شرق: «عالينسب اجازه شكلگيري بحران را نميداد»؛ اين گزاره را ميتوان بهعنوان خلاصهاي از بررسي شخصيت میرمصطفی عالینسب، اقتصاددان و صنعتگر ایرانی، در دومین جلسه از سلسلهجلسات بزرگداشت دفاع مقدس در مؤسسه دين و اقتصاد پذيرفت. جلسهاي كه برگزار شده بود تا از كتاب «ميرناميرا» درباره زندگی و زمانه مرحوم عالينسب، اثر ميكائيل عظيمي رونمايي و آن را نقد و بررسي كند. از مرحوم عالينسب كه سکاندار سیاستهای اقتصادی ايران در دولتهای رجايي و موسوي بود و تأثیرگذارترین عضو شورای اقتصاد در دهه اول پس از انقلاب به شمار ميرفت، هيچ اثر مكتوبي باقي نمانده؛ اما از او مقالات پرشماري باقي مانده است. فرشاد مؤمني، اقتصاددان، در اين نشست در اهميت بررسي شخصيت اين استاد فقيد ميگويد: «در شرایطی که متأسفانه ساختار نهادی ما بهطرز غیرمتعارفی در انگیزهکشی متبحر شده است، بايد انگیزههای مسئولیتشناسانه را در سطح کل جامعه در استانداردی بتوانیم بالا ببریم که بایسته مواجهه مؤثر و ثمربخش با شرایط کنونی کشورمان باشد». در اين نشست، فرشاد مؤمني، اقتصاددان، علی رضاقلی، جامعهشناس، سیدمحمدرضا بهشتی، استادیار گروه فلسفه دانشگاه تهران و میکائیل عظیمی، نویسنده کتاب «میر نامیرا»، سخنراني كردند.
استاد فقید اجازه شکلگیری بحران را نمیداد
فرشاد مؤمنی، اقتصاددان
در زمان مرحوم میرمصطفی عالینسب، دیدهبانیهای هوشمندانه و سیستماتیک و پیگیر استاد فقید اساسا اجازه شکلگیری بحران را نمیداد و بهطور طبیعی چون بحرانی پدید نمیآمد، همه فکر میکردند بهصورت خودبهخودی کارها روی روال جلو میرود، اما هنگامیکه در سالهای اولیه دهه ١٣٧٠، کشورمان مرگومیر ناشی از کمبود سرم را تجربه کرد و از آن به بعد نیز کشور دائما با بحرانهای کوچک و بزرگ روبهرو میشد، تازه معلوم شد آن دیدهبانی بیبدیل و منحصربهفرد از همه ابعاد حیات جمعی ایرانیان، متکی به چه سطحی از خرد و مسئولیتشناسی و فداکاری بوده است. بنابراین امروز با قاطعیت میتوانیم بگوییم یکی از مهمترین خلأهای نهادی توسعه ملی که استاد فقید در دوران جنگ با کمک دوستان و همکارانش به دوش میکشید، برای ایران دائما بحرانسازی و مسئلهآفرینی میکند، به علت پیچیدگیهای گسترده مسائل امروزی از یک طرف و فقدان چهرههایی در آن سطح از طرف دیگر است که از نوعی اعتماد و پشتیبانی بیدریغ در سطح کل ساختار قدرت نیز برخوردار باشد. همه این مسائل به ما علامت میدهد که این خلأ نهادی باید بهصورت سیستمی و نهادی برطرف شود تا دوباره به شرحی که در سالهای ١٣٨٤ تا ١٣٩٢ شاهد بودیم، پس از مرگ سهراب متوجه فاجعهها و بحرانها نشویم و از کانال ترتیبات نهادی دیدهبان توسعه ملی بتوان به موقع و از موضع پیشگیرانه مسائل را حلوفصل کرد.
در شرایطی که متأسفانه ساختار نهادی ما بهطرز غیرمتعارفی در انگیزهکشی متبحر شده است، باید انگیزههای مسئولیتشناسانه را در سطح کل جامعه بتوانیم در استانداردی بالا ببریم که بایسته مواجهه مؤثر و ثمربخش با شرایط کنونی کشورمان باشد. برداشت من این است که استاد فقید، جناب آقای عالینسب یکی از برجستهترین چهرهها و نمونههای عالی در این زمینه محسوب میشوند.
عالینسب بی تجربه، به گونهای مدرن، صنعتساز بود
علی رضاقلی، جامعهشناس
پس از آشنایی با مرحوم عالینسب متوجه شدم که کاملا منحصربهفرد هستند و چهرهای ویژه دارند. ایشان یکی از پایهگذاران صنعت ایران به شمار میرود. ایشان بیهیچ تجربه و داستانهای مفصل دیگر، به گونهای مدرن، آغازگر و صنعتساز بود. یکی از ویژگیهای او این بود که سکوت میکرد و نمیگفت و این تجربیات را نیز با خودش برد و کسانیکه میدانستند هم گاه، هر کدام به دلایلی حاضر نبودند بیان کنند. ویژگیهای مختلف مرحوم عالینسب موجب میشد که باوجود همه محدودیتها کارها پیش برود. بنابراین ایشان صنعتگری آغازگر و بهشدت ریسکپذیر در آن تاریخ است. مرحوم عالینسب در تجارت کاملا آدم موفقی بود، ولی چون تجارت و دلالی را حیفومیل اموال ملی و وابستهکردن ایران به خارج میدانست، تجارت را کنار گذاشت و به تولید رو آورد. حال یک سؤال برای اقتصاددانها در اینجا طرح میکنیم، از زمانیکه ما تاریخ را میشناسیم چرا ایرانیها عمدتا بهدنبال دلالیکردن بودند؟ چرا دلالی را به تولید ترجیح میدهند؟ چرا آلمانیها و آمریکاییها دلالی در این ابعاد انجام نمیدهند و بیشتر تولید میکنند؟ این سؤالها دارای جوابهای نظری مبسوط و مشخصی است که به آن میپردازیم. یکی از ویژگیهای مرحوم عالینسب، عدالتخواهی و تلاش خستگیناپذیر برای فقرزدایی بود. او با ماشین خود در روزهای تعطیل برای فقرا و بهویژه بیکاران و کارگرها غذا توزیع میکرد و باور داشت، حال که کارگرها بیکار هستند شکم آنها را باید سیر کرد. تا این حد دغدغه عدالت داشت. او فردی اخلاقگرا بود. اخلاقی عملکردن تا اخلاقی توضیحدادن خیلی با هم تفاوت دارد، معلمهای اخلاق بهشدت میتوانند در عمل با عقاید و اخلاق فاصله بگیرند، اما او اخلاقی بود و اخلاقی هم عمل میکرد. یعنی وقتی بیمه نبود، به هزینه خود کارگرهایش را بیمه کرد. در ماه رمضان ساعت کار کارگرهای خود را کم میکرد، برای کارگر خود خانه میساخت. این مشخصات کنار هم مرحوم عالینسب را منحصربهفرد کرده بود. ویژگی دیگر این بود که روابط عمومی فوقالعاده قویای داشت. با آیتالله بروجردی و روحانیت ارتباط داشت و هزینه «مکتب اسلام»، اولین مجله اسلامی، را هم پرداخت میکرد. او با آقایان شریعتمداری، بهشتی، اردبیلی و مطهری نیز ارتباط داشت و به آنها خط میداد. با ملی- مذهبیهای آن دوران مانند آقای بازرگان و همچنین با آقای علامه جعفری هم ارتباط داشت. آقای عالینسب خیلی متدین بود. هر وقت آقای علامه جعفری به خانه آقای عالینسب میرفت، در آستانه خانه ایشان به احترام ایشان دو زانو مینشست. ویژگی دیگر ایشان خیربودن اوست. او مدرسهسازی را از آذربایجان شرقی تا خوزستان و بلوچستان تا همین اواخر عمر خود ادامه داد. او فردی اهل علم و آکادمیک بود. برای مثال، نظرات خود را در حاشیه کتاب فردریک لیست و مارکس و امثال او مینوشت. بخشی از کتاب متمرکز میشود روی زمانیکه عالینسب در سیاست ورود پیدا کرد، یعنی به پیش شهید رجایی و میرحسین موسوی رفت و کار اقتصادی را به عهده گرفت که یکی دیگر از ویژگیهای او بهشمار میرود. در حقیقت توفیقات زمان جنگ اگر او نبود، نصیب ایران نمیشد یا حداقل دچار مشکلات زیادتری میشدیم. وقتی کتاب را بخوانید با ویژگیهای آقای عالینسب بهاضافه صنایع و پیدایش این صنعت و با چندین دهه اقتصاد ایران و بالیدن و فروافتادن آن با عدد و رقم آشنا میشوید. آشنایی با این مجموعه اطلاعات، با این حجم کم کتاب ویژگی خوبی است اما بهتر است در تجدید چاپ بازنگری شود و به نکاتی که گفته میشود توجه شود تا کتاب تکمیل شده و خواننده را کمسؤالتر و پراطلاعاتتر کند. یکی از این نکات طرح روی جلد کتاب است که باید عوض شود. دیگری اسم کتاب است كه نباید باعث تقسیمبندی کتاب به زیرشاخهها میشد. نثر کتاب فاقد هیجان است، کتاب باید بهگونهای باشد که خواننده آن را بهاصطلاح زمین نگذارد. نکته دیگر اینکه بهتر آن بود کلمات کلیدی را در انتهای کتاب قرار میدادند تا خواننده به مفاهیم دسترسی پیدا کند. مهمترین نکته در این مورد این است که اطلاعات داخل کتاب، کنار هم در داخل کتاب چیده شده اما ذیل یک چارچوب نظری، نقد نشده است.
مرحوم عالینسب مرد عمل بود
سیدمحمدرضا بهشتی، استادیار فلسفه دانشگاه تهران
آقای عالینسب اگرچه بهلحاظ امکانات مالی در سطح خیلی خوبی قرار داشت، اما بسیار مقید به تولید ملی بود، بهطوریکه اگر در دوران جوانی از کالای خارجی مصرف نمیکرد، بعدها هم تا آخر عمر پارچه کاملا ایرانی پوشید، درحالیکه برایش مقدور بود از لباسهای خارجی استفاده کند. عالینسب فقط مرد میدان عمل نبود، بلکه از ١٧سالگی از کف بازار کار را شروع کرده بود. ایشان را جزء معدود افرادی دیدم که سطح کلان به همراه افق درازمدت را با دقت و اسلوب روششناختی میدید. هنوز هم ممکن است دوستان بگویند چقدر باید به ملاحظات سطح خرد بها داد و چقدر به ملاحظات سطح کلان و توسعه. نکته کلیدی درباره ایشان این بود که بهواسطه درگیری با مسئله کارخانهداری نگاهی که به سطح کلان داشت، کاملا انضمامی بود. مرحوم عالینسب در اقتصاد با مباحث دینی نیز آشنایی بسیار خوبی داشت. مرحوم آقای بروجردی تقلید در مسائل اقتصادی را برای ایشان حرام کرده بودند، این به این معنا بود که ایشان در این مسائل نیازی به تقلید از امثال ما ندارد. بنابراین او سعی کرد قدم به قدم پیش رود. ایشان میگوید من سعی کردم از ارسطو آغاز کنم و کمکم با اقتصاد آشنا شوم و مکرر میگفتند به مکتب تاریخی که رسیدم، سه سال تأمل کردم. او به برخی مسائل از جمله ربا بسیار حساس بود. او در آخرین دیدار به ما میگفتند مشفقانه به مسئولان کشور یادآوری کرده و بگویید که ربا حرام است. حضور ارزشهای دینی در اقتصاد در او بسیار جالب بود. چند بار از ایشان شنیدیم که گفتند من به این ارزشها از سمت ِدینی نرسیدم، از آن طرف آمدم! من که میگویم به نظر ِ من ربا واقعا هم باید حرام باشد؛ نه از نظر دستور دینی که باید حرام باشد نه از سمت ِاقتصاد آمدم و با لحاظکردن مسئله ضرورت بقا و بالندگی جامعه است که به لحاظ فنی درباره ربا میگویم حرام است. میگفت من به اینها از آن طرف رسیدم، نه از این طرف که بهعنوانِ ارزشی بخواهم تحلیل کنم بلکه از جانب اقتصاد، ربا را حرام میدانم. مرحوم عالینسب دگرگونیها و جزئیات تغییرات را دنبال میکرد. او درباره تحولات علمی-فنی آینده و آثاری که بر فناوری و البته بر ارزش ماشینآلات و تجهیزاتی که با قیمت گران وارد کرده بودیم، مکرر میگفت من با مطالعاتی که انجام دادم، متوجه میشوم که طولی نخواهد کشید هرچه ماشینآلات مختلف از کشورهای مختلف جهان را که تولید میشود در آخر ذیل عنوان iron وارد کنیم، یعنی اینکه در حد قراضههای بیارزش خواهند شد! آقای عالینسب توانسته بود پابهپای واقعیت سیال حرکت کند و خود را وفق دهد. هنر آنجایی است که شما بتوانید در این سطح کلان پابهپای واقعیت حرکت کنید و درعینحال، یک رابطه زنده و ارگانیک بین اجزا ایجاد شود. آنچه از موجود ارگانیک انتظار میرود همین است؛ هر لحظه برایش تغییرات پیش میآید، دادوستد دارد. اما جالب است همه اینها در یک وحدتی است و جاندار، همان جاندار سه سال قبل است. اگر تجزیه هم کنیم باز وحدتی وجود دارد که در انفصال ِ آنی به آنی باز هم میتوانیم حفظش کنیم. من بهعنوان انسان «فکر»ام زنده است. عالینسب فکرش زنده است و از روبهروشدن با موضوعاتِ آینده ابا نداشت، سعی در نادیدهگرفتن جزئیات جدید هم نمیکرد. بعضیها یک جا ایستادهاند و واقعیتها را هم به عقیده خودشان تفسیر میکنند و میگویند نظر من است و مشکل از خودِ واقعیت است! اما عالینسب اینگونه نبود. من یک «ذهن» دیدم که در یک سطح کلان میایستد اما بههیچوجه نه نادیده میگیرد تحولات و دگرگونیها را و نه آنچنان در آن غرق میشود که دیگر نتواند نگاه از بالا و کلان داشته باشد. این رابطه زنده و انداموار در اقتصاد در نوع نگاه عالینسب که حاصل تجربه طولانی از طرفی و مطالعات و بستر عملی روبهرشد است، ترکیبی منحصربهفرد از نگرش او به نمایش میگذاشت.
حساسیت و غیرت مدیران دوران جنگ
میکائیل عظیمی، نویسنده کتاب «میر نامیرا»
هر موقع در مراسمهای مرحوم عالینسب در ١١ سال گذشته شرکت کردم، نمیدانم چرا بیاختیار به یاد یکی از نیایشهای دکتر شریعتی افتادم با این تعبیر که «خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بیثمری لحظهای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیاش سوگوار نباشم». من هیچگاه آقای عالینسب را ندیدم و صدایشان را هم تا همین امروز نشنیده بودم، اما روایتهایی را داشتم که ناظر بود بر پاکی دست، سلامت نفس، دیانت، میهنپرستی و دغدغههای ملی. اما از یک طرف که نگاه میکردم، ایشان در دورهای زندگی میکردند و در زمانهای مسئولیت داشتند که زمانه عجیبوغریبی است. این دوگانهها مدام ذهن من را اذیت میکرد اما امروز بهجرئت میتوانم بگویم ثمره چندماهی که با ایشان زندگی کردم، نگاه و برداشت من را نسبت به عملکرد اقتصادی دهه ٦٠ بهشدت عوض کرد. من ابتدا اصلا این نگاه را به اقتصاد نداشتم و بسیار منتقدانه وارد بحث شدم. اگر ما (حداقل من) از عملکرد اقتصادی ایران در دوره جنگ دفاع میکنیم، به معنای آن نیست که آن دوران بهشت بوده و آرمان و ایدهآلهای ما آن زمان هست و میخواهیم به آن دوران برگردیم و آن سیاستها نعل به نعل دوباره تکرار شود، نه! سؤالی مطرح شد که اگر آقای عالینسب بود، آیا سیاستهای کوپنی را مجددا راه میانداخت؟ دکتر مؤمنی در پاسخ به این دست سؤالات مکث تقریبا طولانی کردند (معنادار) و گفتند که قاطعانه نمیتوانند بگویند اما میتوان گفت آقای عالینسب باور داشتند به یک سلسله اصول و مبانیای که در هر حال، چه از موضع حکومتداری و چه از موضع توسعهخواهی که زمان جنگ و غیرجنگ نمیشناسد. اما یک سلسله تاکتیکها هم وجود دارد که بهشدت تابع شرایط است؛ مثلا یکی از آن اصول این است که بین سطحی از معیشت مردم و تحولات اقتصادی نباید مخاطرهای بیندازیم اما ممکن است این سخن به شکل دیگری به اجرا درآید. شکل اجرا متفاوت است. بنابراین این بحثها بههیچوجه این دغدغه را ندارد که میخواهیم به دوره دهه ٦٠ بازگردیم، دورهای که سرشار از اضطراب است. صدای آژیر خطر را فقط کسانی میفهمند که در اول یا دوم دبستان با ترس به پناهگاه مدرسه فرار کرده باشند. اما نکته مهم این است که در این کتاب تلاش کردیم اولا کم و بیش به درک شرایط و فهم دوران نزدیک شویم و دوما آن جهتگیریهای اصلی را هم بررسی کردیم. شادروان دکتر حسین عظیمی درباره حضورشان در یک جلسه مهم کشوری نقل کردهاند که ضریب جینی چندصدم بالا رفته بود که نشاندهنده اندکی بدشدن اوضاع توزیع درآمد بود و نخستوزیر وقت، جناب میرحسین موسوی، اعلام کرد که اگر چنین چیزی رخ داده باشد، من شایسته استعفادادن هستم. این غیرتها و حساسیتها به امور راهبردی و جهتگیریها موردنظر ماست. اگر ما در کتاب بنابر روایت آقای عالینسب بیان کردیم که ایشان دغدغه طبقه فرودست را دارد، طرح حمایت و یادآوری اهمیت طبقه فرودست نه صرفا از باب بحثهای اخلاقی و این رمانتیکبازیهای بدون پشتوانه است بلکه برجستهکردن این مسئله حیاتی است که بالاآمدن و تقویت اقشار فرودست در توسعه، امری جدی و مهم است. کمااینکه در دهه ٩٠، UNDP در سیاستهایش به این نتیجه رسید که باید بر فقیرترین گروهها متمرکز شود؛ یا جان رالز، وقتی بحث به کنترل نابرابریها میرسد، بیان میکند که باید بیشترین منفعت به کمدرآمدترین اقشار برسد. اینجاست که انگشت میگذاریم و میگوییم باید این دغدغهها را داشته باشیم. اگر عالینسب به اقشار فقیر کمک میرساند و اهمیت قائل میشد و به مسائلی توجه داشت، بیشتر از موضوع حاکمیت به ما یادآوری میکند که نسبت به طبقه فرودست و منافع آنان حساسیت ویژه داشتند. این همان مسائلی است که در نظامهای رفاهی با ادبیات تورهای ایمنی، اجتماعی و تأمین اجتماعی قابل دفاع است. در ادبیات نظامهای تأمین اجتماعی یکی از مهمترین استوانههای دفاع، حضور این سازوکارها در جامعه تورهای ایمنی اجتماعی است که اگر در کشاکش تحولات نوسانات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی جغرافیایی، طبیعی و...، زندگی مردم دچار تغییر شد، مردم از یک حداقل اطمینان داشته باشند. این نکتههایی که مدام اشاره میکند، به گرهگشاییهای استراتژیک است و نه حل مسائل ساده که برای آقای عالینسب پیشپاافتاده بوده است.
نيازمند یک نظام دیدهبانی از توسعه ملی هستیم
فرشاد مؤمني، اقتصاددان
همه ما کموبیش میدانیم که در ساحت علم ما حرف آخر نداریم؛ یعنی اگر این دقتهایی که دوستان عزیز ما عمیق و دلسوزانه مطرح کردند نیز رعایت میشد، باز هم نکتههای بسیار زیاد دیگری باقی میماند که بتوان آنها را طرح و نقد کرد و من اسم این را ضرورت در نظرگرفتن وقوف روششناختی به مسئله نقص اطلاعات در انسانها میگذارم. در هدفگذاری این کتاب هم دوستان میدانند که ما نمیتوانیم دهها هدف را همزمان در یک کتاب جلو ببریم و بهطور طبیعی برای اینکه یک یا چند هدف خاص در دستور کار قرار میگیرند مسائل دیگری از حیطه نگاه ما بیرون میافتد که با تذکرات و نقدهای عالمانه آنها را هم اضافه میکنیم. این یک زحمت طاقتفرسا بود که دکتر میکائیل عظیمی متحمل شدند و من صمیمانه از ایشان سپاسگزاری میکنم و باب خیری بود که ما توصیه دینی و ارزشمند اکرموا کبارکم را جامه عمل بپوشانیم و از این طریق خطاب به خداوند بگوییم که ما شکرگزار هستیم که این توفیق را داشتیم که محضر چنین انسانهای بزرگ و خدومی را درک کنیم و امیدواریم خداوند به مدد روح پاک و سلامت نفس و روحیه ایثار و فداکاری که آنها داشتند و در یک شرایط سخت و پیچیده کشور را از گردابهای بزرگ نجات دادند را گرامی بداریم. واقعیت این است که اگر تجربه بعد از جنگ و طرز اداره اقتصاد کشور در آن دوران نمیبود، ما نمیتوانستیم قدر هوشمندیهای استثنایی و منحصربهفرد امثال آقای عالینسب را بدانیم. اكنون متوجه میشویم که این مرد یکتنه نقش یک سیستم دیدهبانی از توسعه ملی را ایفا میکرد و شاید اگر کل دستاورد این جلسه و جلساتی از این دست این باشد که به اعتبار انبوه بحرانهای کوچک و بزرگی که کشور دارد، نظام تصمیمگیری کشور این خلأ نهادی بزرگ را درک کند که ما یک نظام دیدهبانی ملی با آن سطح از شرافتهای دینی، ملی و اخلاقی و با آن سطح از استقلال که میتوانست با کوبندهترین عبارتها با بالاترین مقامات سیاسی کشور سخن بگوید و با آن سطح از دانش و تجربه که برای ١٩ هزار روستای مهم کشور پروژه ویژه پژوهش داشته باشد و زاد و رشد تکتک صنایع مهم کشور را بداند و در آن سطح از بلوغ نظری و علمی قرار داشته باشد، این آن حلقه مفقوده توسعه ملی است که کشور ما اكنون آن را کم دارد و این هرزرویهای منابع، تزاحمها و ناهماهنگیهای پراتلاف بازتاب این است که بهصورت نهادمند ما نتوانستیم از تجارب عالینسب یک دستگاه دیدهبانی توسعه ملی راه بیندازیم که هم استقلال رأی و هم فهم نظری بسیار بالا داشته باشد و هم بایستههای چگونگی کاربست آن فهم نظری را برحسب واقعیتهای ایران درک بکند. من امیدوارم که هرچهسریعتر برای این خلأ بزرگ چارهاندیشی شود تا اقتصاد ایران از اینهمه نابسامانی نجات پیدا کند. با مرور تجربه ١٠ ساله گذشته توجه به این خلأ نهادی بسیار حیاتی به نظر میرسد. وقتی در یک دوره ١٠ساله نزدیک هزار میلیارد دلار فقط ارز به این اقتصاد تزریق میشود، اما اندازه جمعیت شاغل کشور تغییر محسوسی نمیکند؛ وقتی در یک دوره ششساله (از سال ١٣٨٤ بهبعد) براساس استانداردهای بینالمللی کشور نزدیک به ٨٠ رتبه سقوط به سمت کشورهای بسیار فاسد پیدا میکند؛ وقتی کشور رشد اقتصادی دارد، اما این رشد نه کیفیت زندگی مردم را بهبود میبخشد، نه به اندازه جمعیت شاغل میافزاید و نه میتواند از تنزل توان رقابت اقتصاد ملی بکاهد؛ وقتی با تنزل ٣٠ درصدی در نرخ تورم روبهرو هستیم، اما معیشت مردم بهتر نمیشود، نرخ بهره میل به کاهش نشان نمیدهد و انگیزه برای سرمایهگذاری تولیدی ایجاد نمیشود و وقتی با بیشمار مصداقهای ازکارکردافتادگی روبهرو هستیم، همهوهمه به ما گوشزد میکند که به یک نظام دیدهبانی از توسعه ملی نیازمند هستیم و با تکیه بر تجربه خارقالعاده و استثنائی استاد فقید باید فکری برای نهادسازی بهجای تکیه بر افرادی امثال ایشان بکنیم تا راه نجات باز شود.عالینسب مرد هنرمندی بود. نه به این معنی که نقاش بودند بلکه با استفاده از بحث جان نویل کینز که اقتصاد را به سه دسته اثباتی و دستوری و هنر تقسیم میکرد که مبنیبر اینکه چگونه بین واقعیتهای موجود و بایستههای نظری ارتباط و پیوند برقرار کنیم که فقط با کتابخواندن این بر نخواهد آمد، بلکه یک هنرمندی و آغشتگی نیاز دارد. میبایست دامن انسان به خیسی واقعیت تر شود. باید ذهن و طرز فکرمان با مباحث نظری و شناخت عمیق جامعه خود گره خورده باشد. بحث بعدی این است که آقای عالینسب حتی یک قرص را بدون تجویز پزشک مصرف نکردند و این به معنای علممحوری قاطع در تصمیمگیری و تخصیص منابع است. تصور میکردند که در تمام سالهای دهه ٦٠ مشاور بودهاند و با سران دولتها در زمان جنگ به بحث مینشیند.
منبع: شرق