×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 93
JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 92
دوشنبه, 19 بهمن 1394 17:42

رونالد كوز: دست نامريي بازار را در 25 سالگي حس‌كردم

كوچ ايدئولوژيك برندگان نوبل اقتصاد

با وجود اينكه «مجموعه حقوق» اهميت دارد، نحوه نگارش كوز به‌طور خاص بعد از دهه1970 به‌شيوه‌يي است كه ويژگي ليبرال كلاسيك كار او را كاملا روشن مي‌سازد. او در مقاله‌يي در 1974 مي‌نويسد: «چشم‌پوشي از عملكرد ضعيف دولت درخصوص وظايف فعلي آن، در هنگام تصميم‌گيري براي اينكه آيا بايد يا نبايد وظايف جديدي را برعهده بگيرد كاملا اشتباه است».

آدام‌اسميت اين‌قدر محسوس به ‌اين موضوع نينديشيده كه انسان را بسان يك حداكثركننده عقلايي مطلوبيت تلقي كند. او به‌انسان آن‌طور كه واقعا هست فكر مي‌كند- تحت تسلط عشق به‌خود اما نه بدون نگراني‌هايي در مورد ديگران قادر به ‌استدلال اما نه لزوما به‌روشي كه به‌نتيجه درست برسد

يك پذيرش عبارت است از انجام قضاوت‌هايي درباره چيزهايي مهم به‌شيوه‌يي كه لزوما، يا شايد حتي نه به‌طور معمول، يك ظاهر علمي هم ندارند. كوز به‌سادگي رفتن در چنين راهي را مي‌پذيرد و بنابراين براي بنا كردن كارش درباره واقعيتي مرتبط با قضاوت‌هايي كه متفكران جدي بايد انجام دهند صادق و راحت بود. چنين پذيرش و راحتي‌ براي شمول تدريس مسير كاري او اساسي بود كه قضاوت ميان دو [نوع از] ترتيباتي [نهادي] است كه ما بايد بكوشيم در ذهن بياوريم.

 

 

 

من در 18سالگي يك سوسياليست بودم. در 25‌سالگي بينش‌هايي ناسازگار داشتم. من سوسياليستي بودم كه به بازار اعتقاد داشت. آرنولد پلنت مرا در معرض كاركرد دست نامريي قرار داد. در دوره جنگ (1945)، هركسي گرفتار جنگ بود. هيچ‌كس واقعا به بررسي سوالات بزرگ نمي‌پرداخت. بينش‌هاي من شديدا تغيير كرده‌اند. اما سخت است كه بگويم چگونه. تجربه جنگ يقينا بينش‌هاي مرا تغيير داده بود. من درباره آينده سياسي خوشبين بودم. اما اين حقيقت كه اين شانس ما بود كه جنگ را برديم مرا درباره آينده نگران مي‌كرد

نويسنده: دنيل كلين

مترجم: محمدرضا فرهادي‌پور

مجله اكون ژورنال واچ درپروژه‌يي با عنوان «كوچ ايدئولوژيك نوبليست‌هاي اقتصاد» به بررسي پرونده‌هاي 71 نفر از نوبليست‌هاي اقتصاد پرداخته و از ميان نوشته‌هاي مكتوب و موجود آنها و براساس پيش‌زمينه خانوادگي‌شان به بررسي اين موضوع پرداخته كه آيا درگذر زمان آنها ليبرال‌كلاسيك‌تر شده يا از شدت ليبرال كلاسيك بودن آنها كاسته شده است. درواقع اين پروژه به موضوع تغييرات ايدئولوژيك درذهن اقتصاددانان درچارچوب مكتب ليبراليسم كلاسيك مي‌پردازد و نشان مي‌دهد كه انديشه‌هاي اقتصاددانان نوبليست در باب يك سياست‌گذاري يا يك تصميم‌گيري سياسي درگذر زمان چگونه دستخوش تغيير شده است.  

رونالد كوز (Ronald coase) در حومه لندن به دنيا آمد. او به مدرسه اقتصاد لندن (LSE) رفت و مدرك كارشناسي بازرگاني خود را در سال 1932گرفت. وي عضو هيات علمي LSE از 1935تا1951 بود، گرچه طي سال‌هاي جنگ براي دولت كار مي‌كرد. در سال 1951 بعد از اخذ دكترا از دانشگاه لندن به ايالات متحده رفت. اول به دانشگاه بوفالو (Buffalo) سپس درسال 1958 به دانشگاه ويرجينيا (Virginia) و بعدها به مدت يك سال درمركز مطالعات پيشرفته علوم رفتاري دانشگاه استنفورد (كه آنجا تحت تاثير استاد برجسته ديگري كه با او ملاقات كرد يعني توماس كوهن (Thomas Kuhn) قرارگرفت و درسال 1964 به مدرسه حقوق دانشگاه شيكاگو رفت و به عنوان ويراستار مجله حقوق و اقتصاد

(Journal of Law and Economics) كار مي‌كرد و تا 1982 اين شغل را برعهده داشت.

كوز جايزه نوبل اقتصاد را سال 1991 به خاطر فرمول‌بندي و تحقيقات بعدي‌اش درباره هزينه‌هاي مبادله و حقوق مالكيت دريافت كرد. مقالات اصلي كه كميته نوبل به آنها اشاره كرده، عبارت بودند از «ماهيت بنگاه» و «مساله هزينه اجتماعي.»  

ماجراي تحول شخصيت ايدئولوژيك كوز در موارد زير روشن است: اول، قبل از هرچيز و مقدم بر اينكه او تحت تاثير آرنولد پلانت (Arnold Plant) در LSE قرار بگيرد (كه در سن 21سالگي كوز بود)، كوز يك «سوسياليست» بود، همان‌طور كه خودش بارها گفته است؛ دوم و در فاز متاخر، او خيلي ليبرال كلاسيك بود.

بگذاريد با فاز متاخر كوز شروع كنيم. توماس هازليت (Thomas Hazlett) يك‌بار با كوز براي مجله ريزن (Reason) مصاحبه‌ كرد. اين گفت‌وگو در ژانويه 1997منتشر شد. گوشه‌هايي از آن مصاحبه، رويكرد كوز براي شكل‌دهي قضاوت‌هاي سياست‌گذاري و الگوي قضاوت‌هاي سياست‌گذاري (Policy) او را نشان مي‌دهد:

ريزن: اگرچه شما حالا به عنوان يك اقتصاددان بازار آزاد پيشرو شناخته مي‌شويد اما مسير فكري خود را به عنوان يك سوسياليست آغاز كرديد. چرا و چه زماني بينش‌هاي سياسي شما تغيير كرد؟

كوز: بينش‌هاي من به تدريج تغييركردند. مهم‌تر از همه كاري بود كه من درخصوص اقتصاد خدمات عمومي در مدرسه اقتصاد لندن انجام دادم. من نتايج عملكرد خدمات شهرداري و اثرات ملي‌سازي به‌ويژه دراداره پست را مورد بررسي قرار دادم. همين امر باعث شد درباره ملي‌سازي به شك بيفتم. ملي‌سازي نتايجي را كه افراد مي‌گفتند رقم نزده بود. بينش‌هاي من همواره تحت تاثير بررسي‌هاي واقعي بوده است. من هرگز با اين ايده شروع نكرده‌ام كه يك انسان حقوق معيني دارد و شايد به همين دليل است كه من يك ليبرتارين نيستم. من اين سوال را مطرح كردم كه «چه حقوقي هستند كه نتايج معيني را ايجاد مي‌كنند؟» من برمبناي توليد، زندگي‌هاي افراد، استاندارد زندگي و مواردي از اين دست به تفكر پرداختم. اين موضوع هميشه كسب ‌وكار واقعي من بوده است. كشف كردم كه عملكرد شهرداري آنقدر كه افراد مي‌گفتند خوب است، خوب نبود و ملي‌سازي هم همين‌طور.

ريزن: شما مي‌گوييد ليبرتارين نيستيد. فكر مي‌كنيد سياست (Politics) شما چه باشد؟

كوز: من واقعا نمي‌دانم. من هيچ سياست‌گذاري را بدون بررسي اينكه نتايج آن چيست، رد نمي‌كنم. اگر بعضي مي‌گويند بايد مقرراتي وضع شود، من نمي‌گويم كه مقررات بد خواهد بود. مي‌گويم بگذاريد بررسي كنيم. آنچه ما كشف مي‌كنيم اين است كه مقررات اغلب نتيجه بدتري را رقم زده يا در زمان‌هاي اخير رقم زده است. اما من دوست ندارم بگويم همه مقررات اثر بدي خواهند داشت زيرا مي‌توان به شرايطي فكر كرد كه در آن مقررات اثر بدي نداشته باشد.

ريزن: آيا مي‌توانيد مثالي براي ما بزنيد از آنچه فكر مي‌كنيد بايد يك مقررات خوب باشد سپس مثالي بزنيد از آنچه فكر مي‌كنيد يك مقررات چندان خوب نيست؟

كوز: اين سوال خيلي جالبي است زيرا نمي‌توان به آن پاسخ داد. وقتي من ويراستار مجله حقوق و اقتصاد بودم، ما مجموعه‌يي از مطالعات مرتبط با مقررات و اثرات آن را منتشر كرديم. تقريبا همه مطالعات- شايد همه مطالعات- حكايت از اين داشتند كه نتايج مقررات بد بوده‌ است، قيمت‌ها بالاتر رفتند و محصولات بي‌كيفيت‌تري با نيازهاي مصرف‌كنندگان تطبيق يافته بودند نسبت به آنچه در غير اين صورت مي‌بودند. من تمايلي به پذيرش اين بينش نداشتم كه همه مقررات منجر به نتايجي از اين قبيل خواهد شد. بنابراين توضيح من براي نتايجي كه پيش رو داشتيم چه بود؟ من استدلال كردم كه محتمل‌ترين توضيح اين است كه دولت حالا در مقياسي وسيع عمل مي‌كند كه به مرحله‌يي رسيده كه اقتصاددانان آن را بازدهي‌هاي نهايي منفي مي‌نامند. هركار اضافي كه دولت مي‌كند، اوضاع آشفته‌تر مي‌شود. اما اين به‌ آن معنا نيست كه اگر ما اندازه دولت را به شكل قابل‌توجهي كوچك كنيم، ما شاهد فعاليت‌هايي كه وجود داشتند نمي‌بوديم و دولت به خوبي آنها را انجام داده بود. تا وقتي كه ما اندازه دولت را كاهش ندهيم، نخواهيم فهميد آن فعاليت‌ها كدام‌ها هستند.

ريزن: مثال مقررات بد چيست؟

كوز: من نتوانستم يك نمونه از مقررات خوب را به‌ياد بياورم. مقررات حمل و نقل، مقررات كشاورزي- كشاورزي الف است و منطقه‌بندي ي. مي‌دانيد، شما از الف تا ي را مي‌رويد و مي‌بينيد آنها همه بد هستند. مطالعات زيادي وجود داشت و نتايج كاملا همه‌جانبه بودند: اثرات [مقررات] بد بودند.

به‌نظر من [كلين]، كوز در شيوه‌يي برتري دارد كه كاملا استثنايي بوده است. اين برتري عبارت است از قبول اين ايده كه ما قضاوت‌هايي درباره ترتيبات نهادي جايگزين (يا موضع جايگزين در خصوص يك موضوع سياستي) انجام مي‌دهيم بدون اينكه ايده مشخصي در اين خصوص داشته باشيم كه چگونه به آن مي‌پردازيم يا قضاوتمان را توجيه مي‌كنيم؛ يك پذيرش عبارت است از انجام قضاوت‌هايي درباره چيزهايي مهم به‌شيوه‌يي كه لزوما، يا شايد حتي نه به‌طور معمول، يك ظاهر علمي هم ندارند. كوز به‌سادگي رفتن در چنين راهي را مي‌پذيرد و بنابراين براي بنا كردن كارش درباره واقعيتي مرتبط با قضاوت‌هايي كه متفكران جدي بايد انجام دهند صادق و راحت بود. چنين پذيرش و راحتي‌يي براي شمول تدريس مسير كاري او اساسي بود كه قضاوت ميان دو [نوع از] ترتيباتي [نهادي] است كه ما بايد بكوشيم در ذهن بياوريم درخصوص آنچه هر يك از اين ترتيبات رقم خواهند زد اگر واقعيت بيابند؛ ما بايد مسووليت همه نتايجي كه يك گزينه به‌همراه دارد را بپذيريم، حتي در بلندمدت و حتي در خصوص نتايج اخلاقي، فرهنگي و سياسي. به‌دليل اينكه نتايج خيلي متنوع، گسترده، پيچيده و نامطمئن هستند، اين اغلب يا معمولا حالتي است كه هر روايتي محكوم به اين است كه كاملا ناقص، مبهم و نامطمئن باشد؛ يك چنين موقعيتي است.

كوز در مقاله مشهورش با عنوان «مساله هزينه اجتماعي» دوباره تكرار مي‌كند كه در نقطه كارايي است كه ما مسوول «همه نتايج» هستيم (كوز، 1960، 18)، همه اثرات بر ارزش «در گسترده‌ترين شكل آن » (همان، 41) . اين مقاله اين صورت پايان مي‌يابد: «در تدبير و انتخاب از ميان ترتيبات اجتماعي، ما بايد به اثر كل توجه داشته باشيم. گذشته از همه اينها، اين تغيير در رويكرد است كه من طرفدار آن هستم.» (همان، 44) . پذيرش و راحتي كه من صرفا آن را توصيف كردم وقتي بيان مي‌شود كه كوز مي‌گويد: «البته، مطلوب است كه انتخاب از ميان ترتيبات اجتماعي مختلف براي حل مشكلات اقتصادي بايد در قالب واژگان گسترده‌تري از [ارزش توليد، آن‌طور كه توسط بازار اندازه‌گيري مي‌شود] انجام شود و اينكه اثر كلي اين ترتيبات در همه فضاهاي زندگي مد نظر قرار گيرد. همانطور كه فرانك نايت (Frank Night) بارها تاكيد كرده است، مشكلات اقتصاد رفاه بايد در نهايت در قالب مطالعه زيبايي‌شناسي و اخلاقيات حل شوند

براي خيلي‌ها، كوز خودش را با تاكيد بر اين موضوع نامتعارف مي‌سازد كه رويكرد اثر كل او، رويكردي را براي اقتصاد مي‌سازد كه كنار گذاشته شده بود. كوز مدعي مي‌شود كه «بيشتر اقتصاددانان روشي متفاوت براي نگاه به‌مشكلات اقتصادي دارند و برداشت من از ماهيت موضوع مورد نظر ما را قبول ندارند.» نامتعارفي آشكار كوز در چشم ناظر پيداست: آيا كسي مي‌بيند كه اقتصاددانان به‌طور سيستماتيك ملاحظات مهم را از تحليلشان كنار بگذارند؟ در بينش پرورش‌يافته كوز، نهادهاي آزادتر معمولا نسبت به نهادهاي كمتر آزاد به‌شكل سازمان‌نيافته تداوم مي‌يابند، يا خود تصحيح هستند مطلوب‌تر هستند؛ ليبراليسم كلاسيك او شايد به‌طور عمده از درك او از جنبه منفي مداخله دولت و ايفاي نقش فعال نهادهاي دولتي در امور اجتماعي نشات مي‌گيرد. پيام اصلي نوشته كوز اين است كه اغلب اقتصاددانان جنبه منفي فعال‌گرايي دولت را ناديده مي‌گيرند و از اين نظر براي توجه به اثر كلي يك ترتيبات نهادي [خاص] ناكام مي‌مانند.

شيوه استدلال درباره اثر كل در نوشته‌هاي كوز حداقل به 1946 برمي‌گردد، وقتي او مقاله «مباحثه هزينه نهايي» را منتشر كرد. نكته‌يي كه آن مقاله مي‌گويد عبارت است از اينكه آن اقتصادداناني كه طرفدار قيمت‌گذاري دسترسي (به يك جاده يا يك «خدمت عمومي» هستند) اغلب در ارايه انديشه‌ها با توجه به‌نهادهايي كه مشكل «اقتصادي» در آنها حك شده ناكام مي‌مانند. اين هم نمونه‌يي از تنويرِ كوزي اثرات مهم كه از نگاه ساير اقتصاددانان چندان توجهي بدان‌ها نداشتند:

از نگاه من، نه هتلينگ (Hotelling)، نه لرنر (Lerner) و نه ميد (Meada) به‌ميزان كافي به‌تحرك براي پيش‌بيني صحيح اهميت نمي‌دهند كه از يك بررسي بازاري متعاقب نشات مي‌گيرد كه آيا مصرف‌كنندگان تمايلي به‌پرداخت هزينه كل آن محصول دارند [يا خير]. هيچ يك از آنها اهميت كمكي را كه نتايج اين بررسي بازاري براي انجام بهبود پيش‌بيني‌هاي بهتر در آينده مي‌كنند تشخيص ندادند. هيچ جايي در مقاله هتلينگ شناخت اين حقيقت يافت نمي‌شود كه كشف اين موضوع دشوارتر خواهد بود كه آيا بايد راه‌آهن‌هاي جديد يا صنايع جديد ساخته شوند، اگر فرد نداند كه آيا ايجاد راه‌آهن‌ها و صنايع گذشته يك سياست اجتماعي منطقي بوده است [يا خير]. و اين يقينا ناپسند نيست كه اين حقيقت را مد نظر قرار دهيم كه اين تصميمات احتمالا بهتر گرفته مي‌شوند اگر بعد از آن، بررسي‌هايي در اين خصوص انجام شود كه آيا چنين تصميماتي، سياست‌گذاري‌هاي اجتماعي منطقي‌يي ‌بودند نسبت به اينكه اگر چنين تحقيقي هرگز انجام نمي‌شد.

كوز به‌سراغ تنوير ساير بخش‌هاي مهم اثر كل شامل اختلالات ناشي از جبران هزينه خدمات با ماليات‌هاي تحميل‌شده در جاهاي ديگري در سيستم رفت. پيشنهاد كوز مطالعه ترتيبات نهادي به‌نحوي بود كه واقعيت يافته بودند و چنين يادگيري‌يي را در بحث، در اين مورد به‌كار مي‌برد كه آيا ترتيبات الف بهتر از ترتيبات ب است [يا خير]؟

يك ويژگي در انديشه كوز هست كه من با آن احساس راحتي نمي‌كنم و ممكن است اگر گفته شود بايد از ليبراليسك كلاسيك‌بودن او كاسته شود. وقتي كوز بعضي واژه‌ها مانند «تجارت آزاد» «بازار آزاد» ، «مداخله» و مواردي از اين قبيل را به‌كار مي‌برد، منظورش همان چيزي است كه افراد معمولا از اين واژگان تعبير مي‌كنند. وقتي توماس هازليت از كوز درباره «مقررات» پرسيد، كوز مشكلي براي پرداختن به‌آن موضوع نداشت- و جالب اين‌كه، كوز دريافت همه مقررات بررسي شده بايد بد باشند. با اين‌حال، كوز كانون و طبيعي رسومي را كه چنين واژگاني برمبناي آن بنا مي‌شوند برجسته نمي‌كند و به‌دقت شرح نمي‌دهد؛ درعوض، او به‌ترويج توصيفي از دارايي و محدود ساختن ايده حقوق كمك مي‌كند كه تمايل به‌مبهم ساختن يا حتي انكار چنين رسومات كانوني و طبيعي . به‌انضمام آيين لاادري زايد كوز درباره مالكيت و تاخت‌وتازهاي بعدي او دارد. انجام اين كار همچنين ايده‌هاي زياد و پيش‌فرض‌هاي مرتبط با اختيار و آزادي فردي را تضعيف مي‌كند از آنجاكه آن ايده‌ها جنبه‌منفي رسوم طبيعي هستند كه آدام‌اسميت عدالت مبادله‌يي مي‌نامد و در آن دارايي در اولويت

قرار دارد.

با وجود اينكه «مجموعه حقوق» اهميت دارد، نحوه نگارش كوز به‌طور خاص بعد از دهه1970، به‌شيوه‌يي است كه ويژگي ليبرال كلاسيك كار او را كاملا روشن مي‌سازد. او در مقاله‌يي در 1974 مي‌نويسد: «چشم‌پوشي از عملكرد ضعيف دولت درخصوص وظايف فعلي آن، در هنگام تصميم‌گيري براي اينكه آيا بايد يا نبايد وظايف جديدي را برعهده بگيرد كاملا اشتباه است» . جمله نتيجه‌گيري مقاله 1976 كوز با عنوان «بينش آدام‌اسميت درباره انسان»، گرچه اغلب نقل‌قول مي‌شود، اينجا بازهم نقل مي‌شود:

آدام‌اسميت اين‌قدر محسوس به ‌اين موضوع نينديشيده كه انسان را بسان يك حداكثركننده عقلايي مطلوبيت تلقي كند. او به‌انسان آن‌طور كه واقعا هست فكر مي‌كند- تحت تسلط عشق به‌خود اما نه بدون نگراني‌هايي در مورد ديگران، قادر به ‌استدلال اما نه لزوما به‌روشي كه به‌نتيجه درست برسد، ناظر نتايج فعاليت‌هاي خودش اما ازطريق يك حجاب مشتبه. شكي نيست كه روان‌شناسان جديد چيز زيادي به‌اين بينش قرن هجدهمي درباره طبيعت انساني افزوده‌اند كه بخشي از آن صحيح است. اما اگر كسي مايل به‌پذيرش بينش آدام‌اسميت درباره انسان است چنان‌كه حداقل بخش بزرگي از حقيقت- اگرچه نه همه آنها- را در بر دارد، تشخيص اينكه انديشه او، بنياني به‌مراتب گسترده‌تر از آن چيزي دارد كه معمولا فرض مي‌شود، دارد، استدلال او درباره آزادي اقتصادي قوي‌تر و نتايج او را قانع‌كننده‌تر مي‌سازد .

بگذاريد دوباره به‌سراغ كوچ كوز برويم. در گفت‌وگو با مجله ريزن مي‌بينيم كه كوز (1997) درباره كوچ خودش مي‌گويد كه «آنچه بيشترين اهميت را داشت عبارت بود از كاري كه من درخصوص اقتصاد خدمات عمومي در مدرسه اقتصاد لندن انجام دادم.» اين در اواخر دهه1940 بود. بااين‌حال، در زندگينامه خودش براي جايزه نوبل، مي‌نويسد: من وارد [جلسات] سخنراني‌هاي [پلنت] درباره مديريت كسب‌وكار شدم، اما آنچه او در سمينارش مي‌گفت- كه البته من فقط پنج‌ماه قبل از امتحانات نهايي‌ام به‌سمينارهاي او رفتم- بود كه بينش من درباره كاركرد نظام اقتصادي را تغيير داد يا شايد به‌طور صحيح‌تر يكي از علل تغيير بينش من بود. آنچه پلنت انجام داد عبارت بود از معرفي «دست نامرئي» آدام‌اسميت به‌من. او مرا از اين امر آگاه كرد كه نظام اقتصادي رقابتي چگونه مي‌تواند با نظام قيمت‌گذاري هماهنگ شود.

منطقي به‌نظر مي‌رسد كه نتيجه بگيريم ايده‌هاي سوسياليستي كوز توسط پلنت خردو‌خاكشير شد و اينكه كوز، در كل دو دهه سي‌و‌چهل زندگي‌اش، به‌طور فزاينده‌يي همانند يك ليبرال كلاسيك و حتي بعد از 1950، كوز احتمالا بسان يك ليبرال كلاسيك جدي‌تر رشد كرد، مانند بسياري از اقتصادداناني كه در شيكاگو شكل گرفتند. براي مثال، همراه با ديگران در آن مجموعه، كوز درباره موضوع ضدتراست و همين‌طور كلا درباره مقررات ليبرال كلاسيك‌تر شد.

در گفت‌وگويي در 1981، كه در 1983 با عنوان «آتش حقيقت» در مجله حقوق و اقتصاد منتشر شد، كوز از تغييرات در انديشه‌اش بعد از ورود به‌شيكاگو در 1964 صحبت مي‌كند: من فكر مي‌كنم بينش‌هاي من درباره ضدتراست و مقررات تغيير كرده است، تاحدي به‌اين دليل كه من واقعا ايده‌هاي خيلي روشني درباره هر دوي آنها نديده بودم قبل از اينكه به ‌شيكاگو بيايم. اگر افراد از من مي‌پرسيدند كه درباره قوانين ضدتراست چه فكر مي‌كنم، مي‌گفتم من طرفدار آن قوانين‌ام. بعد از همه اينها، من طرفدار رقابت بودم و آنها رقابت را ايجاد مي‌كردند. مقررات، من مجموعه‌يي از ايده‌هاي سفت‌وسخت را داشتم كه در آن زمان پيرامون آن شناور بودند. آنها موضوعاتي نبودند كه من مشخصا به آنها علاقه‌مند باشم، اما مي‌گويم كه بينش‌هاي من درباب آن موضوعات بعد از آمدن به ‌شيكاگو شكل گرفته است (كوز، نقل از كيتچ (kitch).

وقتي كوز به ‌شيكاگو رفت، كلاسي درباره ضدتراست داشت. بن‌كلين (Ben Klein)، يكي از دانشجويان او اين دوره را چنين توصيف مي‌كند: «[كوز] بخش‌هاي زيادي از اسناد مربوط به ‌موارد اصلي ضدتراست را كپي كرده بود و ما بايد از طريق اسناد پيش مي‌رفتيم و تلاش مي‌كرديم نشان دهيم آنها چه مي‌گويند. اغلب به‌اين نتيجه مي‌رسيديم كه ما ايده‌يي درخصوص فعاليت‌هاي كسب‌وكار توصيف شده نداريم.» (بن كلين به‌نقل از كيتچ، 1983، 192). كوز سپس به‌دقت اين موضوع را شرح مي‌دهد: من ارايه آن دوره آموزشي را به ياد مي‌آورم. هرگز قبل از ورود به دانشگاه شيكاگو موارد ضدتراست را نخوانده بودم. چيزي درباره آن نمي‌دانستم. تجديد‌خاطره من از آن دوره اين است كه آن را «قهقهه‌يي از ته قلب» مي‌نامم. ما به آن چيزي رسيده بوديم كه اين افراد مي‌گفتند و در كل نمي‌توانستيم هيچ حسي درباره آن داشته باشيم [قهقهه]. آنچه پيش مي‌رفت فقط بي‌معنا بود... هيچكس واقعا اين چيزها را درك نمي‌كرد و اين درسي بود كه من مي‌خواستم به اقتصاددانان بدهم.

پروفسور كوز با خوشرويي به پرسش‌نامه ما به شرح زير پاسخ داد؛ ما از نينگ وانگ

(Ning Wang) براي ايجاد ارتباط سپاسگزاريم.

1- وقتي شما بزرگ مي‌شديد، چه نوع بينش‌هاي سياسي يا ايدئولوژيكي در خانواده و خانه شما وجود داشت؟ آيا شما به عنوان يك جوان، بينش‌هايي در اين زمينه داشتيد، مثلا تا 18 سالگي؟ اگر بله، لطف مي‌كنيد آنها را براي ما شرح دهيد.

خانواده من به‌طور طبيعي به‌خاطر ارتباط با يك خانواده دوست كه رييس يكي از بزرگ‌ترين اتحاديه‌هاي كارگري در بريتانيا بود، بينش‌هاي سوسياليستي داشتند. من در 18سالگي يك سوسياليست بودم.

2-  در سن 25سالگي يا بعد از آن چطور؟ آيا بينش‌هاي شما از آن بعد تغيير كرده بود؟

من در 25‌سالگي بينش‌هايي ناسازگار داشتم. من سوسياليستي بودم كه به بازار اعتقاد داشت. آرنولد پلنت مرا در معرض كاركرد دست نامريي قرار داد.

3- و در سن 35 يا 40سالگي چطور؟ لطفا هرگونه تغيير از زمان بيست‌سالگي خود را شرح دهيد.

در دوره جنگ (1945)، هركسي گرفتار جنگ بود. هيچ‌كس واقعا به بررسي سوالات بزرگ نمي‌پرداخت.

4-  به زمان حال آيا بينش‌هاي‌تان از دهه سي عمرتان تغيير كرده‌اند؟ شما احساسات يا چشم‌انداز سياسي خودتان را چگونه توصيف مي‌كنيد؟

بينش‌هاي من شديدا تغيير كرده‌اند. اما سخت است كه بگويم چگونه. تجربه جنگ يقينا بينش‌هاي مرا تغيير داده بود. من درباره آينده سياسي خوشبين بودم. اما اين حقيقت كه اين شانس ما بود كه جنگ را برديم مرا درباره آينده نگران مي‌كرد.

5- به‌طور كلي، شما مي‌گوييد كه بينش‌هاي‌تان تغيير كرده‌اند، آيا آنها در مسيري تغيير كرده‌اند كه بتوانند به‌طور خلاصه همچون تغييرات يك طبيعت يا شخصيت خاص تلقي شوند؟ آيا انديشه شما در يك «مسير» مشخص «حركت كرد» (با توجه به فضاي ايدئولوژيك)؟

بله، بينش‌هاي من قويا تغيير كرده‌اند. اما اين تغيير يك انتقال ساده از يك سوسياليست تا يك طرفدار بازار نبود. آنچه من ديدم و آن‌طور كه من در دوره جنگ زندگي كردم نقش بزرگي در شكل دادن به بينش‌هاي من در خصوص نقش دولت ايفا كردند. من هنوز اميدوارم، اما اعتقاد راسخ ندارم.

6- اگر بينش‌هاي شما تغيير كرده است، علت اين تغييرات چه بود؟ آيا علت آن خواندن، تفكر، تجربه از يك نوع يا تاثير افراد خاص شامل شخصيت‌هاي روشنفكر بود؟ يا همه اين موارد؟ يا چيزي ديگر؟ ما خيلي خوشحال مي‌شويم اگر توضيح دهيد چرا بينش‌هاي‌تان تغيير كرده است و تا كجا آنها تغيير كرده‌اند.

معلم من آرنولد پلنت و تجارب جنگ، قويا بينش‌هاي من را تغيير دادند. قبل از پلنت، من ايده‌يي در اين باره نداشتم كه بازار آزاد چگونه كار مي‌كند. تجارب جنگ مرا به سمت مشاهده ناكارايي سازمان‌هاي بزرگ شامل دولت و به‌ويژه تمايل آنها به مخفي ساختن اشتباهات سوق داد.

منبع: روزنامه تعادل – صفحه 15، مهر 1393

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: