي در اين زمينه وجود دارد كه واقعا حيرتانگيز است و اينها را شما ميتوانيد به عنوان مصداقهايي از آن ادعاي من در نظر بگيريد كه اگر ما بهصورت سيستمي و بهصورت يك كليت يكپارچه به قانون اساسي ١٣٥٨ برگرديم، ببينيد چگونه اصلا طرز نگاه ما تغيير ميكند و هم ميتوانيم منشاهاي گرفتاريها و بحرانهاي كوچك و بزرگ موجود را خيلي خوب بفهميم و هم ميتوانيم سازوكارهاي اسلامي روزآمد متناسب با شرايط ايران را مبناي حل و فصل اين گرفتاريها قرار بدهيم. در صفحه ١٥ كتاب «مباني نظري قانون اساسي»، شهيد بهشتي نكاتي را مطرح كردند كه واقعا خارقالعاده است. ايشان توضيح ميدهند كه چه شد كه شعارهاي مردم از حكومت اسلامي به جمهوري اسلامي متحول شد، براي اينكه متناسب با اقتضائات زمانه و در عين حال متناسب با نظام باورهاي اسلامي باشد. بعد ميفرمايند كه نام راستين و كامل اين نظام، نظام امت و امامت است. بعد ميفرمايند اين نظام امت و امامت يك نظام ضابطهمحور و نه شخصمحور است. ايشان در كتاب بسيار خارقالعاده ديگري كه تحتعنوان «روحانيت و ولايت و رهبري در اسلام» دارند، يك بحث بسيار خارقالعادهاي را مطرح كردند كه مضمون آن اين است كه چرا در اسلام به عنوان دين خاتم، پيروان اين دين بهنام پيامبرشان معرفي نميشوند. به ما نميگويند محمدي، آن گونه كه به مسيحيها ميگويند مسيحي و به يهوديها ميگويند موسوي. توضيحات بسيار خارقالعادهاي را در آن كتاب و چند كتاب ديگر خودشان دادند كه مضمون آن اين است كه اسلام به عنوان دين خاتم، ديني است غيرقايم به شخص و مبتني بر اصول. در عين حال كه مستنداتي را از قرآن مطرح ميكنند، مستندات بسيار خارقالعادهاي را هم از مولا عليبنابيطالب نقل ميكنند كه در آنجا نقل با چنين مضموني دارد كه عليبنابيطالب هم ميفرمايند كه شما از طريق شناخت اشخاص نميتوانيد به حق برسيد، از طريق شناخت حق ميتوانيد راجع به اشخاص داوري كنيد و اين اشخاص هر كسي كه ميخواهند باشند. بنابراين شهيد بهشتي با همه اوصاف جمال و كمالي كه بهخصوص از نظر اخلاقي از پيامبر گرامي اسلام وصف ميكنند، ميفرمايند دين خاتم ديني است غيرقايمبهشخص، ديني است ضابطهمحور. ميفرمود پس بنابراين اين نظام امت و امامت در راس آن اصول عقيدتي و عملي اسلام براساس كتاب و سنت جاري است و مبناي همهچيز آن است. صلاحديدهاي شخصي در اينجا جايگاهي ندارد. من ميگويم كه رأس هرم آن وجه انديشهاي آرماني منبعث از وحي است و آن ملاك و معياري است براي داوري راجع به اقوال و افعال همه اشخاص در هر سطحي كه از نظر علمي و ديني و منزلت اجتماعي قرار دارد. بعد در صفحه ١٦ ميفرمايند براساس اين اصول عقيدتي و عملي حاملان مسووليت و صاحبان اصلي حق در اين ايدئولوژي يا در اين نظام عقيده و عمل، ناس و مردم هستند. بعد يك شرح مستوفاي خارقالعادهاي ميدهند كه درست است كه در قرآن به مسلمانها فرمان داده شده كه از پيامبر گرامي اسلام اطاعت كنيد، بعد ميفرمايند كه خوب دقت ميكنيد كه اين فرمان تعييني است ولي تحميلي نيست؛ يعني انسان مسلمان براساس شناخت آگاهانه و قدرت و حق انتخاب آزادانهاي كه دارد ميتواند اين را بپذيرد، ميتواند هم نپذيرد. بعد ميفرمايند كه پس درباره پيامبر اسلام و معصومين درست است كه آنها تعيين شدهاند اما اطاعت از آنها به همان اندازه كه تعييني است، غيرتحميلي است. بعد در صفحه ١٧ ميفرمايند ولي امروز در عصر غيبت امام معصوم منصوب منصوص، در اين عصر امامت ديگر نه تعييني است و نه تحميلي. شما الان ببينيد چقدر انرژي كشور از يك بحثهايي كه متاسفانه بعضيها بهصورت ميتوانيم بگوييم بيضابطه براساس آن موازيني كه اسلام و جمهوري اسلامي در ايران برپا شد و در آراي امام خميني و شهيد مطهري و شهيد بهشتي و امثال آنها منعكس است، وقت و انرژي جامعه را ميگيرند و چقدر سوءتفاهم ايجاد ميكنند و به تعارضها و تزاحمها دامن ميزنند صرفنظر از اينكه حتي اگر بپذيريم كه حسننيت هم دارند.
شهيد بهشتي درباره اين رابطه متقابل در جمهوري اسلامي چه نظري دارند؟
ببينيد! جمهوري اسلامي براساس همين ديدگاه طراحي شده؛ در قانون اساسي ما هم اين ديدگاه مبناي تنظيم رابطه بين مردم و حكومت بوده است. ايشان ميفرمايند در عصر غيبت امام معصوم منصوب منصوص، امامت نه تعييني است و نه تحميلي؛ بلكه شناختني و پذيرفتني يا انتخابي است. بعد ميفرمايند پس اين مبناي رابطه امامت و امت در عصر ما است نه چيز ديگر و در اين چارچوب ميفرمايند كه يك رابطه تمامعيار مبتنيبر مسووليت و تعهد متقابل در اين امامت و امت وجود دارد و بعد استناد ميكنند به عليبنابيطالب كه بسيار فوقالعاده در اين زمينه نكاتي را در خطبه ٢٠٧ نهجالبلاغه آوردند. در انتها درباره اين جايگاه رفيق مردم در شكل دادن به سرنوشت خودشان بحثهاي بسيار خارقالعاده و منحصربهفردي را مطرح كردند كه واقعا بايد شرح مبسوط آن را در اين كتاب ارزشمند و خارقالعاده ديد. من ميخواهم به شما عرض كنم كه از اين قبيل مسائل كه الان جمهوري اسلامي بيجهت دارد هزينههايي بابت آنها ميپردازد، بيشمار نكتههاي خارقالعاده در اين كتاب وجود دارد. براي مثال؛ در همين كتاب مباني نظري قانون اساسي چندصفحهاي به مساله رياستجمهوري زنان اختصاص داده شده. كاش شما فرصت كنيد و آن چند صفحه را براي تنوير افكار عمومي و نشاندهنده اينكه آن اسلامي كه اعتماد مردم را برانگيخت و مردم آن را به عنوان نظام اجتماعي حاكم بر ايران انتخاب كردند چقدر اسلام دوستداشتني، بامنطق، اخلاقي، قابلعمل و مايه افتخاري بود، مطرح كنيد. در تكميل اين مساله براي اينكه شما بتوانيد درك عميقتري راجع به نقش مردم در جمهوري اسلامي براساس قانون اساسي كه درواقع يك قراردادي است كه بين مردم و حكومت امضا شده داشته باشيم، من بهويژه در ميان همه آثار خارقالعاده و منحصربهفرد شهيد بهشتي توصيه ميكنم كه بهويژه صفحه ١٥ كتاب «نقش آزادي در تربيت كودكان» ديده بشود. ببينيد! تعابيري كه ايشان مطرح كردند، جايگاه و منزلتي را كه ايشان براي آزادي و انتخابگري و انتخاب آزادانه انسانها براساس اسلام بهنمايش ميگذارد و شما خيلي خوب ميبينيد كه اگر ما به اين مناسبات برگرديم، چقدر رابطه حكومتگران با يكديگر و رابطه آنها با مردم اصلاح و بهبود پيدا خواهد كرد و چقدر كمك ميكند به اينكه ما با حسنتفاهم تمام انرژي خودمان را متمركز كنيم كه به جاي اين حاشيهرويهها و اصطكاكهاي پرهزينه و بيدستاوردي كه الان در همه سطوح مشاهده ميشود، برگرديم و مسائل مبتلابه مردم را حل و فصل كنيم.
در صفحه ١٥ اين كتاب ايشان از اين تعبير استفاده فرمودند؛ ميفرمايند كه نقش خدا به عنوان مبدا هستي و آفريدگار (فعال لما يريد: آنكه هرچه بخواهد، ميكند)، نقش پيامبران به عنوان رهبران و راهنمايان امت، نقش امام به عنوان زمامدار و مسوول امت و مدير جامعه و همه اينها نقشي است كه بايد به آزادي انسان لطمه وارد نياورد. اگر اين نقشها بخواهد به آزادي انسان لطمه وارد بياورد، برخلاف مشيت خدا عمل شده است. من در توفيقي كه در سالهاي قبل داشتم و بحثهايي را راجع به اسلوب انديشهورزي شهيد بهشتي مطرح كردم و واقعا بر اين باور هستم كه اگر نظام آموزشي ما چه در حوزه و چه در دانشگاه براساس اين اسلوب روششناختي استوار بشود، امكان تولد بهشتيهاي جديد فراهم خواهد شد. مفصل توضيح دادم كه چه سازگاري حيرتانگيزي ميان آن اسلوب روششناختي با موازين مربوط به عقل، اخلاق و علم وجود دارد و چگونه به تعبير قرآني، آن اسلوب روششناختي وقتي مبناي معرفي دين و عمل به آن قرار بگيرد، واقعا بستر را براي آن چيزي كه در قرآن با تعبير «رايت الناس يدخلون في دينالله افواجا» فراهم ميكند و فكر ميكنم كه در آن صورت هم مردم به جايگاه بايسته خود ميرسند و هم هزينههاي هماهنگي با مشاركت فعال مردم به حداقل ميرسد و هم كارايي نظام اسلامي افزايش پيدا ميكند و هم از همه مهمتر اين است كه مشروعيت اين نظام به اعلا درجه خودش خواهد رسيد. من از اين زاويه هم مانند آن زواياي قبلي در پايان اين قسمت ميخواهم اين را عرض كنم كه اسلوب روششناختي شهيد بهشتي گرانبهاترين ميراثي است كه براي ايران ميتواند نجاتبخش باشد و من سال گذشته از موضع احساس خطري كه به اعتبار شرايط منطقهاي حاكم بر خاورميانه داشتم، محور اصلي بحثهاي خودم را در آن سال روي اين گذاشته بودم كه با كمال تاسف در بسياري از تريبونها در جاهاي مختلف قرائتي از دين ترويج ميشود كه بهشدت به رويكردهاي اشعريمسلكي، شبهداعشي و شبهطالباني نزديك است و در آنجا مشفقانه و خاضعانه به همه دستگاههاي تبليغاتي و آموزشي و پژوهشي كشور گفته بودم كه اسلوب روششناختي شهيد بهشتي كارآمدترين و ثمربخشترين نظام انديشهاي براي برخورد فعال با تلقيها و رفتارهاي شبهطالباني و شبهداعشي است و اگر لازم شد من ميتوانم خيلي مبسوطتر در اين زمينه توضيحاتي را مطرح كنم.
نظر شهيد بهشتي در مورد افراطيگري چيست و چه راهكارهايي را در برخورد با افراطيگري ارايه ميكردند.
شهيد بهشتي در كتاب بسيار ارزشمند «بايدها و نبايدها از ديدگاه قرآن» كه ديدگاههاي ايشان را درباره امر به معروف و نهي از منكر منعكس كرده، بحثهاي بسيار خارقالعادهاي دارند درباره اينكه منشأهاي انديشهاي و علمي گرايش به افراطيگري چيست. در آنجا به شكل بسيار خارقالعاده توضيح دادهاند كه آميزهاي از جهل، تحجر، تعصب و جمود، عوامل سهگانه نيروي محركه افراطيگري است. به طور كلي شهيد بهشتي بر اين باور هستند كه افراطيگري يك وجه معرفتي- انديشهاي دارد و يك وجه علمي و مادي دارد. وجه معرفتي-انديشهاي افراطيگري به تعبيري كه من از ديدگاه شهيد بهشتي مطرح ميكنم، برخورد مطلقانگارانه درباره برداشتهاي شخصي از علم و معرفت ديني است. آنهايي كه برخورد مطلقانگارانه ميكنند و برداشتهاي خود را عين ما انزلالله پيدا ميكنند، بسيار مستعد خشونتورزي ميشوند به دليل اينكه حتي اگر صادق باشند و ملاحظات ديگر هم در كار نباشد، وقتي كه شما با برداشتهاي آنها چون و چرا ميكنيد، تصور آنها اين است كه شما داريد با ما انزلالله چون و چرا ميكنيد. من اين وجه معرفتي- انديشهاي افراطيگري را با استفاده از بحثهايي كه در روششناسي توسعه وجود دارد، اسمش را «عدم وقوف روششناختي به مساله نقص اطلاعات انسان» گذاشتهام. در روششناسي توسعه بهصورت مبسوط توضيح داده شده كه هر دستگاه نظري چه در ساحت دين و چه در ساحت علم، وقتي با اين فرض كار ميكند كه اطلاعات كامل دارد به لزوم به مطلقانگاري و خشونتورزي كشيده ميشود. منطق آن را هم توضيح دادم. يكي از شاهكارهاي انديشهاي و عملي شهيد بهشتي اين وقوف روششناختي ايشان به مساله نقص اطلاعات است. كسي بايد با شهيد بهشتي حشر و نشر داشته باشد تا بفهمد كه چه ميشود كه آن آدم كه تا اندازههاي معجزهآسا از بلوغ فكري و قدرت اقناعي و نظم فكري برخوردار است در عين حال تا اين اندازه روادار، اهل گفتوگو، نقدپذير و اهل شنيدن صداي ديگران و جلب مشاركت ديگران است. به گمان من همه اينها به آن وقوف روششناختي برميگردد و شايد يكي از مثالهايي كه ما را از توضيحات مبسوطتر در اين زمينه بينيازتر بكند و بهنظرم اين هم يكي از آن افتخارات بزرگ انديشه ديني در ربع پاياني قرن بيستم محسوب ميشود؛ يك نكتهاي است كه استاد فقيد مرحوم محمدتقي شريعتي در مصاحبهاي كه در ماههاي پاياني عمر خودشان قبل از اينكه به رحمت خدا بروند با كيهان فرهنگي آن روز دوره مسووليت آقاي خاتمي انجام دادند. مصاحبه بسيار خارقالعادهاي است. ايشان نقلقولي از شهيد بهشتي كردند كه عين آن نقل قول را سركار خانم دكتر پوران شريعترضوي هم در كتاب بسيار ارزشمند «طرحي از يك زندگي» كه درباره دكتر شريعتي نوشتهاند، ذكر كردهاند. كتاب بسيار فوقالعادهاي هم هست و انصافا ايشان زحمت بسيار ارزشمندي براي تهيه اين اثر كشيدهاند. مرحوم محمدتقي شريعتي اينطور نقل كردند؛ فرمودند كه همگان ميدانند كه مرحوم دكتر شريعتي قبل از آنكه به رحمت خدا بروند، سه نفر را به عنوان وصي علمي خودشان قرار داده بودند و در وصيتنامهشان گفته بودند كه سه نفر هستند كه پس از مرگ دكتر شريعتي حق دارند كه در آثار ايشان دست ببرند. اين سه نفر عبارت بودند از آيتالله شهيد مرتضي مطهري، زندهياد مرحوم مهندس بازرگان و جناب استاد محمدرضا حكيمي كه انشاءالله عمرش دراز باد. ميفرمايند وقتي مرحوم مطهري بهشهادت رسيدند ما با آن دو نفر ديگر و اعضاي خانواده يك جلسهاي تشكيل داديم و موضوع آن جلسه اين بود كه چه كسي جايگزين شهيد مطهري شود. به اتفاق آرا اعضاي آن جلسه گفتند كه كسي شايستهتر از شهيد بهشتي نيست. وقتي شهيد بهشتي در نخستين جلسه در اين مقام شركت كردند، ما در جلسات قبلي با يكديگر تفاهم كرده بوديم كه براساس چه اصول و موازيني چه بخشهايي از آثار دكتر شريعتي را حذف كنيم و چه بخشهايي را حذف نكنيم و مثلا در پاورقي توضيحاتي دربارهاش بدهيم. ميفرمايند وقتي كه نتايج جمعبنديشده جلسات پيشين را با شهيد بهشتي مطرح كرديم، تعبير استاد شريعتي اين است كه ايشان به تنهايي در برابر كل جلسه ايستادند و آنقدر استدلال كردند تا همگان را متقاعد كردند كه كسي حق حذف هيچ چيز از دكتر شريعتي را ندارد، حداكثر حق اين است كه هر جايي كه فكر ميكنيم نادرست است يك ستاره بزنيم و در پاورقي توضيح بدهيم كه بنا به چه دلايلي ما فكر ميكنيم كه مثلا آن ديدگاه اشتباه است و ديدگاه جديد درست است. خب تا اينجاي مساله كه آقاي بهشتي با حذف مخالف هستند، اين هماني است كه همگان كم و بيش از شهيد بهشتي ميشناسند. آن آزادانديشي و رواداري و اهل گفتوگو بودن و آن مرامي كه ايشان در حيطه نظري و عملي داشتند. اما از اين مهمتر استدلالي است كه شهيد بهشتي در اين زمينه كردند كه بهنظرم اين استدلال قله آن وقوف روششناختي به نقص اطلاعات را به نمايش ميگذارد و نشان ميدهد كه اين برخوردهاي هتاكانه و حذفي و خشونتآميزي كه با انديشه ميشود چقدر دور از سيره پيامبر و عليبنابيطالب و از روح قرآن است. خيلي خوب اين را به نمايش ميگذارد و من بسيار متاسفم كه رسانههاي رسمي ايران از شهيد بهشتي هم مثل خيلي مواريث بسيار ارزشمند ما بيشتر با برخورد كليشهاي و ابزاري استفاده ميكنند و اين انديشهها، اين روش و اين منش آنها را كه درواقع ايران را در برابر خطر طالبانيسم و داعشيگري و القاعدهايگري مصونيت ميبخشد، كنار گذاشته است. واقعا اينها مصداق «يكي بر سر شاخ بن ميبريد» هستند.
دليل شهيد بهشتي براي جلوگيري از حذف بخشهايي از آثار دكتر شريعتي چه بود؟
استدلالي كه شهيد بهشتي مطرح فرمودند اين است كه ما با دركي كه از علم و فناوري و اسلام تا امروز داريم فكر ميكنيم كه دكتر شريعتي به خطا رفته و ما درست فكر ميكنيم. ما از اين ديدگاه خودمان الان محكم دفاع ميكنيم، اما نبايد اين ديدگاه را مطلق كنيم. شايد در آينده به اعتبار اينكه كاروان علم و معرفت از حركت بازنميايستد، بشر در معرض دانشها و تجربههايي قرار بگيرد كه متناسب با شرايط آن زمان معلوم شود كه حق با شريعتي بوده و ما در اشتباه هستيم. من اين را «وقوف روششناختي به مساله نقص اطلاعات» ميگذارم و به نظر من اين شاهبيت اسلوب روششناختي و سيره عملي شهيد بهشتي محسوب ميشود. شما وقتي كه به تاريخ اسلام نگاه ميكنيد، حتي اگر نخواهيم به زمانهاي خيلي دور هم برگرديم مصداقهاي اينگونه را ملاحظه ميكنيد. بخش بزرگي از روحانيان رسمي در دوره حيات صدرالمتالهين او را منحرف و او را جزو كساني ميدانستند كه مثلا بدعت در دين گذاشته، اما به همان تعبيري كه شهيد بهشتي مطرح فرمودند گذشت زمان و ارتقاي ذخيره دانايي بشر معلوم كرد كه اتفاقا اين ملاصدرا بود كه از زمانه خود جلو بود و ديگران در خطا بودند. اين آن چيزي است كه ما را در برابر طالبانيسم واكسينه ميكند، ما را روادار ميكند، اهل اخلاق ميكند، اهل گفتوگو ميكند، اهل اعتلابخشي يكديگر ميكند و اين دقيقا همه آن فراميني است كه پيامبر گرامي و معصومين به ما دادند و متاسفانه كساني هستند كه براساس دركها و منافعي دايما به قرائتهاي خشونتورزانه از دين در ساحت انديشه دامن ميزنند و خدا ميداند كه اسلام از اين رويهها چقدر صدمه ميبيند و جمهوري اسلامي بابت اينها بايد چقدر هزينه بپردازد.
پس يك وجه مساله افراطيگري مساله وجه انديشهاي- معرفتي آن است كه به نظر من با ترويج آثار و انديشهها و بهويژه اسلوب روششناختي شهيد بهشتي ما ميتوانيم ايران در درجه اول و جهان اسلام در درجه بعدي را در برابر بلاي خارجيگري، اشعريگري و داعشيگري به نام اسلام واكسينه كنيم. يك وجه بسيار مهم ديگر مساله به مساله نابرابريها و تحقيرشدگيها برميگردد. به نظر من هم در ساحت انديشه و هم در ساحت عمل يكي ديگر از شاهبيتهاي آن موازين روششناختي و انديشهاي شهيد بهشتي كه ميتواند براي ايران و جهان اسلام بسيار نجاتبخش باشد، آن حساسيتهايي است كه شهيد بهشتي نسبت به نابرابريهاي ناموجه و ظلمهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي داشتند. اين بسيار جالب و قابلاعتنا است كه ايشان در كتاب خارقالعاده و گرامي «حق و باطل از ديدگاه قرآن» به شكلي منحصربهفرد و بهنظر من حتي بسيار پيشرفتهتر و قانعكنندهتر از آنچه از ميراث انديشهاي آيتالله شهيد مرتضي مطهري به يادگار مانده، توضيح ميدهند كه قبل از اينكه اسلام بيايد و قبل از اينكه قرآن به پيامبر گرامي اسلام نازل بشود، مردم حتي در جامعه جاهلي عربي آن روز دركي از خوبها و بدها داشتند و از آنجا اين نتيجه را ميگيرند كه مساله حسنوقبح ذاتي افعال يك مساله بنيادي است و بعد نتيجه ميگيرند كه پس مساله عدالت در سلسله علل احكام قرار ميگيرد و به مثابه يك امر فراديني ميزان و ملاكي است كه ما با آن استنباطهايي كه از دين خدا ميشود را محك ميزنيم. بهنظر من كتاب «حق و باطل از ديدگاه قرآن» از اين زاويه واقعا مثل يك نوري است كه ميتواند نجاتدهنده و اعتلابخش براي ايران باشد.
فقدان عدالت چه آسيبهايي را براي جامعه در پي دارد؟
با كمال تاسف پس از شهادت آقاي مطهري و بهويژه پس از شهادت شهيد بهشتي يك حساسيتزدايي غيرمتعارف و احيانا مشكوك در زمينه انديشه و عمل مبتني بر عدالت در ايران مشاهده ميشود. در تمام آثار شهيد بهشتي اين مساله كه استنباطهاي ما از قرآن و سيره پيامبر و ائمه با محك عدالت سنجيده ميشود و اعتبار مييابد به چشم ميخورد و بهنظر من اين هم ميتواند يك مسالهاي باشد كه هم در صورتبندي نظري و هم در طراحيهاي عملي ميتواند براي ايران نجاتبخش باشد. شهيد بهشتي در آثار خودشان به شكل بسيار خارقالعاده و منحصربهفردي نشان دادند كه هزينههاي هماهنگي و ميزان آمادگي و انگيزه افراد براي همكاري به جاي ستيز و حذف تابعي از وضعيت عدالت و برابري در جامعه است. ايشان به شكل بسيار خارقالعادهاي در اين زمينه توضيح دادند كه هرقدر كه نابرابريهاي ناموجه افزايش پيدا ميكند، مردم از دين و از نظام اسلامي سرخورده ميشوند، نسبت به مشاركت در سرنوشت خود بيرغبت ميشوند و بنابراين هزينههاي هماهنگي افزايش پيدا ميكند و كارايي سيستم بهشدت كاهش پيدا ميكند. من ميخواهم بگويم واقعا آنهايي كه به هر دليل و توجيهي در اين زمينه سهلانگاري كردند، برگردند و نگاه كنند كه اگر امام خميني ميخواستند با رويههاي غيرمشاركتجويانه و غيربهحسابآورنده مردم، نظم سلطنتي ٢٥٠٠ ساله را ساقط بكنند، ببينيد ما چقدر هزينههاي اقتصادي، اجتماعي و انساني وحشتناك ميپرداختيم. اينها چقدر خوب است كه يك نگاهي به جنگ بيندازند. اگر در جنگ مردم مشاركت نداشتند و قرار ميشد كه دولت جنگ را با نظام پرداختهاي متعارف كلاسيك اداره بكند، برداشت من اين است كه ما بيش از دو سال نميتوانستيم دوام بياوريم. اينها آن چيزهايي است كه نسل ما به چشم خود ديده و بهنظر من مساله برميگردد به اينكه اگر ما ميخواهيم با انديشههاي طالباني و داعشي چه در درون ايران و چه در سطح منطقه و چه در سطح جهان اسلام مبارزه بكنيم، آن مساله وقوف روششناختي به نقص اطلاعات و دقت درباره وجه انديشهاي و معرفتي ماجرا يك بحث است. بحث اساسيتر اين است كه از اين غفلت خسارتبار و پرفاجعه در زمينه توسعه عادلانه بايد عبور بكنيم.
اين مسائل به چه شكل در آثار شهيد بهشتي انعكاس يافته است؟
شهيد بهشتي در آثار خودشان به طرز خارقالعادهاي نشان دادند كه در مناسبات نابرابر چگونه مشاركت سياسي- اجتماعي به حداقل ميرسد، هزينه فرصت براي چشم و همچشمي و رقابتهاي كور و ضدتوسعهاي افزايش پيدا ميكند و ما امروز با تكيه بر دستاوردهاي جديد دانش توسعه ميتوانيم بگوييم كه هرقدر كه نابرابريها افزايش پيدا ميكند وابستگي ذلتآور ما و مبتني بر رابطه يكسويه به دنياي خارج افزايش پيدا ميكند. چقدر خوب بود كه نظام تصميمگيري ما و به خصوص شوراي محترم نگهبان به گزارشي كه در مهرماه ١٣٩٢ توسط مركز پژوهشهاي مجلس تهيه شده به ديده ژرف نگاه كنند. در آن گزارش كه تهيهكننده آن هم يكي از مطرحترين و صاحبصلاحيتترين متفكران اقتصادي معاصر ايران يعني خانم دكتر فيروزه خلعتبري است، محاسبه شده كه در دوره مسووليت جناب آقاي احمدينژاد در ايران براي دستيابي به هر يك واحد رشد اقتصادي در مقايسه با دوره آقاي خاتمي پنج برابر دلار نفتي بيشتر هزينه شده است. اين يعني بيسابقهترين سطح ناكارآمدي و فساد در كل دوره پس از جمهوري اسلامي. وقتي كه شما از زاويه اين صورتبندي به مساله نگاه ميكنيد، مساله خيلي روشن ميشود. وقتي كه آنها آمدند و بخش بزرگي از نيروهاي سياسي را حذف كردند و رويههاي غيرمشاركتجويانه و آمرانه و غيرشفاف را در دستور كار قرار دادند، يك چنين هزينه وحشتناكي را به ايران تحميل كردند. ما نميخواهيم درباره نيت آنها ترديد كنيم و حمل بر اين ميكنيم كه چون آن وقوف عالمانه كارشناسي در استانداردي كه شهيد بهشتي براي ما به يادگار گذاشتند وجود نداشته، آميزه رويههاي مبتني بر حذف، رويههاي غيرمشاركتجويانه، رويههاي مبتني بر عدمشفافيت اينجور فاجعههاي انساني و اجتماعي و محيطزيستي براي ما پديدار كرد و جايگاه ما را هم در تمام زمينهها در نظام بينالمللي بهشدت پايين آورد. اينها آن چيزهايي است كه شهيد بهشتي با آن اسلوب روششناختي خاص خودشان مورد توجه قرار ميدادند. من به حسن روحاني و هم به همه اجزاي نظام تصميمگيري كشور كه به حق خواهان پيگرد كساني شدند كه به آقاي رييسجمهور در راهپيمايي روز قدس تعرض و اهانت كردند، گوشزد كنم كه برخورد با خاطيان براي مهار افراطيگري تنها بخش كوچكي از آن چيزي است كه بايد در دستوركار قرار بگيرد. اين برخورد در بهترين حالت ممكن است كه لازم باشد، اما به هيچوجه كافي نيست و شرط كفايت آن است كه ما مساله عدالت اجتماعي را در مركز قاعدهگذاريها و نظام تصميمگيري و تخصيص منابع كشور قرار بدهيم. تا زماني كه آن خودمطلقانگاري انديشهاي و اين جلوههاي متعفني كه به تعبير شهيد بهشتي در كتاب «بايدها و نبايدها» از تعبير لجن استفاده ميكنند براي جامعهاي كه در آن نابرابريهاي ناموجه بيشتر از حد است تا زماني كه اين احساس تحقير ناشي از اين نابرابريها وجود دارد، ما نميتوانيم اميدوار باشيم كه افراطيگري در ايران مهار بشود. اميدوارم حسن روحاني كه از خودش در مبارزههاي انتخاباتي تا حدودي بلوغ فكري بسيار فراتر از رقباي خودش نشان داد، در اين زمينه هم غفلتي كه در چهار ساله گذشته و در برنامه ششم و در برنامه انتخاباتي خودش وجود داشته را هرچه سريعتر و با بهترين كيفيت و با اتكا به حداكثر ظرفيتهاي كارشناسي كشور برطرف كند تا انشاءالله ريشههاي افراطيگري در درجه اول در ايران و سپس به مدد اسلوب روششناختي شهيد بهشتي در سطح منطقه و جهان ريشهكن بشود.
شما به عنوان يكي از نزديكان شهيد بهشتي، دليل هجمههايي كه نسبت به ايشان انجام ميشد را چه ميدانيد؟
ببينيد! من فكر ميكنم بايد تركيبي از عوامل گوناگون را در اين زمينه در مركز توجه قرار داد. يكي از آن عوامل كه بهنظر من خيلي هم مهم است اين است كه شهيد بهشتي در برابر اصول اخلاقي و ديني بسيار قاطع و شفاف بودند. به هيچوجه اهل سازش نبودند. ايشان اهل گفتوگو بودند، اما آن چيزي كه به تعبير خودشان منطق فترت پذيرفته بود را ديگر از آن كوتاه نميآمدند. خب، اين در اقتصادي كه چندصد سال سابقه رانتي دارد و هزاران سال رانت زمين و چيزي نزديك به ١٠٠ سال در آن زمان رانت نفت يك مناسبات خاصي را ايجاد كرده بود، اين برخورد شفاف، صريح و صادقانه را نميپذيرفت. از اين شهيد بزرگوار عبارتي به يادگار مانده كه خيليها به كار ميبرند كه ميفرمايند من برخورد تلخ صادقانه را به شيريني كاذب برخورد منافقانه ترجيح ميدهم. من ميخواهم عرض بكنم كه اين چيزي كه شهيد بهشتي نقل كردند واقعا در مواجههاي كه ما با ايشان داشتيم، ميديديم كه شهيد بهشتي با آن زندگي ميكنند و به همين خاطر هم هست كه شما ملاحظه ميكنيد كه مثلا حدود ١٠ سال پيش وزارت اطلاعات يك مجموعه سه جلدي درباره آغاز و انجام مجاهدين خلق منتشر كردند. در آنجا از قول يكي از رهبران سازمان مجاهدين خلق در سال ١٣٥٤ با دستخط خود آن فرد نوشته شده كه ما به اين جمعبندي رسيديم كه بايد با بهشتي برخورد فيزيكي كنيم و او را به قتل برسانيم. پس اين هم يك جنبه ديگر از مساله است؛ جهل، جمود و بت كردن تشكيلات و خودمطلقانگاري آنها را به اينجا ميرساند كه مثلا ميتوانند ملتشان را به صدامحسين بفروشند و براي صدامحسين خبرچيني بكنند كه به ملت و كشورشان كارآمدتر لطمه بزند و همه آن جنايتها و قساوتهايي كه اينها انجام دادند. پس اين هم يك مساله است. يك مساله بسيار مهم ديگر اين است كه در اقتصادها و جامعههاي رانتي، دستكاري واقعيت در راستاي منافع رانتي هم بيداد ميكند. من آمادگي دارم در يك زمان مناسب براي شما نشان بدهم كه بخش بزرگي از آنچه عوام مردم راجع به مسائل اقتصادي كليدي ايران فكر ميكنند هيچ نسبتي با واقعيت ندارد و اين آن چيزي است كه به تعبير بودريار هايپر رئاليتي و دستساخته كساني است كه واقعيت را دستكاري ميكنند كه منافعي را جلو ببرند. همه آنهايي كه يا از موضع حسادت يا از خودكمبيني يا از جهل يا از منافع آن برخورد اقناعي مبتني بر اخلاق و شفافيت و صراحت شهيد بهشتي را نميپسنديدند، آنقدر هزينه كردند و آنقدر به دروغ چهره ايشان را براي بيخبران مشوه كردند كه يك عدهاي هم واقعا فريب خوردند. ما خودمان شاهد بوديم كه چه كساني چگونه پس از شهادت بهشتي از عمق جان ميسوختند و گريه ميكردند و حقايق بر ايشان آشكار شد. بنابراين امكان نداشت كسي از نزديك با بهشتي مراوده داشته باشد و يك حداقلي از انصاف و اخلاق هم داشته باشد و مجذوب ايشان نشود. من به شما ماجراي موضعگيري مجاهدين راجع به ايشان را نقلقول كردم. شخصا خاطرهاي دارم كه هر وقت يادم ميافتد من را واقعا تكان ميدهد و متاثر ميكند. آن موقع من مسوول واحد دانشآموزي حزب جمهوري اسلامي بودم. بعد از استعفاي دولت مرحوم مهندس بازرگان، امام ديگر اجازه انتخاب نخستوزير جديد ندادند و از شوراي انقلاب خواستند كه تا شكلگيري نهادهاي رسمي، انتخاب رييسجمهور و نمايندگان مجلس مسووليت را بهعهده بگيرند و اين باعث شد كه چند ماه شهيد بهشتي كه مسوول مستقيم تشكيلات بودند و ما زيرنظر ايشان كار ميكرديم نتوانند به حزب تشريف بياورند. بعد من وقتي گرفتم كه مثلا بعضي از مسائل حياتي حيطه مسووليت خودم را با ايشان هماهنگ كنم. در آنجا به اعتبار مثلا دركي كه از مسووليتهاي خودم داشتم، با گريه به ايشان ميگفتم كه آقا! قرار ما اين بود كه با راهنماييها و حمايتهاي شما اين كار جلو برود و اگر در قيامت از من در قبال اين كارهايي كه در غياب شما جلو بردم سوال بشود، من مسووليت بهعهده نميگيرم. ايشان واقعا با نهايت شفقت و مهرباني و خوشرويي و لطفي كه به من داشتند فرمودند كه فلاني! به جاي اين گريهها برو دعا كن كه خداوند به من فرصت بيشتر بدهد. اگر چنين فرصتي نصيب من بشود، من به تو قول ميدهم كه حتي مسعود رجوي را هم اصلاح ميكنم. اما به اعتبار شناختي كه ما از قبل از انقلاب از مسعود رجوي داشتيم، برايمان پذيرفتني نبود كه او قابلاصلاح باشد. بعدا ديديم كه در قرآن خداوند حتي از اصلاح فرعون هم مايوس نيست و وقتي كه پيغمبرش را ميفرستد ميگويد با او نرم و متقاعدكننده سخن بگو، شايد او اصلاح بشود. بعدا اين را دقت كردم. ولي شهيد بهشتي وقتي كه من با تعجب گفتم آقاي بهشتي! رجوي را اصلاح ميكنيد!؟ ايشان خنديدند و به من گفتند من ميفهمم چقدر براي تو غيرقابلباور است، ولي اين چيزي كه من به تو گفتم رجزخواني نبود.
من تودهايهايي را نمازشبخوان كردم كه رجوي به گرد آنها هم نميرسد و من قاطعانه به تو قول ميدهم كه اگر فرصت كنم رجوي را هم اصلاح خواهم كرد. اين، آن منش پيامبرگونه اعتلابخشي است كه مايه عزت اسلام و مايه حل و فصل كمهزينه و پردستاورد مسائل جمهوري اسلامي ميشود. بهشتي در آن دورهاي كه آن كارهاي بياخلاقي وحشتناك را رجوي و مجاهدين خلق ميكردند، در درون حزب با ما اين گونه صحبت ميكرد. بنابراين من واقعا از خداوند ميخواهم كه ايشان را در اعلاي عليين و با اجداد طاهرينشان محشور كند و به ما هم لياقت و صلاحيت و توفيق بهرهمندي از اسلوب روششناختي و سيره نظري و عملي ايشان عنايت بكند.