استادیار اقتصاد مالی، مدرسه فناوری هاو، انستیتو فناوری استینوس
در چندسال اخیر و با آشکارترشدن تغییرات بلندمدت در روند بارش در کشور از یکسو و برداشت غیربهینه از منابع آب غیرتجدیدپذیر زیرزمینی از سوی دیگر، مسئله بحران آب در ایران در مرکز توجهها قرار گرفته و واکنشهای وسیعی هم بهبار آورده است.
بحران آب و مسئله تغییرات اقلیم (Climate Change) موضوعی جدید یا مختص ایران نیست و مسئلهای است که بیشتر کشورهای دنیا (ازجمله کشورهای توسعهیافته) بهصورت جدی با آن مواجه هستند. ایالت کالیفرنیای آمریکا مثال معروفی از خشکسالی طولانیمدت و مسئلهساز در یکی از ثروتمندترین نقاط جهان است. وضعیت کلی کشور ما هم با بقیه دنیا متفاوت نیست. جهان ظرف دو دهه گذشته سعی کرده است پاسخهایی برای تطبیق با مشکل کمآبی بیابد و تا حدی هم به راهحلهایی دست پیدا کرده است. بنابراین ما در این جدال، تنها نیستیم و حجم قابلتوجهی از تجارب جهانی پیشِروی ماست.
همین تجارب میگوید راهحل برخورد با معضل کاهش عرضه آب، دستشستن از بخش کشاورزی در همان قدم اول نیست. بهطور منطقی، ممکن است پاسخ بهینه بخش کشاورزی به شرایط فیزیکی، قیمتی، نهادی و سیاستی جدید، انقباض یا تغییر کامل در الگوی تولید باشد، ولی نمیتوان چنین پاسخی را به صورت پیشینی بر بخش کشاورزی و روستایی تحمیل کرد. رویکردی که من از آن پشتیبانی میکنم، برخورد فعال (Proactive) بخش کشاورزی با معضل است و باور دارم که باید گفتمان مسلط در برخورد با مسئله، تغییر اقلیم در کشور برایناساس استوار باشد.
در برخورد فعال، دو محور اصلی باید مدنظر قرار گیرد؛ اول اینکه علامتهای غلطی که به بخش کشاورزی داده شده است، تصحیح شود و دوم این بخش برای تطبیق و بازسازی خود در شرایط جدید حمایت شود. ضمن اینکه از این فرایند گذر، بهعنوان فرصتی برای نوسازی و ارتقای کارایی بخش کشاورزی استفاده شود.
براساس چارچوب فکری فوق، در این نوشته کوتاه سعی میشود صورتبندی اقتصادی از بحران آب و پاسخهای محتمل بخش کشاورزی، به بازتنظیم مناسبات بین بخش کشاورزی و بخش آب ارائه شود. این صورتبندی، فشرده و ابتدایی است ولی تلاش میکند تا محورهای اصلیای که نیازمند تحلیل نظری و دادهمحور بیشتر هستند را برجسته کند.
بحران آب
آیا ما در این لحظه در نقطه بحرانی برای تعطیلی کامل کشاورزی قرار داریم؟ آمار و ارقام نگرانکننده است، ولی نه حدی که امکان پاسخ فعال را منتفی کند. مصرف بخش خانگی و صنعتی چیزی حدود ۱۰ میلیارد مترمکعب در سال و میزان خالص آبهای سطحی کشور (بعد از کسر تبخیر و تغذیه سفرههای زمینی) چیزی حدود ۹۰ میلیارد مترمکعب است. با این شرایط بخش کشاورزی که معمولا مصرفکننده باقیمانده آب است، دچار فشار آب است. ولی دقت کنیم که هنوز در نظر حدود ۸۰ میلیارد مترمکعب آب برای این بخش باقی میماند.
سؤال این است که با قبول بحران در همین سطح باید از کجا شروع کرد؟ به نظرم قدم اول برای تحلیل درست مسئله، تفکیک بین سه موضوع «کاهش بارش» (که پدیدهای برونزا و دورهای ولی با فرکانس بازگشت به میانگین پایین است)، «کاهش ورود آب به منابع بلندمدت» (که بخشی از آن ناشی از مداخلههای غیربهینه مثل سدسازی بیش از حد لازم است) و «اضافه برداشت از منابع غیرتجدیدپذیر» (که ترکیبی از دو مسئله قبل و مسائل مربوط به عدم رعایت حقوق برداشت آب) است. این مسائل گرچه به هم بیارتباط نیستند، ولی ریشه و مداخله سیاستی آنها با هم متفاوت است. متأسفانه در بحثهای سیاستی مسئله آب و تخلیه منابع آب استراتژیک عمدتا به شکل یک مسئله بیان میشود و تفکیک لازم برای هدایت بحثها در مسیرهای متعدد اتفاق نمیافتد.
در مسئلههای سیاستگذاری همیشه فهرست طولانی از عوامل سازنده بحران خودنمایی میکنند و تحلیل مسئله بهسادگی میتواند در دل انبوهی از موضوعات انضمامی ولی با درجه اهمیت و سطوح متفاوت در تحلیل علت و معلولی، گم شود. قدم اول برای مواجهه درست، بیرونکشیدن تعداد کمی عامل کلیدی است که نهایتا منجر به چنان بحرانی شده است. از دید من برخی عوامل اصلی اینها هستند:
۱- مسئله تراژدی منابع مشترک و اضافه برداشت به دلیل درونینشدن هزینههای آن
۲- قیمتگذاری نادرست آب و برق کشاورزی و عدم ارسال علامتهای درست در مورد کمیابی منطقهای آب
۳- اعمال قانون ضعیف در محدودکردن دسترسی مجاز به آبهای زیرزمینی
۴- تأمین موقت آب از طریق گردآوری آبهای سطحی (سدسازی) و تشویق سرمایهگذاری در بخش کشاورزی براساس آن
۵- بهرسمیتنشناختن بحران آب و نوآوری بسیارپایین برای سازگارکردن بخش کشاورزی با شرایط کمآبی
بازتعریف بخش کشاورزی
اگر موارد پنجگانه قبلی بازنگری شوند و در درجه اول قیمتهای آب براساس کمیابی منطقهای تعیین شوند و نیز دستیابی غیرقانونی به آبهای زیرزمینی متوقف شود، بخش کشاورزی ما با یک شوک قیمت در نهاده آب مواجه خواهد شد که در کوتاهمدت بهرهوری بخش را پایین خواهد برد. ولی بخش کشاورزی این قابلیت را دارد که در پاسخ به شرایط جدید، خود را بازتعریف کند.
در بازتعریف بخش کشاورزی باید محصولاتی با ارزشافزوده بالاتر و مصرف کمتر را هدف گرفت. در رابطه با این موضوع در اقتصاد کشاورزی یک نکته کلیدی را میدانیم: قیمت بازار محصولات کشاورزی و سودآوری تولید این محصولات برای کشاورزان لزوما رابطه قوی با میزان مصرف آب آنها ندارد. این موضوع را به شکل دیگری هم میتوان بیان کرد: کمیابی محلی آب از یک نقطهبهنقطه دیگر متفاوت است و آب را نمیشود بهسادگی در فواصل دوردست جابهجا کرد و بنابراین قیمت سایهای (Shadow Price) آب در نقاط مختلف جهان یکسان نیست. ولی از طرف دیگر محصول کشاورزی را میتوان از آن سر دنیا به این سر منتقل کرد. به خاطر وجود تجارت مواد غذایی این، کمیابی محلی آب نیست که قیمت نهایی محصولات آببر را در یک بازار محلی تعیین میکند٬ بلکه هزینه تولید آنها در کاراترین نقطه (در نقطهای با آب ارزان) است که این قیمت را مشخص میکند.
دقت کنیم که میزان مصرف آب (Water Footprint) محصولات را نمیشود به شیوه چشمی و براساس ظاهر محصول تعیین کرد. مثلا دانههای خشکبار (مثل بادام) یکی از بالاترین ردپاهای مصرف آب را دارند بدون اینکه خیلی آببر بهنظر برسند. درحالیکه مرکبات که بسیار آبدار بهنظر میرسند در حقیقت به لحظه مصرف آب جزء پایینترینها هستند. ذکر این مطلب از این جهت کلیدی است که دیدهایم تولید برخی محصولات کشاورزی در کشور به باد انتقاد گرفته میشود بدون اینکه لزوما این محصولات سطح مصرف آب بالاتری داشته باشند.
اینکه پاسخ بلندمدت بخش کشاورزی به وضعیت جدید عرضه و قیمتگذاری آب چه خواهد بود را نمیتوان بهصورت شهودی و ذهنی و براساس حدس و گمان تعیین کرد. تولید کشاورزی پاسخ به بهینهسازیهای متعدد در سطح استراتژیک (میزان بهکارگیری زمین و نوع محصول تحت کشت) و عملیاتی با درنظرگرفتن قیمتهای درونزای عوامل تولید (زمین، نیروی کار، آب، بذر، کود و سم و ماشینآلات) از یک سو و قیمتهای درونزای محصولات نهایی (با درنظرگرفتن تجارت بین نقاط جغرافیایی مختلف) است.
مدلهای مقیاسبزرگ (Large Scale) تعادل عمومی بخش کشاورزی تلاش میکنند تا با درنظرگرفتن متغیرهای اقتصاد و فیزیکی (مثل کیفیت خاک و روند رشد گیاهان) به این سؤال پاسخ دهند. هرچند که پاسخ این مدلها لزوما با واقعیت اتفاقافتاده یکسان نیست ولی نتایج آنها شهودهای مهمی در باب حساسیت تولید و سودآوری کشاورزی به تغییرات متغیرهای محیطی (ازجمله قیمت آب) تولید میکنند.
آیا بهرهوری صرف راهحل نهایی است؟ اثر برگشتی (Rebound Effect) افزایش بهرهوری آب در کشاورزی اولین راهحلی است که بهنظر همهمان میرسد ولی این اقدام اگر با برخی قدمهای دیگر همراه نباشد، میتواند به تشدید بحران آب منجر شود! ریشه مسئله در پدیدهای است که به نام اثر بازگشتی در اقتصاد شناخته میشود و شواهد تجربی زیادی برای آن (خصوصا در بخش آب کشاورزی) وجود دارد.
اثر بازگشتی به زبان ساده میگوید که وقتی بهره مصرف یک منبع (آب یا انرژی) را بالا میبرید، جذابیت آن فعالیت برای تولیدکننده یا مصرفکننده را افزایش میدهید. وقتی بهرهوری آب بالا میرود، ممکن است زمینهایی که قبلا مورد کشت قرار نمیگرفتند، دوباره اقتصادی شوند و کشاورزی در آنها فعال شود. اثر بازگشتی اشاره میکند درست است که به دلیل رشد بهرهوری، مصرف آب در یک واحد زمین کشاورزی بهنسبت قبل پایین رفته است، ولی ممکن است که رشد سطح زیر کشت یا تغییر در الگوی کشت بر اثر بهرهوری غلبه کرده و نهایتا تولید را افزایش دهد!
بنابراین صرف افزایش بهرهوری آب ممکن است بحران آب را تشدید کند. افزایش بهرهوری وقتی مؤثر خواهد بود که با دو محور «اقتصادیکردن قیمت آب کشاورزی» و «اعمال قانون برای برداشت مجاز از منابع پایانپذیر» همراه شود. در این حالت، هم بهرهوری تولید بالا میرود و هم قیمت آب در سطح بهینه آن تنظیم میشود و درنتیجه تولید بخش کشاورزی هم در سطح کارا اتفاق میافتد. قیمتگذاری آب در این شرایط پدیدهای پویاست که هم از تلاطمهای سالانه عرضه و هم از تغییرات تقاضا تأثیر میپذیرد. اگر قیمتگذاری به شیوه ایستا انجام شود و در پاسخ به شرایط محیطی تغییر نکند، محتمل است که نتایج غیربهینه بهبار آورد.
جمعبندی
بحران آب در کشور جدی است و بخش کشاورزی احتمالا بیشترین تأثیر را از تغییر الگوی بلندمدت بارش خواهد پذیرفت. این یک حقیقت است، ولی راهحل مواجهه با آن، حکمهای قاطع در مورد تعطیلی کشاورزی نیست. اگر سیاستگذاری بخواهد روی چند محور محدود، ولی کلیدی تمرکز کند، میتواند روی دو محور «تصحیح قیمت» و «اعمال قانون» تمرکز کرده و سیاستهای جدید، را به صورت شفاف به بخش کشاورزی اعلام کند.
بخش کشاورزی در مواجهه با این سیاستهای جدید به چیزی بین پنج تا ۱۰ سال برای گذار به شرایط جدید نیاز خواهد داشت. در بازتعریف بخش کشاورزی، تحولاتی مثل بهروزکردن شیوههای آبیاری٬ تولید بذرهای مقاومتر به کمآبی، حرکت به سمت محصولات با مصرف آب کم و ارزش افزوده بالا، فعالکردن بازارهای بیمه و مدیریت ریسک کشاورزی، تنظیم درست انگیزههای سرمایهگذاری مقیاسبزرگ، کاراکردن بازارهای محصولات و وصلشدن به زنجیره جهانی صنعت غذایی جزء مهمترین قدمها خواهد بود.
منبع: شرق