دیروز در کلاس تئوری خرد دکترا بحث خیلی جالبی از طرف دانشجویان مختلف در گرفت که آیا تبعیض قیمتی یک سیاست به نفع طبقات محروم است یا ضد منافع آنها؟ راستش تا قبل از آن من خیلی دقت نکرده بودم که میشود مساله را از این منظر صورتبندی کرد و جمعبندی که بهشان ارائه کردم این بود که از دید من این سیاست به نفع طبقات کمدرآمد و نوعی «سیاست بازتوزیعی» است، هر چند که مقامات دولتی و حتی مردم گاهی تصور خلاف آن دارند.
تبعیض قیمتی (Price Discrimination) یعنی چه؟ یعنی اینکه یک کالا (یا تنوعهای خیلی نزدیک یک کالا) را به قیمتهای مختلفی به مشتریان (بر اساس تمایل به پراخت آنان) بفروشیم. مثلا دو صندلی طیاره یا قطار که کنار هم هستند، ممکن است به قیمت خیلی متفاوتی به دو نفری که روی آنها نشستهاند فروش رفته باشند. در همه مثالهای تبعیض قیمت، «تفاوت قیمت فروش به مشتریان مختلف خیلی بزرگتر از تفاوت هزینه تولید دو گونه مختلف محصول» است.
مثال تبعیض قیمتی در دنیای واقع فراوان است: قیمت صندلی ردیف بیزنس گاهی ۱۰ برابر قیمت صندلی معمولی است، کتابی که جلد محکم دارد ممکن است به قیمت دو برابر نسخه با جلد کاغذی فروش رود، رستورانهای نزدیک دانشگاهها با کارت دانشجویی تخفیف میدهند، دارو و نرمافزار و کتاب درسی یکسان توسط همان فروشنده به قیمتهای خیلی متفاوت در کشورهای مختلف فروش میرود، رستورانهای نزدیک مرکز شهر معمولا چند «غذای روز» به قیمت کمتر از سایر غذاهای منو دارند، هتلها به بازنشستهها تخفیف میدهند و ...
حالا اگر به نظرتان موضوع خیلی پیچیده نیست به این مثال دقت کنید: فرض کنید میخواهید از ورشوی لهستان به نیویورک در آمریکا پرواز کنید و پروازتان را باید در لندن عوض کنید. محتمل است که کسی که بلیط «ورشو-لندن-نیویورک» را خریده از کسی که از لندن سوار شده و فقط بلیط قسمت «لندن-نیویورک» را خریده، پول کمتری پرداخت کند! من این موضوع را بارها دیدهام. دوستانی که در آمریکا دانشجو بودند، وقتی از شهرهای کوچک آمریکا بلیط به مقصد ایران میخریدند (که مستلزم یک پرواز بیشتر به شهر بزرگی برای پرواز بینالمللی بود)، گاهی قیمتی ارزانتر از کسانی میپرداختند که مستقیم همان از شهر بزرگ پرواز میکردند! به همین دلیل هم میگویند اگر یکی از پروازهای روی یک بلیط چند مسیره را از دست بدهید، بقیه بلیط هم میسوزد! این برای این است که ساکنان لندن خود را مسافر ورشو-نیویورک جا نزنند و بعد بخواهند مستقیم از لندن سوار شوند.
نکته همه این مثالها این است که فروشنده با شناخت از قدرت خرید (Willingness to Pay) یا کشش قیمتی مشتریان مختلف، سعی میکند قیمت شبه-انحصاری متفاوتی به هر کدام از آنها پیشنهاد بدهد و در نتیجه حاشیه سود مختلفی از مشتریان مختلف کسب میکند. نقطه مقابل تبعیض قیمتی این است که فروشنده مجبور باشد یک قیمت یکسان به همه بازار پیشنهاد بدهد و در نتیجه باید متوسطی از قدرت خرید را در نظر بگیرد. پس چرا به مسافر ورشو قیمتی کمتر از مسافر ساکن لندن پیشنهاد میکند؟ چون میداند که فرد مقیم ورشو حاضر نیست آن قیمت را بپردازد و از بازار خارج میشود. با این روش هم مسافر لندن (با حاشیه سود زیاد) و هم مسافر ورشو (با حاشیه سود کم) را سوار طیاره میکند و ظرفیتش را هم پر میکند (چون ظرفیت فقط با مسافران لندن پر نمیشود و بخشی از طیاره خالی میماند، ظرفیت خالی طیاره و سینما و ورزشگاه و کنسرت را با هر قیمتی پر کنی سود است!).
خب تا اینجا که همهاش به نظر یک کار سرمایهدارانه و در جهت بیشینه کردن سود فروشنده است. بلی درست است ولی نکته این است که وقتی تولید یک کالا/خدمات مستلزم هزینههای ثابت بزرگی است (مثل پرواز طیاره یا توسعه یک داروی جدید)، با تفکیک کردن مشتریان ثروتمندتر و دریافت قیمت بالا از آنها برای پوشش دادن هزینههای ثابت اولیه، فروشنده میتواند برای بقیه بازار کالا را به قیمت خیلی پایینتر از حالت متوسط (که در آن همه مشتریان با هم مخلوط شدهاند) عرضه کند. به دلیل تبعیض قیمتی است که مثلا قیمت صندلی بخش اکونومی پروازها ممکن است خیلی ارزان باشد، یا قیمت لحظه آخر تماشای مسابقات ورزشی و نمایش و کنسرت کم شود (برای پر کردن ظرفیت)، یا داروی ایدز بتواند به قیمت خیلی کم در کشورهای آفریقایی فروش رود، یا حق اشتراک گزینههای پایه برای حساب بانکی و موبایل و اینترنت و امثال آن خیلی کم و نزدیک مجانی باشد. به این پدیده گاهی «یارانه بین بخشی» (Cross-Subsidizing) هم میگوییم. یعنی مشتری که مثلا برای صندلی بیزنس قیمت خیلی زیادی میپردازد (و به این ترتیب خیال شرکت هواپیمایی را از پوشش دادن هزینههای ثابت پرواز راحت میکند)، عملا دارد به قیمت صندلی بخش اکونومی یارانه میدهد.
منبع:https://t.me/hamedghoddusi