کشورهای درحال توسعه وجوه مشترکی دارند که به اذعان اغلب توسعهدانها و سازمانهای بینالمللی و تخصصی، فقر، نابرابری و بیکاری در رأس آنها قرار دارند. اهمیت رفع یا کاهش این سه شاخص در فرآیند توسعهیک کشور به حدی مهم است که دادلی سیرز (Dudley Seers)، متفکر مشهور، تعریف خود از توسعه را برپایه رفع این سه مشکل بنانهاده است. وی میگوید: «سوالی كه باید درباره فرآیند توسعه یك كشور پرسید آن است كه: چه اتفاقی برای فقر افتاده است؟ چه اتفاقی برای بیكاری افتاده است؟ چه اتفاقی برای نابرابری افتاده است؟ اگر در همه این سه مورد كاهش رخ داده باشد بدون تردید باید گفت كه در جامعه مورد نظر توسعه اتفاق افتاده است. اما اگر یك یا دو مورد از این سه مشكل اساسی بدتر شدهاند یا (بهخصوص) اگرهر سه مورد بدتر شده باشند، عجیب خواهد بود كه نتیجه این فرآیند را توسعه بنامیم حتی اگر درآمد سرانه نیز افزایش یافته باشد». اگر چه این تعریف از توسعه توسط سیرز در دهه شصت میلادی ارائه شده است اما برای بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله ایران، این بینش هنوز قابل به کارگیری به عنوان یک هدف برنامهای است. بهرغم وجود قابلیتهای انسانی و طبیعی فراوان برای رهایی از این سه معضل اساسی، به دلیل برخی بیتدبیریها و سیاستهای نادرست گذشته، هنوز مشکل فقر، نابرابری و بیکاری در رأس مسائل است.
برای کاهش فقر و نابرابری سیاستهای متعددی ارائه شده و میشود: پرداختهای انتقالی یعنی اخذ مالیات از ثروتمندان و انتقال آن به افراد کمدرآمد از طریق پرداخت یارانهها و گسترش اقدامات حمایتی مثل خدمات تأمین اجتماعی و کمکهای بلاعوض و... از جمله روشهای مرسوم برای کاهش نابرابری و فقر در جوامع مختلف است. با این وصف، سالمترین و عاقلانهترین شیوه برای کاهش فقر و نابرابری اعمال سیاستهای اشتغالزایی است تا با فراهم شدن فرصتهای شغلی برای همه یا اکثر افرادی که قادر و متقاضی کار هستند، هم فقر کاهش یابد و هم توزیع درآمد بهبود یابد. به عبارت دیگر، گسترش فرهنگ اعانه و یارانهبگیری برای کسانی که خود قادر به کار هستند بدترین شیوه مقابله با فقر و نابرابری است که نه تنها هزینههای گزافی به اقتصاد تحمیل میکند بلکه تبعات فرهنگی، اجتماعی بلندمدتی برجای خواهد گذاشت. با این توضیحات مشخص خواهد شد که اعمال سیاستهای اشتغالزایی تنها مقابله با معضل بیکاری در جامعه نیست بلکه همزمان دو معضل مزمن و اساسی دیگر در جامعه را هدف قرار داده است: کاهش بیکاری زمینه را برای کاهش فقر و کاهش نابرابری فراهم خواهد نمود. در واقع، با یک تیر سه هدف مورد اصابت قرار میگیرند. امروز دیگر بدیهی است که بیکاری معضلی صرفاً اقتصادی نیست بلکه همزمان 4 مشکلی اجتماعی و سیاسی نیز هست. فرد بیکار صرفاً از فقر رنج نمیبرد بلکه در معرض آسیبهای اجتماعی نیز است.
به همین دلیل در کشورهای پیشرفته، بهرغم آنکه به دلیل وجود سیستمهای تأمین اجتماعی کارآ و فراگیر، فرد بیکار فقیر نیست، اما رفع بیکاری از دغدغههای اصلی و اساسی دولتهای این کشورهاست. به همین دلیل ایجاد اشتغال توسط سرمایهگذاران در این جوامع به یک ارزش فرهنگی-اجتماعی تبدیل شده است. یکی از اتفاقاتی که در زمان تحصیل در یکی از کشورهای اروپایی به شدت توجهم را جلب نمود شیوهای بود که رسانهها بهخصوص رادیو و تلویزیون در انتشار اخبار مرتبط با اقدامات اشتغالزایی به کار میگرفتند. معمولاً خبر مربوط به ایجاد فرصتهای شغلی در صدر اخبار رسانهها و در ساعات پربیننده بود و یا تیتر اول رسانههای نوشتاری بود. این شیوهانعکاس، اقدامات و سیاستهایی که منجر به شغل حتی در مقیاس کوچک را به ارزشی اجتماعی فرهنگی در جامعه تبدیل مینمود. در مقابل، اقدامات و بی تدبیریهایی که خواسته یا ناخواسته منجر به بیکارشدن عدهای در جامعه میشد به صورت فعالیتهایی ضد ارزش در جامعه منعکس میشد. وجود چنین فضایی بستر لازم برای کاهش بیکاری و در نتیجه کاهش فقر و نابرابری را فراهم مینمود. با این وصف، در ایران نهتنها ایجاد شغل هنوز به ارزش فراگیر تبدیل نشده است بلکه اقدامات و سیاستهای متعددی صورت میگیرد که خود ضد اشتغالاند و بنابراین به تداوم فقر و نابرابری کمک میکنند. لذا، برای رهایی از معضل مزمن و مشکلآفرین بیکاری، فقر و نابرابری، شرط لازم آن است که تولید و اشتغالزایی به ارزشی فرهنگی و دینی در عمل تبدیل شود.
منبع: آرمان