کتاب پیش رفتن با جمع: تجربه اقتصاد تودهای در آمریکای لاتین،
آلبرت هیرشمن،
مترجم: محمدرضا فرهادی پور،
انتشارات: دنیای اقتصاد، 1391.
برشی از مقدمه کتاب
رساله حاضر، با مثالها و حتی عکسهایش، تفسیر این جمله کلیدی آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل است که «میل به بهترکردن شرایط... از رحم مادر با ماست و هرگز تا لحظه مرگ رهایمان نخواهد کرد». او موضوع «بهترکردن شرایط» را به صورت فرضی بدیهی مطرح میکند که میل انسان به رهایی را توضیح میدهد. ظاهرا خود واژه «بهترکردن شرایط»، مانند تعبیر متاخر «پیشرفتن روبهجلو» یا «ساختن»، به تلاش فردی اشاره میکند. اما سایر الگوهای کنش و تلاش که در راستای دسترسی به همان هدف هستند نیز باید در مد نظر قرار گیرند: این کنشها دربرگیرنده اقدامات ابتکاری جمعی مانند شکلگیری گروههای ذینفع یا تعاونیها، اعتراض به وضع مالیاتهای جدید یا قیمتهای بالاتر، یا حتی تصرف مشترک بعضی زمینهای بایر دولتی یا خصوصی واقع در حومه شهر توسط گروهی از مردم است که مسکن مناسبی برای سکونت و زندگی ندارند. اینها همچنین کنشهایی هستند که مردم برای «بهترکردن شرایط خود» بهکار میگیرند و شمار قابلملاحظهای از چنین کنشهایی با ابعاد جمعی نیز در زمان آدام اسمیت اتفاق میافتاد. درواقع، طیفی از این کنشها وجود دارد- از کنشهای کاملاً شخصی تا کنشهای صراحتا همگانی، همراه با گوناگونی بینابینی و دورگه و ترکیبی در میان آنها- که همگی تحت عنوان مورد نظر اسمیت قرار میگیرند: مشارکتکنندگان با پذیرش این کنشها برآنند تا از آنها بهمثابه ابزاری برای نیل به هدف «بهترکردن شرایط» استفاده کنند. بنابراین، سوالی که میتوان مطرح کرد این است که تحت چه شرایطی، هرگزینه خاصی در طول این طیف- از کنش کاملا شخصی گرفته تا کنشهای کاملا همگانی- انتخاب خواهد شد. این رساله اساسا، چندان بلندپروازانه نیست بلکه می کوشد برمبنای ارائه شماری از تلاشهای شخصی و همگانی مردم برای بهترکردن شرایطشان، صرفا به تشریح داستان تلاشهای مردمی بهترتیبی خاص و با توجه به ویژگیهای مشترک و الگوهای مقایسهای آنان بپردازد.
از آنجا که پیشتر برخورد چندانی با مسائل «توسعه مردمی» نداشتم، با ذهنی باز عازم این سفر تحقیقاتی شدم. اما، بهسختی میتوانم در این مرحله از زندگی و نوشتنم، وانمود کنم که ذهنی نانوشته دارم و تحت تاثیر نوشتههای پیشینم نیستم: تعجبآور نخواهد بود، اگر در این رساله، برخی نکات، قویا با موضوعات پیشین مورد علاقه من مرتبط باشند، از موضوعات مشخص کتاب استراتژی توسعه صنعتی (1958) گرفته تا علاقه کنونیام در زمینه انگیزههای وادارکننده مردم بهسوی تعقیب خوشبختی شخصی یا همگانی (موضوع کتاب دگردیسی مشغولیتها، 1982). برای مثال، در کسب اطلاعات از مدیران تعاونیهای روستایی درباره تاریخچه سازمانهای آنها و درباره مشکلات و درگیریهایشان کاری از من ساخته نبود مگر اینکه بادقت بسیار به عناصری از داستانها توجه کنم که نشانههایی از شباهت با «پیوندهای» مورد علاقه من داشتند یا بهطورکلیتر، (نشانههایی ) از راهحلهایی متوالی برای دورهایی دارند که گفته میشود دورهای باطلند. هنوز هم وقتی توالیهای «دور معکوس» را که در کتاب استراتژی توسعه اقتصادی شناسایی کردم، بهیاد میآورم، یا با موضوعی مشابه یا با مشاهداتی تازه در مورد موضوعاتی مانند تضاد خروج- اعتراض روبهرو میشوم، قلبم به تپش میافتد. بااینحال، سرانجام و خوشبختانه، موضوعاتی جدید از دل مواد مطالعاتی غنی پیشین سربرآوردند و گردهم آمدند و توجه مرا به خود جلب کردند.
هیرشمن در توضیح فصول کتاب می گوید: کتاب را با مشاهداتي مانند انواع مشخص تواليهاي توسعه (فصل اول و دوم) شروع خواهم کرد که در زمره مفاهیم پیشین مورد علاقه من هستند. پس از آن، با تصویری تلفیقی از «توسعه مردمي» که به آرامي نمايان ميشود، موضوعاتي کلي را بيان ميکنم که کمتر تحت تأثير کارهاي پيشين من قرار دارند و حق مطلب را در مورد موضوعات مورد نظر ما ادا ميکنند (فصل سوم تا پنجم). فصل ششم سازمانهاي «واسطه» را مورد بحث قرار ميدهد که در سرتاسر امريکاي لاتين براي کمک به بهترکردن شرايط مردم کمدرآمد توسعه يافتهاند، و در فصل پاياني، در مورد پیامدهای اجتماعي و سياسي شبکه متراکم آثار توسعه مردمي بحث ميکنم.
معرفی کتاب در سایت ترجمان:
این کتاب گزارشی از سفر آلبرت هیرشمن در سال 1983 به شش کشور آمریکای لاتین است، که در هفت فصل و 132 صفحه جمعبندی شده است. نویسنده در مقدمه مدعی شده است این کتاب، با مثالها و حتی عکسهایش، تفسیر این جملهی کلیدی آدام اسمیت در ثروت ملل است: «میل به بهتر کردن شرایط ... از رحِم مادر با ماست و هرگز تا لحظهی مرگ رهایمان نخواهد کرد». در این کتاب تلاش شده است که بر مبنای ارائهی شماری از تلاشهای شخصی و همگانی مردم برای بهترکردن شرایطشان، صرفاً به تشریح داستان تلاشهای مردمی به ترتیبی خاص و با توجه به ویژگیهای مشترک و الگوهای مقایسهای آنان پرداخته شود.
کتاب با مشاهداتی مانند انواع مشخص توالیهای توسعه (فصل اول و دوم) شروع شده است. نویسنده ادعا میکند که آگاهی از وجود ترتیبات معکوس، به خودی خود قلمرو امکانات پیشروی توسعه را گسترش میدهد. این ترتیبات معکوس نشاندهندۀ آن است که چگونه برخی حرکتهای روبهجلو، که در حالت عادی تصور میشوند حتماً باید به عنوان گامهای اولیۀ ترتیبات توسعه تلقی شوند، میتوانند به عنوان مراحل دوم یا سوم توسعه مد نظر قرار گیرند.
در این دو فصل نویسنده تلاش میکند که نشان دهد تلاشهای صرفاً شخصی میتواند نقطهی عزیمت شکلگیری همبستگیهای گروهی و کنش همگانی باشد، همچنین فعالیتهای عمومی نیز میتواند رفاه شخصی افراد را بهبود ببخشد. علاوه بر این نویسنده در فصل اول نشان میدهد که تأسیس تعاونیها، انگیزههای قویِ سوادآموزی و سایر اشکال آموزش را در میان اعضای تعاونی و بهویژه آنهایی ایجاد میکند که تعاونی را مدیریت میکنند. همچنین نویسنده در فصل دوم نشان میدهد که فعالیتهای تعاونی که اساساً با هدف بهتر کردن موقعیت اقتصادی شخصیِ اعضا اجرا میشود، به مشارکت سازندۀ آنها در امور عمومی و در نقش وکیل مدافع عموم منجر میشود.
نویسنده در فصل سوم تا پنجم، با ارائۀ تصویری تلفیقی از توسعهی مردمی موضوعات کلی را بیان کرده است. در آغاز فصل سوم نویسنده ابتدا این پرسش را مطرح کرده که چه چیزی به ظهور تلاش همگانی منجر میشود؟ و سوال بعدی اینکه معمولاً، این تلاشهای همگانی چگونه شکل میگیرند؟ هیرشمن پاسخ این سوال را در دو بخش ارائه کرده است. در ابتدا نویسنده به تجربیاتی اشاره میکند که در آنها کنش همگانی توسط برخی تجارب مشترک و معمولاً معکوس تحریک شده است و نه توسط گروهی از افراد. این افراد که قبل از وقوع این شوک بیرونی، هیچگونه تماسی با هم نداشتند، حالا با شور و شوق فراوان در کنار هم هستند. سپس نویسنده به نمونههایی از تعرض طبیعت ( طغیان رودخانه و..)، تعرض جامعه (بیعدالتی) و تعرض دولت که باعث ایجاد کنشهای همگانی شدهاند، اشاره میکند.
در فصل چهارم نویسنده به این موضوع میپردازد که درک تلاشهای همگانی برای توسعهی مردمی زمانی که هیچگونه پیشینۀ تعرضی هم وجود ندارد، ممکن است. با نگاه به تاریخ زندگی مردمانی که اساساً مشغول زندگی شخصی خود هستند، در مییابیم که بیشتر آنها پیش از این در کنشهای جمعیِ زیادی مشارکت داشتهاند و اغلب تجاربی در زمینهی کنشهای جمعی رادیکال دارند که معمولاً به دلیل سرکوب دولتی به اهداف مورد نظرشان دست نیافتهاند. از آن جا که آرزوی اولیهی این قبیل هواداران، ایجاد تغییرات اجتماعی است، تمایلشان برای مشارکت در کنشهای جمعی واقعاً آنها را به حال خود رها نکرده است، حتی اگر جنبشهایی که در آن شرکت داشتهاند، عقیم مانده یا از پا درآمده باشند. پس از گذران این ناکامی، این «انرژی اجتماعی» مجدد فعال، اما اینبار به شکل متفاوتی ظاهر میشود. هیرشمن نام این پدیده را «اصل بقای انرژی اجتماعی» و تغییر شکل آن مینامند. هیرشمن ادعا میکند که احتمالاً واکنش معمولی به یک کنش شکستخورده، تکرار مجدد همان کنش نخواهد بود. در عوض، دلسردی و نومیدی در بهترین حالت، بازگشت به تعقیب خوشبختی و نفع شخصی حاصل آن خواهد بود.
در فصل پنجم نویسنده به منافع و هزینههای پنهان تعاونیها اشاره کرده است. معمولاً نخستین معیار برای ارزیابی عملکرد تعاونیها موفقیت یا شکست مالی آنهاست که این ارزیابی صرفاً بر اساس اسناد مالی آنها صورت میگیرد. اما بهمنظور بررسی پیامدهای اجتماعی و سیاسیِ سرمایهداری، در هر ارزیابی کلی، باید شیوۀ تولید نیز مد نظر قرار گیرد. بنابراین، به منظور هرگونه ارزیابیِ جامع از نقش تعاونیها نیازمند آگاهیِ مختصری در مورد هزینهها و منافع پنهان «غیرپولی» آنها هستیم. هیرشمن توجه به آثار غیرپولی یا پنهانی را برای درک عملکرد تعاونیها بسیار حیاتی میداند. نویسنده بیان میکند که تعاونیها منافع عمومیتری دارند که ارزشگذاری پولی آنها غیرممکن است. بدونشک یکی از آنها ایجاد و تقویت پیوندهای دوستی و مشارکت میان اعضا است. با این حال این منافع گاهی ارزش منفی دارند، همانطور که تضادهای اجتنابپذیری ظهور کرده و به دشمنیهای شخصی و چنددستگیهایی منجر شده است.
نویسنده در فصل ششم سازمانهای واسطه را مورد بحث قرار داده است؛ گروههایی که در سرتاسر آمریکای لاتین با هدف کمک به مردم کمدرآمد، برای بهبود شرایط آنها از طریق خودیاری، کمک متقابل، بیان خواستهها و شکایات آنها رشد کردهاند. حضور این گروهها در صحنهی اجتماعی عامل مهمی در توسعهی بسیاری از کنشهای مردمی است. در این فصل از کتاب پیامدهای اجتماعی و سیاسی این گروهها بررسی و ارائه شده است. رشد کنش جمعی برای پیشرفت اقتصادی در قالب پروژههای توسعهی مردمی و رشد سازمانهای محلی و ملی و بینالمللیِ گسترشدهندهی کمکهای حرفهای و مالی، شاید انعکاسی از دشواریِ انکارِ حقوق اقتصادی اولیهای است که همهی شهروندان باید از آن برخوردار باشند.
نویسنده در فصل پایانی در مورد پیامدهای اجتماعی و سیاسی شبکۀ متراکم آثار توسعهی مردمی بحث کرده است. کل ماجرای پروژههای توسعهی مردمی همچون معیار خوبی از انزجار در برابر ستایش «تولید ناخالص داخلی» و «نرخ رشد» به مثابه تنها معیار مطلق پیشرفت اقتصادی و انسانی ظهور کرده است. توسعهی مردمی از ارزیابی براساس این معیارهای استاندارد روی برمیگرداند. با توجه به پیامدهای سیاسی این کنشها، مشارکتکنندگان در پروژههای توسعهی مردمی دریافتهاند که اهمیتِ زیادِ منسوب به تغییرات سیاسی در مقیاس وسیع (یعنی حرکت پاندولی از نظام اقتدارگرا به سوی دموکراسیهای قویتر یا ضعیفتر و بازگشت دوباره که ویژگی بلندمدت منحصربهفرد بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین است)، چیزی واهی است. آنها متقاعد شدهاند برای اینکه شرایط سیاسی به شکل بنیادیتر تغییر کند، باید بسیاری از مناسبات اجتماعی و فرهنگی و حتی شخصی دگرگون گردد.