در میان کارآفرینان ایرانی سه نام همزمان با کارآفرینی، نیکوکاری و شاید سیاه بختی گره خوردهباشد. میرمصطفی عالی نسب مرد کارآفرینی انسان دوست، محمدتقی ایروانی موسس کفش ملی نیکوکاری معروف و محسن آزمایش اقتصادپیشهای سیاه بخت بودند. اولی کارخانههای تولیدی تاسیس کرد و در سالهای بعد از انقلاب به ارشاد مردان دولتی پرداخت، دومی پس از رونق کسب و کارش وادار به ترک ایران شد و سومی در حالی که با اندوختههای ناچیزش کارخانه ای کوچک به راه انداخته بود، گرفتار حادثه ای عجیب شد و تمام سرمایههایش را برباد رفته دید. در کنار این سه دیگرانی هم بودند که به صفت نیکوکاری، انسان دوستی و سیاست ورزی شهرت داشتند ولی هیچ از سرمایهداران ایرانی مانند این سه سرمایههای خود را برباد رفته ندیدند.
میرمصطفی عالی نسب، مرد تبریزی و متدین محصول سال ها تلاش خود در بازار را به صنعت آورد و با اندوخته هایش کارخانه تاسیس کرد. محسن آزمایش همزمان با او ولی فرسنگها دورتر از اندیشههای عالی نسب، با تمامی داراییهای خانوادگی کارخانه ای کوچک تاسیس کرد. ایراوانی ولی تفاوتی اساسی با این دو داشت. موسس کفش ملی در خانوادهای متمول رشد کرده بود ولی میرمصطفی و محسن هر دو سالها فقر را تجربه کردند.
پیرمرد و فیس بوک
سالها از غروب پیرمرد میگذرد. موسس نامدارترین سماورهای ایرانی چندین یادگار از خود برجای گذاشت و چهره در نقاب خاک برکشید. نزدیکانش روایت میکنند سبک زندگیش را در کمال سادگی سامان دادهبود. پیرمرد در دورهای رشد کرد که خبری از وسایل ارتباط جمعی نبود و درایامی رخت از جهان برکشید که بازهم تکنولوژی آنچنان او میپنداشت پیشرفت نکرد بود. سالها پس از مرگ میرمصطفی عالی نسب موسس کارخانههای علاالدین، سماور عالی نسب و کارتن سازی میهن دوستدارانش صفحهای را در پایگاه اینترنتی فیس بوک به یادش راهاندازی کردهاند. میرمصطفی به این ترتیب تنها کارآفرین ایرانی لقب گرفته که هوادارانش همچنان نامش را زنده نگاه داشتهاند. کارخانه سمارسازی عالی نسب و کارتن سازی میهن در اتوبان قدیم تهران و کرج، تعطیل شدهاند. سماورسازی عالی نسب در مجاورت مرکز تعویض پلاک قرار گرفتهاست. دیوارهای ساختمان یکی از ماندگارترین کارخانههای صنعتی ایران با آجرهای سرخ رنگ پوشیده شدهاست. روزگاری همین کارخانه میزبان صدها کارگر بود و صدای سوت کارخانه تا کیلومترها دورتر میرفت ولی حالا از سماورسازی تنها ساختمانی برجای ماندهاست. منزل میرمصطفی در میدان ولیعصر تهران هم به موئسسهای تحقیقاتی رسیدهاست. میرمصطفی سالها قبل از آنکه صفحهای در فیس بوک برایش راهاندازی شود و مدتها قبل از آنکه خانهاش را به موسسه تحقیقاتی اقتصادی واگذار کند، با رفتاری یگانه در دل همراهان اقتصاد جا باز کردهبود.
میرمصطفی سیاست و اقتصاد را با هم گره زده بود. او همزمان در جبهههای سیاسی حضور جدی داشت و در مجادلات اقتصادی هم شرکت می کرد. حجرة بزرگ او در تیمچه حاجب الدوله یکی از پر رفت و آمدترین حجره ها بود و کسب و کار او در کسوت یکی از بزرگ ترین واردکنندگان ظروف چینی و بلور رونقی بی سابقه یافت. در تنها مجموعهای که به مرور زندگی او پرداخته شده در مورد حضور همزمان میرمصطفی در فضایی سیاسی و اقتصادی چنین نوشته شدهاست:«با آغاز به کار دولت ملی میر مصطفی عالی نسب فعالیت های عادی خود را متوقف ساخت و در کسوت یکی از اعضای مؤثر شورای 25 نفره مشاوران اقتصادی دولت دکتر مصدق شروع به فعالیت نمود. این شورا در جهت پیشبرد اهداف نهضت ملی بی دریغ و داوطلبانه به د کتر مصدق کمک می کرد در نتیجه هنگامی که برخوردهای خصمانه و تحریم های گسترده اقتصاد ایران پس از ملی کردن صنعت نفت آغاز شد ایشان می فرمودند که مرحوم دکتر مصدق که خود یک تحلیلگر برجسته مسائل اقتصادی نیز بود جلسه شورای مشاوران اقتصادی را تشکیل داد و اظهار نمود که بدون تردید این تحریم به ویژه تحریم خرید نفت ایران دائمی و ابدی نخواهد بود بنابراین اگر امکانی پدید آید که ما ولو به میزان اندک تقاضایی برای نفت در داخل اقتصاد ملی ایجاد کنیم و این تقاضا موجب گردد که ما مجبور به بستن لوله های نفت نشویم امکان اداره اقتصاد کشور بدون درآمدهای نفتی از نظر سطح دانش موجود اقتصادی کشور مهیاست. گرچه می دانیم که این راه دشوار و پر سنگلاخ است.» شرایط سخت اقتصادی کشور میرمصطفی را به فکر راهاندازی مجموعه ای صنعتی انداخته بود. میرمصطفی خود نقل میکند:«وقتی ما به مهم ترین بنگاه های تولیدی آن روز کشور مراجعه کردیم، مشاهده ما نشان می داد که پیشرفته ترین دستگاه های پرس موجود در کشور دستگاه هایی بود که قادر به تولید محصولاتی در حد قوطی واکس شفق بود و این به معنای آن بود که نه سطح دانش فنی موجود در ایران و نه سطح ماشین آلات موجود در کشورمان امکان تولید داخلی سماور و اجاق نفتی را فراهم نمی کرد ضمن آن که ریسک سرمایه گذاری در این زمینه هم به اندازه ای بالا بود که نمی شد از کسی توقع ورود به چنین صحنه ای را داشت.» مدتی بعد او اولین کارخانه صنعتی خود را برای تولید سماور راه اندازی میکند.عنوان کارخانه را «صنایع نفت سوز و گازسوزعالی نسب »
عالی نسب در مورد تاسیس این کارخانه گفته بود:«من در جریان مطالعاتم در زمینه چشم انداز تحولات اقتصاد ایران و اقتصاد جهان به این نتیجه رسیدم که گرچه در سال های میانی قرن بیستم نفت در مرکز تحولات اقتصادی قرار دارد اما در سال های پایانی قرن بیستم این گاز است که نسبت به نفت ترجیح داده خواهد شد از این رو به نظرم رسید که در ثبت شرکت تولیدی عالی نسب از هر دو عنوان استفاده کنم تا جهت آتی فعالیت های خود را نیز مشخص کرده باشم.» کارخانه سماورسازی هم با چنین انگیزهای تاسیس شد. عالی نسب فعالیتهای همزمان سیاسی و اقتصادی خود را گسترش می داد. او به شدت اعتقاد به ایجاد اشتغال داشت و دیگر هیچگاه به بازار سنتی توزیع کالا ورود نکرد. مدتی بعد عالی نسب تصمیم به راهاندازی کسب وکار جدیدی نیز گرفت او قصد کرد تا بزرگترین مجموعه کارتن سازی ایران را احداث کند. صنایع تازه تاسیس بسته بندی به کارتن نیاز داشتند و میرمصطفی قصد داشت، نیازهای آنان را تامین کند. با چنین انگیزهای کارتن سازی میهن هم تاسیس شد. کارخانه میرمصطفی هنگامی تاسیس شد که محسن آزمایش هم سرمایههای خود را برای راهاندازی کارخانهی تولید لوازم خانگی تجمیع کرده بود. او با دشواری و با همراهی دیگران کارخانه را تاسیس کرد. همزمان دو صنعتگر نامی ایران دو کارخانه در دو سویی تهران راهاندازی کردهبودند. محسن پایه های کارخانهاش را در شرقو میرمصطفی کارخانه اش را در غرب تهران راهاندازی کردند. همزمان ایروانی هم سوله های کفش ملی را تنها سه کیلومتر دورتر از کارخانه عالی نسب به کار خانه کفش ملی بدل کرد.
هر سه در اندیشه کارآفرینی و روزگاری بهتر بودند. در میان این سه نفر، میرمصطفی به چهره های سیاسی مبارزه نزدیکی بسیار داشت. او ساعت های فراغت خود را صرف همراهی با مبارزان میکرد. محسن فراغتش را برای مکاتبه با تولیدکنندگان حرفهای لوازم خانگی در شرق آسیا میگذاشت و ایروانی هم فراغتش را صرف سفر به حاشیه خلیج فارس برای شناسایی بازارهای جدید میکرد.
روزگار برای هر سه بروقف مراد می گذشت تا هنگامی که اتفاقها یکی پس از دیگری رخ داد.
سه اتفاق برای این سه نفر
کارخانه میرمصطفی در نزدیکیهای فرودگاه مهرآباد قرار گرفتهبود. میرمصطفی نقل میکند:«تصمیم گرفتم که با وجود همه مشکلات و موانعی که برای اعضای نهضت بر شمرده بودم، این کار را نیز انجام دهم و خداوند توفیق داد که در عرصه کارتن سازی نیز، با تکیه بر مجموعه دانشی که در زمینه مدیریت صنعتی کسب نموده بودم و نیز با مجموعه تجارب و مهارت هایی که در فعالیت صنعتی به دست آورده بودم پس از راه اندازی کارخانه کارتن سازی میهن، استاندارد ضایعات در این کارخانه را به سطحی بالاتر از میانگین استاندارد جهانی رساندم یعنی در عرصه کارتن سازی نیز از نظر بهره وری در سطح عالی و قابل رقابت با رقبای داخلی و خارجی قرار گرفتم.» 16 سال پس از تاسیس اولین مجموعه صنعتی او تصمیم به راهاندازی این کارخانه کارتن سازی گرفته بود.
این کارخانه امکان بسته بندی محصولات را فراهم میکرد. از سال 1345 بخشی از سهام کارخانه کارتن سازی میهن خریداری و در سال 1349 اکثر سهام آن، از خانواده میشل جمایل لبنانی و میر حمزه قاسمی خریداری شد. سرمایه شرکت در این زمان 30 میلیون ریال بود فعالیت آن در طی 8 سال گسترش زیادی یافت. عالی نسب در سال 1349 به افزایش سرمایه شرکت پرداخت و تا آبان 1351 سرمایه آن به 80 میلیون ریال افزایش یافت.
اوضاع بر وقف مراد بود تا هنگامی که خبری ناگوار به میرمصطفی میرسد. هواپیمایی در مجاورت فرودگاه مهرآباد، روی کارخانه عالی نسب سقوط کردهبود.
یکی از فانتوم های نیروی هوایی با سقوط خود بخش اعظم کارخانه را نابود ساخت اما هنگامی که وکلای کارخانه کارتن سازی میهن برای دریافت غرامت به دادگستری مراجعه کردند، با نامه شگفت انگیزی از سوی ارتش روبه رو شدند. مضمون این نامه، به نحو شایسته ای وضعیت قوه قضائیه آن دوران را نمایان می سازد.
ارتش در آن نامه نوشته بود که چون این هواپیما به هنگام پرواز کاملاً چک شده بود و از طرف ارتش در آن نامه نوشته بودند که چون این هواپیما به هنگام پرواز کاملاً چک شد ه بود و کارشناسان ارتش هیچ اشکال فنی برای آنذکر نکرده بودند. بنابراین، ارتش بابت این سقوط هیچ مسئولیت مدنی برعهده نمی گیرد و خسارت دیده خود باید چاره ای برای خود پیدا کند.
مرحوم عالی نسب میگوید:« چند روز بعد یکی از سناتورهای مجلس سنا با من تماس گرفت و گفت که حامل پیامی از سوی شاه است. مضمون پیام شاه این بود که عالی نسب چه فکر کرده که برای گرفتن غرامت به دادگستری مراجعه کرده است. را ه دریافت غرامت نوشتن نامه مستقیمی به شاه و عرض ارادت به پیشگاه او و طلب غرامت از شخص اوست. من در جواب خود را به زن خانه دار و عفیفه ای تشبیه کردم که خرج چندانی ندارد و زیاد هم اهل بزک و هزینه های سنگین نیست. بنابراین، اگر روال قانونی نتیجه ندهد، برای گرفتن غرامت من هرگز به شخص دیگری نامه نخواهم نوشت وقتی مطمئن شدم که پرداخت غرامت از سوی ارتش موضوعیت نخواهد داشت، چندین هزار متر از زمین هایی را که برای طرح توسعه سماورسازی خریداری کرده بودم، فروختم و برای تأمین مالی بقیه هزینه های مورد نیاز برای بازسازی و راه اندازی کارخانه کارتن سازی نیز راه پیدا کردن شرکایی از بخش خصوصی را انتخاب نمودم. این نکته نیز جالب است که پس از آغاز دوران تزلزل حکومت پهلوی و به طور مشخص در دوره شریف امامی، مجدداً در دادگستری طرح دعوا کردم. این بار کار بسیار خوب پیش رفت و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی دادگاه، رأی به نفع ما صادر کرد و ارتش را ملزم به پرداخت غرامت نمود. اما هنگامی که به فاصله اندکی پس از این ابلاغ رأی انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، اینجانب با مراجعه به د ادگاه اعلام صرف نظر از شکایت خود نموده و از دریافت غرامت به کلی چشم پوشیدم.» میرمصطفی در اثر حادثهای عجیب تمامی سرمایه خود را از دست میدهد. او اما مدتی بعد بازهم زندگی خود را سامان میدهد.
محسن آزمایش هم در شرق تهران با اتفاقی ناگوار مواجه میشود. کارخانه او در اثر حادثه ای در آتش سوخت. محسن در کارخانهاش به تولید مبل وآبکاری فلزات مشغول بود. تمامی سرمایههای زندگی آزمایش در این کارخانه انباشته شدهبود. محسن اندکی بعد از این حادثه بازهم کسب و کار خود را از سرگرفت. تا سال ها بعد او نقل می کرد آتش سوزی در کارخانه عمدی بوده است. محسن آزمایش بعد از این حادثه اصلیترین کارخانه خود را تاسیس کرد. محسن ولی هنوز توانی وعلاقه ای برای ادامه زندگی داشت. او قصد کرده بود تا در زندگی رسم بزرگی بیاموزد وشیوه مردان اسطوره ای را پیش گیرد از همین روی زمینی در جاده تهران نو، خریداری می کند تا این بار بیرون شهر پایه های کسب وکار خود را گذارد. کارگاه در سال 1336 سوخته بود و در سال 1337 کارخانه جایگزین کارگاه کوچک شده بود سال 1344 سرمایه اولیه کارخانه محسن به 30 میلیون ریال رسیده بود. سال 1347 سرمایه اولیه به 200 میلیون ریال رسید. او کمی بعد زمینی به مساحت 185 هزار متر در کیلومتر 10 جاده آبعلی خرید تا به مجموعه سابق افزوده شود و بازهم زندگی را از سرگیرد.
اما ایروانی در میان این گروه سه نفره داستانی دیگر داشت. کارخانه او نه میزبان هواپیمایی ارتش شد و نه در شعلههای آتش سوخت. ایروانی به فعالیت سرگرم بود و کسب و کارش را گسترش میداد. سال 56 که به پایان رسید او در دسته مهمترین صنعتگران خاورمیانه بود. سال 57 که به سرانجام رسید او تنها اتاقی در پاریس داشت. کارخانه و تمام داراییهای او در ایران برجای ماندهبود.ایروانی ولی عادت به پذیرش شکست نداشت. او مدتی بعد بازهم کسب و کارش را این بار در مصر راه اندازی کرد. او موفق شد یکی از مهمترین تولیدیهای کفش در مصر و شمال افریفا را تاسیس کند.
سرنوشت میرمصطفی، محسن و محمدتقی تنها یک نقطه اشتراک داشت. آنها مالباختگانی بودند که بازهم به روزهای اوج بازگشتند.
منبع: اقتصاد ایرانی