شهرام معینی (دانشگاه اصفهان)، حامد قدوسی (SIT)
سیاستمداران ایرانی هر وقت میخواهند یک راهحل ظاهرا معقول و آسان ولی در واقع سهل و ممتنع برای مشکلات اقتصادی پیشنهاد کنند سراغ «هدایت نقدینگی سرگردان» به سمت «تولید» میروند. هرزمانی که تورم مساله اقتصادی کشور باشد، میخواهنداز این هدایت برای «جذب و دفن» نقدینگی استفاده کنند و هر زمان که مساله رکود مطرح است، میخواهند با آن «رونق و اشتغال» ایجاد کنند. در این یادداشت کوتاه استدلال میکنیم که چنین تصوری ناشی از درک غلط از تعریف و مفهوم نقدینگی در اقتصاد کلان و نظام بانکی و به تبع آن توهم مدیریت و هدایت نقدینگی سرگردان است.
هر بار که آمار نقدینگی اعلام میشود خیلیها را به این تصور میاندازد که «حالا که کشور ما این قدر پول دارد چرا آن را صرف رونق و فعالیت نکنیم؟». سوء فهم اول در اینجا این است که گویی نقدینگی چیزی مثل طلا و نقره و پول نقد در صندوق بانك ها است که فعلا در حال خاك خوردن است يا در زیربالش و تشک مردم درسرگرداني مانده است و مي توان با يك مديريت صحيح با استفاده از آن دست به سرمايه گذاري زد، صدها پروژه اقتصادي راه انداخت و رشد اقتصادي بالا را محقق كرده و ميليون ها فرصت شغلي ايجاد كرد. تمام اين موارد صرفا یک توهم است. نقدينگي - يا به اصطلاح اقتصاددانان پول و شبهپول یاM2- به مجموع اسكناس و مسكوك در دست مردم، سپرده هاي جاري و سپرده هاي پس انداز بخش خصوصي نزد بانكها گفته مي شود. در کشور ما - مثل اکثر اقتصادهای دیگر- سهم اسکناس و مسکوک از این رقم بسیار کوچک (حدود ده درصد) است و عامل اصلی سازنده نقدینگی «وامهایی» که قبلا به افراد پرداخت شده وجایی استفاده شده است. پس نقدینگی نه به معناي پول نقد است و نه يك دارايي و منبع اقتصادی واقعي است!
براي تقريب به ذهن مثال میزنیم: فرض كنيد خانم الف از طريق فروش داراییاش مبلغ ۱۰٠ دلار تهيه كرده و آن را براي کاری (مثلا یک سفر کاری) در اختيار همسرش قرار داده است و در عوض این وام يك رسيد دريافت كرده است. اكنون بخشي از دارايي خانم الف رسید ۱۰٠ دلاري او از همسرش است (همان طور که بخشی از دارایی یک خانواده ممکن است رسید طلب آنان از دولت در قالب اوراق مشارکت یا قرضه باشد). حالا آيا اين خانواده مي توانند اين صد دلار دارایی خانم الف را دوباره در امر مناسبي سرمايه گذاري كنند؟ پاسخ منفي است، صد دلار روی کاغذ، طلب خانم الف از همسرش است، اما اين طلب به معناي ۱۰٠ دلار نقد یا منبع مالی آزاد نيست و نمیتواند دوبار هزینه شود! مفهوم نقدینگی در اقتصاد کلان عينا و دقيقا مشابه اين طلب است، نقدینگی: مجموع طلب ثبت شده سپرده گذاران بانكي از وام گيرندگان و ساير بدهكاران بانكي است. اين طلب در دفاتر و رايانه ها در بانك ثبت شده است و در جايي ديگر وجود ندارد!
عامل واقعی که در اقتصاد باعث رشد و رونق میشود «سرمایهگذاری حقیقی» است و سرمایهگذاری از «هوا» - یا اعداد روی دفاتر بانکها - خلق نمیشود. سرمایهگذاری چیست؟ برای تقریب ذهن فکر کنید همه ما کشاورز هستیم و هر سال مقداری گندم تولید میکنیم. بخشی از این گندم را می خوریم (مصرف) و بخشی را به عنوان دانه (سرمایهگذاری) برای کشت سال بعد کنار میگذاریم. کاری که بانکها میکنند این است که به خانم الف که زمین دارد ولی الان گندم اضافه ندارد کمک میکنند که به کمک اعتبار بانکی از آقای ب که دانه گندم اضافه دارد ولی زمین ندارد، گندم قرض بگیرد و امسال بکارد و سال بعد با بهره پس بدهد. دست آخر کل دانه گندمی که در اقتصاد کاشته میشود، نه میتواند از میزان گندمهای موجود بیشتر شود و نه با وامهای بانکی چندان زیاد میشود.
ممکن است در این اقتصادی که مثلا کلا صد دانه گندم برای کاشت دارد (پسانداز حقیقی در کلان)، معادل هزاران هزار دانه گندم «نقدینگی» در جریان باشد چون دهها کشاورز و کارگر مختلف بابت فعالیتهای مختلف وام گرفتهاند و دفتر مختلف بانک را تغییر دادهاند و جمع این وامها عدد خیلی بزرگی است. ولی دست آخر گندم قابل کشت ما محدود به آن صد دانه گندم (پس انداز شده جهت کشت) خواهد بود! اعتبارات بانکی فقط عامل تسهیل و روغنکاری این مبادلات بین افراد مختلف بوده و نمیتواند تبدیل به «دانه گندم» جدید شود.
جمع بندی: چیزی که به صورت نادقیق به آن «نقدینگی سرگردان» (یا گاهی Hot Money) میگویند مثل یک سیلاب است که اگر ظرفیت جذب آن در خاک (بازار داراییهای کشور) نباشد، هر جا بخورد خرابی به بار میآورد. ولی نمی توان آن را کانالکشی کرده و برای «آبیاری» مزارع استفاده کرد! سیلاب راه خود را پیدا میکند و فقط ممکن است از یک دره به دره دیگر برود و عامل هدایت بین درهها هم جذابیت این درهها است. یعنی جهت علیت از سمت «هدایت نقدینگی» به «تولید» نیست، بلکه اعتباراتی که صرف سرمایهگذاری در یک بازار (مسکن، سهام، تولید، ارز) شده است میتواند بازپس داده شده و معطوف به بازار دیگری شده و اعداد «اسمی» را در آن بازار متورم سازد. با این تعبیر تنها کاری که گاهی می شود برای هدایت نقدینگی سرگردان کرد این است که مسیلی بسازیم که این سیلاب موقتا در آن تخلیه شود (مثلا بازار سهام) و کمترین خرابی را در قیمتهای اسمی سایر دارایی ها (مثل ارز یا مسکن) به بار بیاورد. دست آخر اثر نقدینگی روی بازارهای دارایی «اسمی» خواهد بود و اثرات «حقیقی» آن بسیار جای اما و اگر دارد. خلاصه اینکه، اشتغال و تولید تابع این سیلاب نیست و فقط تابع تعداد گندمها (پسانداز کل) و زحمت کشاورزان (سرمایه انسانی) و بازده زمینها (فناوری) است.
پ.ن ۱: در یک چارچوب نیوکینزی، گسترش اعتبارات (افزایش نقدینگی) در دوره رکود میتواند به خروج اقتصاد از رکود یا جلوگیری از قفل شدن و فروریختن نهادهای مالی و بازارهای دارایی کمک کند. ولی این مسیر از محل «تحریک تقاضا» و «نقدشوندگی بازار» (همان روغنکاری که گفتیم) است و نه «سرمایهگذاری حقیقی در تولید». نباید مثلا سیاست تسهیل مقداری فدرال رزرو را با «هدایت نقدینگی به تولید» خلط کرد.
پ.ن ۲: نگاهي به كشورهاي ديگر هم در اين زمينه، درس آموز است. طبق اعلام فدرال رزرو، آخرين رقم M٢ در اقتصاد امريكا، ١٣٦٩٠ ميليارد دلار گزارش شده است، همزمان توليد ناخالص ملي (GDP) امريكا نيز ١٨٥٧٠ ميليارد دلار گزارش مي شود. يكي از نگراني ها در اقتصاد امريكا، نسبت پايين سرمايه گذاري نسبت به توليد ملي است، به نحوي كه خالص سرمايه گذاري در اقتصاد امريكا، تنها 12.8 درصد از GDP گزارش شده است. به عبارت ديگر خالص سرمايه گذاري در اقتصاد ١٨٥٠٠ ميليارد دلاري امريكا، فقط اندكي بيش از ٢٠٠٠ ميليارد دلار است. اما چرا كسي در امريكا، به فكر افزايش سرمايه گذاري از طريق سوق دادن نقدينگي ١٤٠٠٠ ميليارد دلاري به سمت سرمايه گذاري نيست!؟ پاسخ با توجه به توضيحات بالا روشن است.
منبع: https://t.me/economy_academy