این پاسخ را آرام و با تبسمی شیرین به هنگام تبعید از شهر، بر زبان راند، وقتی یکی از مردم آتن با پوزخند به او گفت: «دیدی سرانجام همشهریان، تو را از شهر بیرون کردند.»
دیوژن حکیم یونان باستان، مردی زاهد، دانا، صریح و البته بسیار شجاع بود. او به جهت زبان تند و تیز و انتقادهای پرنیش و طعنههایش به سرداران و سناتورهای بزرگ، از شهر آتن اخراج و تبعید شد.
شاید این حکایت بیش از آن که سرگذشت حکیم یونانی باشد، گویای راز سربسته و رمز سر به مُهری باشد از تعطیلی فعالیتهای اثرگذار و بسیار مهم فرهنگیترین مراکز و موثرترین تشکیلات مکتوب هر کشور؛ یعنی روزنامهها و نشریات.
بازار کمرونق کتاب و روزنامه و تعطیلی یک به یک آنها، در حقیقت، گویای حقیقت تلخ ماجرای دیوژن است. حقیقتی مهجور و غریب که در هیاهوی مسرفانه و مصرفگرای شهری به فراموشی سپرده شد و از همین رو اجتماع گرفتار در غوغای حریصانه خرید پیتزا و پوشاک و سر و صدای قطار پر سرعت تمدن بتن و آهن و کامپوزیت، از همنشینی با چنین محصولات حکمتافزا، محروم، جا و باز ماند.
نشریات و روزنامههای ایران طی دو قرن حیات پرفراز و نشیب در ایران و گذار از آخرین دوره سنت و ورود کامل به مدرنیته و پذیرش قواعد جدید جهانی، اکنون با تهدید انقراض عمومی و نابودی روبهرو هستند. تهدیدی که ناشی از مرض بیتوجهی مردم به اندیشهورزی و سرطان تعطیلی فرهنگ مطالعه در سبد زندگی است؛ تا آن جا که روزنامهنگاری ایران، اکنون بهسان دیوژن حکیم، در زیست مدرن و ذائقه ساندویچی، به هیچ وجه، در معده جامعه، قابل هضم و پذیرش نیست.
شعارهای پرطمطراق اجرای نسخههای نوین بومی، شاید برای بازآفرینی بستر جذب مخاطب برای رسانههای مکتوب و رفع موانع فعلی و تهدیدهای پیش رو، راهکاری گذرا باشد اما سخن گفتن از چنین نسخههایی برای پیکره بیمار و طماع و آزمند و علاقهمند به خودرو و سیگار جامعه ایرانی، به لطیفهای میماند برای تلخند؛ جز آن که مبارزان واقعی عرصه فرهنگ، دست کم بهاندازه مهاتما گاندی، زاهدانه و مردانه بهقاعده مقاومت در سنگر روشنگری و تنویر افکار یک ملت پایبند بمانند: «مبارز، عاشق مرگ است؛ نه مرگ در بستر بیماری، بلکه مرگ در میدان مبارزه. مرگ خجسته و مبارک است اما برای مبارزی که در راه آرمان حقیقی میمیرد، خجستگی آن دو چندان است.
روزنامه 19دی