علی دینی ترکمانی در یکصدویازدهمین نشست تخصصی بنیاد باران
اقتصاد ما درگیر پدیدهای به نام شکست نظاممند یا قفلشدگی نظاممند است. اقتصاد ما مثل یک خانه کلنگی است که دست به هر جایش میزنیم جای دیگرش مشکل پیدا میکند. مساله هم، مساله کوتاهمدت امروز و دیروز نیست.
نشستهای ماهانه-پایگاه تحلیلی بنیاد باران: یکصدویازدهمین نشست تخصصی ماهانه بنیاد باران با سخنرانی علی دینی ترکمانی، در محل مرکز همایشهای بینالمللی رایزن برگزار شد. در ادامه متن کامل سخنرانی وی آمده است:
به نام خداون جان آفرین، حکیم سخن در زبان آفرین. خدمت حضار محترم، خانمها و آقایان ارجمند بویژه جناب آقای دکتر خاتمی عرض سلام و ادب و احترام دارم. خیلی هم خوشحال هستم که در کنار دوست عزیزم آقای دکتر لیلاز در خدمت شما هستم. نکات بسیار سودمند و ارزشمندی را ایشان مطرح فرمودند. اگر بخواهم با مروری بر نکات و چالشهایی که ایشان اشاره کردند، بحث خودم را شروع کنم، میتوانم بگویم واقعیت امر این است که اقتصاد ما درگیر پدیدهای بنام شکست نظاممند یا قفل شدگی نظاممند است. اقتصاد ما مثل یک خانه کلنگی است که دست به هر جایش میزنیم جای دیگرش مشکل پیدا میکند. مساله هم، مساله کوتاهمدت امروز و دیروز نیست. مساله بلندمدت است که به هر حال ریشه در سیاستهای نادرستی دارد که از سالهای طولانی دور، ما اجرا کردیم و امروز گریبان ما را گرفته. در این هم هیچ تردیدی نیست که بسته به دولتها و شخصیت دولتمردان، چالشها مقدری کم رنگ شده، مقداری پررنگ شده. در این تردیدی نیست. اما به دلیل مشکلات اساسی و ساختاری که عرض خواهم کرد و در صحبتهای آقای دکتر لیلاز هم بود، به هر حال ما برای مواجهه با چالشهایی که اشاره شد، بخصوص بحث بحران بیکاری، بحث جذب سرمایه خارجی، ما نیاز به اصلاحات اساسی و نهادی داریم. به عبارت دیگر نیاز به این داریم که اساسا نوع نگاهمان را به دنیا تغییر دهیم و در چارچوب آن اصلی که بسیار هم مورد تاکید قرار میگیرد، جهانی فکر کن، ملی عمل کن. ما این را باید بپذیریم. یعنی نمیتوانیم با الزامات دنیای پیشامدرن، در تقریبا اوایل قرن بیستویکم، تقریبا که نه، دقیقا، بخواهیم اقتصاد کارآمد را داشته باشیم. چنین چیزی واقعیت امر این است که امکانناپذیر است. حالا اگر اشارهای با نگاه خیلی کوتاهمدت به چشمانداز رشد در سال 96 داشته باشیم، همانطور که اشاره فرمودند، پیرو رشد اقتصادی که سال گذشته داشتیم و مرکز آمار ایران 11 درصد اعلام کردند، نهادهای دیگر 7.2 درصد اعلام کردند. اگر 7.2 درصد را مبنا قرار دهیم که شاید واقعبینانهتر است و عمده منبع رشد هم به هر حال صادرات نفت بوده، انتظار میرود امسال هم رشدی داشته باشیم. برآوردهای جهانی و برآوردهای داخلی از جمله همکاران ما در موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، دال بر این است که حداق 4 تا 6 یا 7 درصد، احتمال زیاد ما در سال جاری هم رشد خواهیم داشت. شاید واقعبینانهتر آن چیزی در حدود 5 درصد است. اما آن چیزی که قدر مسلم است اینکه کیفیت رشد بالا نیست. یعنی رشدی است که به هر حال تحت تاثیر نوسانات قیمتهای جهانی نفت و صادرات ماست. بند ناف اقتصاد ما بسته شده به جریان نفت. البته در چند سال گذشته بعد از تحریمها، هر چند کاهش نفت، کمک کرد تا سهم درآمدهای مالیاتی در بودجه افزایش پیدا کند و به چیزی حدود 75 درصد افزایش پیدا کند ولیکن میدانیم که به هر حال صاحبان کسبوکار هم معترض بودند که فشار زیادی از نظر دریافتهای مالیاتی وارد میشود و به هر حال این نشان میدهد که اقتصاد ما در موقعیت الاکلنگی قرار دارد. مثل بحث تورم که که اشاره کردند و به درستی هم اشاره کردند که امسال ممکن است افزایش پیدا کند، دو رقمی شود. در دولت گذشته تمام تلاش آقای روحانی به نظر من تحت تاثیر مشاورههای تیم اقتصادی ایشان، بیشتر روی هدفگذاری روی تورم بود. اینکه تورم تکرقمی شود. که البته من اگر فرصت شود بحث خواهم کرد که این نگاه لزوما نگاه درستی نیست. خصوصا در اقتصادی که درگیری بحران بیکاری شدید است. اما به هر حال وقتی آن تلاش صورت میگیرد این طرف بیکاری افزایش پیدا میکند. یعنی در یک موقعیت الاکلنگی قرار گرفتیم که بدون اصلاحات ریشهای وقتی از طریق سیاستهای متعارف میخواهیم اقدام کنیم، یک طرف الاکلنگ پایین میآید و طرف دیگرش بالا میرود. این یعنی اینکه ما نیاز داریم از طریق یک یک سری اصلاحات اساسی، آن بحث بهرهوری که آقای دکتر لیلاز اشاره فرمودند، بتوانیم آن را ارتقا دهیم. یعنی بدون اینکه نیاز باشد سرمایهگذاریهای فیزیکی جدیدی در اقتصاد صورت گیرد، درآمدهای ارزی نفتی افزایش قابل توجهی داشته باشد، نیروی انسانی افزایش قابل توجهی داشته باشد، با همین موجودی منابع تولیدی که در اختیار ماست، بتوانیم تولید را برای مثال 50 درصد افزایش دهیم. اگر این اتفاق افتاد یعنی ما تولید را بدون استفاده مطلق از عوامل تولید، صرفا از طریق افزایش بهرهوری عوامل توانستیم ارتقا دهیم. در غیر این صورت ناچار هستیم که متکی شویم به استفاده مطلق از منابع. پیشبینیها دال بر این است که اقتصاد جهانی هم رشدش از حدود 3 درصد به 3.5 درصد افزایش پیدا خواهد کرد. این هم کمک خواهد کرد به افزایش تقاضا برای نفت. بنابراین احتمال اینکه قیمت نفت، حدود 54-55 دلاری که به ازای هر بشکه وجود دارد، تثبیت شود، چیز دور از انتظاری نیست. پیشبینی دیگری که بر مبنای روند سال گذشته میتوانیم داشته باشیم، این است که انتظارات نسبت به سال جاری در بخش خصوصی بهتر شده و این بر مبنای تقاضایی که برای تاسیس واحدهای تولیدی صورت گرفته و نرخ رشد قابل توجهی داشته میتوان دید. چیزی حدود 76.1 درصد تاسیس واحدهای صنعتی و مجوزهایش افزایش داشته و پروانههای بهرهبرداری از واحدهای صنعتی هم به میزان 21 درصد رشد داشته. بنابراین انتظارات نسبت به آینده کمی بهتر شده. ولی داستان عربستان و آمریکایی که در صحبت آقای دکتر لیلاز بود، نکته بسیار مهمی است که میتواند به عنوان چالشهای جدی سر راه اقتصاد قرار گیرد و نااطمینانی را افزایش دهد. این چالشهای منطقهای که وجود دارد میتواند ما را در تله گرفتار شدن در هزینههای نظامی قرار دهد. بدرستی کاملا اشاره کردند که سهم هزینههای جاری از کل بودجه گاهی به 95 درصد و گاهی هم به صددرصد رسیده. یعنی اساسا چیزی برای هزینههای عمرانی و سرمایهگذاری در سالهای گذشته در برخی از سالها وجود نداشته. شما در نظر بگیرید که وقتی عربستان یک قرارداد 110 میلیارد دلاری با آمریکا میبندد، به احتمال زیاد، پیشی میشود کرد که فشار برخی از نیروها برای سهمبری از بودجه در جهت افزایش سهم هزینههای نظامی بیشتر خواهد شد و این چیزی است که میتوان در مورد مسابقه تسلیحاتی گفت. نکته خیلی مهم، من با استناد به سخن ویلیام فرستر، معاون وزارت دفاع آمریکا در سال 1959 عرض کنم، این است که ایشان آن موقع میگوید اقتصاد شوروی در آینده به دلیل گرفتار شدن در مسابقه تسلیحاتی، دچار بحران خواهد شد. ما ده درصد از تولید ناخالص ملی را صرف هزینههای نظامی میکنیم. شوروی برای رقابت با ما 20 درصد را باید هزینه کند، چون تولیدش نصف ماست. اگر ما سهم هزینههای نظامی را 20 درصد کنیم، او مجبور است که سهم خودش را 40 درصد کند. وقتی 40 درصد شود، آن وقت از تامین نیازهای رفاهی و اقتصادی مردمش باز میماند و آنجاست که دچار گرفتاری میشود. این داستان الان به نظر من متاسفانه رخ میدهد. عربستان چیزی حدود 750 تا 800 میلیارد دلار GDP دارد. 20 میلیون نفر جمعیتش است. تولید ناخالص ما چیزی حدود 550 میلیارد دلار است. 80 میلیون جمعیت ماست. بنابراین 110 میلیارد دلار برای عربستان یک رقم است، برای ما 20 درصد میشود. اگر او 110 میلیارد دلار را 200 میلیارد دلار کند، برای ما میشود 40-50 درصد GDP، برای عربستان میشود 17-18 جی دی پی. این یک نکته مهمی است که به هر حال من فکر میکنم لازم است به آن توجه شود. از این بحث کوتاهمدت که عبور کنیم، فکر میکنم همانطور که گفتم در بحث پرداخت به ریشهها، لازم است با یک نگاه بلندمدت توسعهای به قضیه نگاه کنیم. کیفیت رشد ضعیف است. ما درگیر قفل شدگی نظاممند یا به نوعی شکست نظاممند هستیم. بحران بیکاری، افول اخلاقیات اجتماعی، افول سرمایه اجتماعی که در مناظرهها و در صحبت جناب آقای دکتر جهانگیری هم بود. بحث فساد که به درستی اشاره شد. و بحث فرض کنید شهرکهای صنعتی که راه اندازی شده ولی خیلیهاشان عملا بلااستفاده است و نیمه فعال هستند و در کنار همه اینها بحث ساختمان پلاسکو هست که به نظر من از این موضوع نباید خیلی راحت عبور کنیم. داستان پلاسکو نشان داد که شهر تهران به اقتباس از روسلینی که “رم شهر بی دفاع” را ساخته بود، به اقتباس از ایشان میتوانم بگویم تهران یک شهر بی در و پیکر و بدون حساب و کتاب، بدون اقدامات پیشگیری، بدون اقدامات پس از واقعه است که اگر زلزلهای بیاید احتمالا باید پیشبینی کرد که یکی دو میلیون نفر ممکن است از دنیا بروند. این در واقع مصداق این است که ما دچار پدیده قفل شدگی هستیم. نکته بعد این است که ما دچار یک شکاف تاریخی و تمدنی در منطقه شدیم. ما اگر قبل از انقلاب، به هر حال یک اقتصاد برتر منطقه بودیم، امروزه بر مبنای شاخصهای اقتصادی، واقعیت امر این است که ترکیه عقب هستیم، از عربستان هم به نوعی عقب افتادیم. ممکن است که با ادامه وضعیت موجود، به نظر من دچار یک جور حاشیهزدگی منطقهای هم شویم. بحث سرمایه خارجی که اشاره کردند، تنشهایی که در عرصه بینالمللی وجود دارد، فرجامش برای ما این خواهد بود که انتقال نفت و گاز در منطقه موجب میشود تکریه تبدیل شود به گذرگاه اساسی انتقال نفت از طریق لوله یا گاز، و وقتی پروژهها اجرا میشود و یا انتقال از طریق افغانستان و پاکستان به شرق آسیا صورت گیرد، عملا اقتصاد ایران و موقعیت ژئوپولتیک ما تحت تاثیر منفی قرار میگیرد و جایگاه خودش را برای جذب سرمایه خارجی از دست میدهد. داستانی که برای مناطق آزاد جنوبی ما در برابر دوبی رخ داد، به احتمال زیاد با ادامه وضعیت موجود، از این به بعد باید انتظار داشته باشیم در برخی رشته فعالیتهای دیگر هم رخ دهد. اما یک آماری را اجازه میخواهم اشاره کنم. در سال 2014، برآوردی که شده بر مبنای تولید ناخالص ملی، ما در رتبه 18 بودیم، به روش برابری در قدرت خرید، 12840 دلار. ببخشید، درآمد سرانه نه. خود GDP چیزی در حدود 1284 میلیارد دلار. در سال 2014 یعنی دو سه سال پیش، برآورد و آماری که تولید شده این است. در سال 2030 باز ما در رتبه 18 خواهیم بود، با 1914 میلیارد دلار. ولی اتفاقی که میافتد این است که در سال 2014 یعنی همین یکی دو سال پیش، ترکیه یک رتبه از ما بالاتر بوده. در رده 17 بود با 1512 میلیارد دلار. در سال 2030 ترکیه در رتبه 13 قرار میگیرد با 2714 میلیارد دلار. عربستان در 2014، در رتبه 14 است. در 2030 در جایگاه 11 قرار میگیرد با 3212 میلیارد دلار. این در افق 2050، این نکته را هم بگویم که این پیش بینیها برمبنای نرخ رشد با ثبات 4 تا 4.5 درصدی برای ماست. برای یک دروه زمانی بلند مدت که همین نرخ رشد سال 91 و 92 و 93 و 94 را مبنا قرار دهیم، در حد 1 درصد هم نبوده، با 95 اگر میانگیناش را بگیریم. در سال 2050 ایران در جایگاه 25 قرار میگیرد. GDPما 3224 میلیارد دلار است. پاکستان که در سال 2014 در رتبه 25 است، کم کم جلو میآید و در سال 2050 پیش بینی میشود در رده 15 قرار بگیرد. با 4253 میلیارد دلار. عربستان هم که 5488 میلیارد دلار، در جایگاه 12 است. ترکیه هم چهارهم با 5102 میلیار دلار است. ایران 25 است. یعنی با یک نگاه بلند مدت تاریخی و تمدنی، اتفاقی که میافتد این است که دچار حاشیهزدگی در منطقه میشویم. یعنی واقعیت امر این است که با تلاشی که میکنیم یا هدفگذاری که کردیم برای قدرت اول در منطقه شدن، با ادامه این وضعیت باید کاملا خداحافظی کنیم. مگر اینکه تغییر رویه دهیم. تغییر رویه در کجاست؟ در دو چیز است. یکی اینکه مشکل اساسیای وجود دارد که من اسمش را تودرتوی نهادی گذاشتم. شاید هیچ کسی در این جمع، بهتر از جناب آقای دکتر خاتمی و مدیران ارشد، جناب آقای دکتر معین، بهتر از ما این موضوع را درک نکنند. تودرتوی نهادی یعنی مراکز قدرت متعدد. مراکز تصمیم گیری متعدد. دولت در دولت، دستگاه در دستگاه. نهاد در نهاد، قانون در قانون. وجه مشخصه اساسی اقتصادی سیاسی ایران این است و ریشه فسادی هم که فرمودند به این برمیگردد. تودرتوی نهادی، سه پیامد و عارضه مهم دارد. اول اینکه موازیکاری را به شدت افزایش میدهد و بودجه را صرف تلاشهایی در جاهایی میکند که جای دیگر هم صرف شده و بودجه بیمورد هزینه میشود. دوم اینکه مسولیتپذیری و پاسخگویی در سطح سیستم بسیار پایین میآید. دور زدن قوانین و مقررات به شدت افزایش پیدا میکند. در این فضا امکان درگیر شدن در فساد، بسیار بیشتر میشود. سوم اینکه ما درگیر بیثباتی شدید در ساختارهای سازمانی، تاسیسها، انحلالها، ادغامها و تفکیکها هستیم. پیامد این سه، در تحلیل نهادی میشود coordination failure، شکست در هماهنگسازی سیاسی. یعنی اجزای نظام حکمرانی به معنای کلی در اقتصاد ایران، این حداقل شرط سازگاری با یکدیگر را ندارند. آقای دکتر خاتمی در زمان خودشان یک مسیری را میرفتند. یک جایی یک نهاد دیگری، مسیر دیگری را میرفت. همین اخیرا اداره ارشاد استان خراسان جنوبی به همایون شجریان اجازه برگزاری کنسرت میدهد ولی خیلی راحت، جایی دیگر این را لغو میکند. این داستان در عرصه اقتصاد وجود دارد، در عرصه فرهنگ وجود دارد و جاهای دیگر. ریشه دیگر مشکل، ظرفیت جذب ضعیف است که ارتباط پیدا میکند با بحث سرمایه گذاری و انباشت سرمایه که آقای دکتر لیلاز اشاره کردند. حتی اگر سهم سرمایهگذاری از GDP هم بالا برود، وقتی ظرفیت جذب ضعیف باشد، خیلی فایده ندارد. آقای دکتر فرمودند، 39-40 درصد سهم پس انداز. فرض کنید همه پس انداز هم کانالیزه شده و رفته در سرمایهگذاری. اگر ظرفیت جذب ضعیف باشد، نتیجه مورد نظر خلق نمیشود. مثل آدمی است که متابولیسم بدنش خیلی ضعیف است، مدام در معدهاش غذا ریخته میشود، ولی باز نحیف و لاغر باقی میماند. چون سیستم هضم و جذب بدنش خیلی ضعیف است. پس این سیستم هضم و جذب بدنش باید اصلاح شود، قوی شود. اقتصاد ایران، متابولیسمش ضعیف است. ظرفیت جذب عوامل تولید یا منابع تولید خیلی ضعیف است. ما در دوره آقای احمدی نژاد چیزی حدود 750 تا 800 میلیارد دلار درآمدهای ارزی نفتی داشتیم. ما درگیر اقتصادی هستیم که با بحران بیکاری مواجه است. سه میلیون و 200 هزار نفر طبق آمار رسمی و با اصلاح ساعات اشتغال برای محاسبه بیکاری باید بیشتر باشد. بیکار داریم، ضمن اینکه نیروی کار افغانها در خدمت ما بوده و ما استفاده کردیم. بانکها هم به رغم بحثهایی که در مورد نرخ ارز و قیمتهای واقعی و پس انداز وجود دارد، توانستند به اندازهای که منابع برای پروژههای سرمایهگذاری لازم است، منابع را تجهیز کنند. همیشه نسبت پساندازها به GDP بالاتر از نسبت سرمایهگذاری به GDP بوده. یعنی ما موانعی که پیش روی انباشت سرمایه وجود دارد، شکاف ارزی، کمبود درآمدهای ارزی برای تامین نیازهای ارزی پروژهها نداشتیم. شکاف پسانداز سرمایهگذاری، تامین منابع ریالی برای فاینانس کردن پروژههای سرمایهگذاری نداشتیم. شکاف در نیروی انسانی، این را هم نداشتیم. ولی در عین حال، فرایند انباشت سرمایه ما خیلی فشل است و یکی از شاخصهایی که خودش را خیلی خوب نشان میدهد کجاست؟ پروژههای سرمایهگذاری نیمه تمامی که وجود دارد. چندهزار پروژه سرمایهگذاری نیمهتمام در عرصه ملی وجود دارد که به هر حال از آن دولت به این دولت منتقل میشود. این یعنی اینکه مطالبات معوقه بانکی، یعنی تورم و رکود ساختاری. چون این پروژههای سرمایهگذاری ناتمام، پولها را جذب کرده، به مرحله بهرهبرداری نمیرسد. بنابراین ناتوان از پرداخت اقساط بانکی است. هر چقدر تعدادش زیاد باشد، هر چقدر تعداد زمان به بهرهبرداری رسیدن پروژهها طولانیتر باشد، یعنی اینکه مطالبات معوقه بانکی هم باید بیشتر باشد. یعنی اینکه بهرهوری سرمایه هم باید کمتر باشد. واقعیت امر این است. ما استادیوم آزادی را در سال 50 برای مسابقات آسیایی شروع کردیم. در نیمه سال 52 تمام شد. در اصفهان که یکی از شهرهای خوبی از نظر برنامهریزی و مدیریت شهری است، استادیوم نقش جهان این شهر بعد از 17-18 سال، پارسال تازه تمام شد آن هم با ظرفیت 70 هزار نفر، نه صد هزار نفر. آن هم با تکنولوژی امروز نه با تکنولوژی ابتدای دهه 1350. این مشکل اساسی ماست. ما این مشکل اساس انباشت سرمایه را همانطور که اشاره فرمودند، بایستی رفع و رجوع کنیم. اما رفع و رجوعش نیاز به چه دارد؟ نیاز به ارتقای ظرفیت جذب دارد. ظرفیت جذب در واقع، عامل اساسی و زیرساختی تعیین کننده پیشبرد موفق فرایند انباشت سرمایه است. ظرفیت جذب، خودش تحت تاثیر چیست؟ موجودی و ذخیره سرمایه انسانی. مهارتهای مدیریتی و همکاریهای علمی و فنی در قالب شبکههای منطقهای و جهانی. ما اگر بهترین مغزهامان را از دست بدهیم. ما اگر به مهارتهای مدیریتی و سازمانی توجه نکنیم و… وضعمان روزبهروز بدتر خواهد شد. نمیتوان دیمی کارهایی را انجام داد و اگر بنگاههای ما و دانشگاههای ما در یک همکاری و پیوند نظاممند و شبکهای با همنوعان خودشان در دنیا قرار نگیرند، ظرفیت جذب، ارتقا پیدا نمیکند. خیلیها هستند که استناد میکنند به اینکه تعداد دانشجوی ما اینقدر است. الان 4 میلیون و 200 هزار نفر دانشجو داریم که فردا تبدیل میشوند به جمعیت فعال جویای کار و بحران بیکاری را تشدید میکنند. حالا این را اشاره میکنند به اینکه سرمایه انسانی ما خیلی زیاد است. این نگاه نادرستی است. دانشجوهایی مثل من یا اساتیدی مثل من، ستاد نیروی انسانی هستند. آقای پروفسور نادری که در ناسا کار میکند، آقای پروفسور سمیعی که بهترین پزشک آلمان است، خانم میرزاخانی که به عنوان ریاضیدان به دانشگاه استنفورد میرود و عضو انجمن ریاضیدانان آمریکا میشوند، آنها سوارهنظام یا مغزهای سرمایه انسانی هستند. آنها پیشبرنده دانش علمی و فنی به مرزهای جهانی خودشان هستند. بعد،آن وقت منی که اینجا هستم میتوانم کمک کنم در عملیاتی کردن آن دانش. ما اینجور افراد را از دست میدهیم و خیلی راحت هم از دست میدهیم و آنهایی هم که عشق خدمت به مملکت دارند، آمدند و ماندند و به نوعی غصه و افسوس میخورند و در یک وضعیت پارادوکسیکال و تناقضآمیز گرفتار میشوند. از یک طرف میگویند کاش نیامده بودیم، از یک طرف هم میگویند اگر نیامده بودیم چه میشد؟ اگر ظرفیت جذب، ارتقا پیدا کند، آن وقت راه باز میشود برای ارتقای بهرهوری که اشاره فرمودند. بهرهوری سرمایه. همینطور راه باز میشود برای آن چیزی technological catching up نامیده میشود. همپایی فنآورانه. یعنی در زمان کوتاهتری میتوانیم خودمان را به مرزهای دانش جهانی برسانیم. الان شرکت فولکس واگن و تویوتا، خودرویی ساختهاند، صدی 0.9 لیتر میزان مصرف بنزین آن است. ترکیبی برق و بنزین است. این فردا، تبدیل به تولید انبوه شود یعنی انقلاب بزرگ در عرصه صنعت خودرو سازی و دیگر بنگاههای خودروسازی ما فاتحهاش را باید خواند، مگر اینکه دیوار تعرفه به شدت بالا رود و اینطور از آنها حمایت شود. حالا این بنگاههای خودروسازی که این انقلاب تکنولوژی را خلق کردند، همینطوری و یک شبه خلق نشده. آن سرماهی انسانی را تامین کردند، ظرفیت جذب را ارتقا دادند، خشت دانش روی هم چیده شده، انباشته شده و به این مرحله رسیده. یک سری بنگاههای دیگر هستند که در مرز آنها هستند. ما کجا هستیم؟ بنگاههای ما فکر میکنید در صنعت خودروسازی چند سال دیگر میتوانیم به چنین مرزی برسیم؟ اگر سریع برسیم، معنی آن این است که توانستیم همپایی فنآورانه را بخوبی انجام دهیم. میانبر زدیم. اگر 20 سال لازم است توانستیم در عرض 5 سال خودمان را برسانیم و از حذفشدگی جلوگیری کنیم. اما اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم یعنی یک زمان طولانی باید به انتظار بنشینیم و اقتصاد در هم تنیده جهانی، چنین زمانی را دیگر در اختیار ما و هیچ کس دیگری نمیگذارد. اگر ظرفیت جذب وجود داشته باشد، همپایی فنآورانه رخ میدهد و اینجا چرخه فزایندهای از تحولات فنآورانه و ارتقای ظرفیت جذب بوجود میآید و میتوان امیدوار به میوههای شیرین رشد و توسعه رسید. یعنی بطور خودکار رخ میدهد. یعنی اگر این ساز و کار زیرین و درونی در اقتصاد وجود داشته باشد، آن وقت اقتصاد دانشبنیان هم محقق میشود. ولی اگر ظرفیت جذب وجود نداشته باشد، همپایی فنآورانه هم وجود نداشته باشد، صحبت کردن در مورد اقتصاد دانشبنیان میشود با حلوا حلوا گفتن و دهان شیرین شدن. نکته آخر اینکه چه باید کرد. همانطور که عرض کردم، دولت به معنای اعم کلمه، آنطور که در ادبیات علوم سیاسی خارج از کشور مطرح میشود، هر سه قوه است و منظور از حکومت یعنی قوه مجریه. ولی در ایران واژهها برعکس تبدیل شده است. من هم دولت را به معنای کلیت نظام حکمرانی مد نظر دارم. دولت بایستی بر مبنای باورها و کدهای ذهنی سازگار با توسعه پایدار شکل بگیرد. برای اینکه این اتفاق افتد، بایستی آن مساله تودرتوی نهادی رفع شود. اگر تو در توی نهادی رفع نشود، ما یک ساختار قدرتی داریم که خیلی تودرتو است و اجازه نمیدهد برنامههایی که روی کاغذ خوب تعریف میشود در عرصه عمل به خوبی پیش برود. اگر این اتفاق افتد، آن وقت ظرفیت جذب که عرض کردم، به صورت خودکار ارتقا پیدا میکند و میتوانیم با چالشهای توسعهای مواجهه پیدا کنیم. در غیر این صورت، من فکر میکنم نبایستی خیلی زیاد خوش بین و امیدوار باشیم. خیلی ممنون