×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 93
چهارشنبه, 18 ارديبهشت 1398 16:54

علی سرزعیم: مقایسه فرهنگ دانشگاهی و فرهنگ سازمانی

نوشته شده توسط

همه می‌دانیم که دانشگاه نیز یک سازمان است و از این حیث شبیه سازمانهای دیگر است اما از جهات خاصی تفاوتهای جدی میان سازمان دانشگاه و دیگر سازمانهای دولتی یا تجاری دارد که در ادامه به آنها اشاره می کنم. روشن است که برای برجسته کردن تفاوتها قدری اغراق به کار می‌برم ولی این اغراق در حدی نیست که نکته‌ای را خلاف واقع کند.

· ☘️ در دانشگاه اصولا سلسله مراتب خیلی وجود ندارد. اگرچه استادان بر حسب رتبه علمی به استادیار، دانشیار و استاد تمام تقسیم می‌شوند و یا رئیس گروه، رئیس دانشکده و رئیس دانشگاه داریم اما واقعیت آنست که این تقسیم بندیها برای استادان خیلی برجسته و مهم نیست و بلکه گونه‌ای تقسیم کار است چرا که در دانشگاه نیز بالاخره قدری امور اجرایی هست و باید کسی متولی آن باشد. جالب است که حتی برخی استادان که خیلی خیلی اهل کار علمی هستند از همین اندازه مسئولیت‌های اجرایی فرار می‌کنند. در مقابل در سازمانها خصوصا سازمانهای دولتی و نظامی سلسله مراتب اداری اهمیت بسزایی دارد و بالارفتن از این سلسله مراتب انگیزه زیادی را ایجاد می‌کند.

· ☘️ در دانشگاه تشریفات خیلی مهم نیست چون بنا به تعریف فکر و اندیشه اهمیت دارد امور دیگر خواهی نخواهی تحت الشعاع قرار می‌گیرد. مثلا لباس استاد خیلی مهم نیست اینکه رسمی بیاید یا غیررسمی اهمیت ندارد بلکه مقاله‌ای که می‌نویسد تعیین‌کننده جایگاه اوست. کیفی که یک استاد به دست می‌گیرد یا پلاستیکی که وسایلش را در آن می‌گذارد امور جانبی و حاشیه‌ای هستند. در جلسات پایین و بالایی نیست. همه هم سطح هستند. حتی رابطه استاد و دانشجو فارغ از تشریفات است یعنی استادان معمولا دفتری ندارند که منشی او وقت دهد یا نه. اساتید سخت‌گیر با ایمیل تنظیم وقت می‌کنند اما بقیه استادان معمولا در خدمت دانشجویانی هستند که وقت و بی وقت به دم در اتاق آنها می‌آیند. این وضعیت دقیقا مقابل سازمانهای اداری است که سالن جلسات بالا و پایین دارد و گاه این بالا و پایین توسط یک سکو جدا شده و افراد بر حسب رتبه سازمانی خود در آن می‌نشینند. دیدارها و قرارها معمولا با تنظیم وقت است و دیدار سرزده معمول نیست. در جلسات دانشگاهی هر کس هرچه به ذهنش برسد می‌گوید ولی در جلسات اداری اولویت صحبت کردن رایج است یعنی رتبه سازمانی تعیین‌کننده اولویت سخن‌گفتن است.

· ☘️ در دانشگاه اصولا برنامه کاری هر کس غیر از وظیفه تدریس توسط خود وی تنظیم می‌شود. حتی انتخاب درسهایی برای تدریس نیز معمولا با جلب رضایت استاد صورت می‌گیرد. انتخاب دروس و انتخاب موضوع پژوهش آزادی عمل بی‌نظیری به یک استاد می‌دهد اما در سازمانهای اداری وظایف بر حسب استراتژیهای سازمانی تعیین می‌شود و استراتژیها با تایید مسئولان اجرایی می‌شوند. به همین دلیل با تغییر روسای یک سازمان وظایف هر کس تغییر می‌کند اما معمولا دستور کار و پژوهش استادان با تغییر رئیس دانشگاه دچار تغییر نمی‌شود.

 

 

· ☘️ در دانشگاه امور معمولا انفرادی است یعنی بیشتر تحقیقات به صورت فردی صورت می‌گیرد و در مواردی نیز که تیمی انجام می‌شود تیم ها حداکثر به چهار نفر می‌رسند. استاد دانشگاه خیلی مجالی برای گفتگو و روابط انسانی ندارد. بیشترین مجال بروز روابط انسانی سرکلاس است که آنهم بنا به تعریف بخش عمده ای از حیات یک استاد را به خود اختصاص نمی‌دهد. اتاقهای کاری معمولا انفرادی است و تنها در مواقع خاصی مثل نهار یا حاشیه یک سمینار با هم گپ‌وگفت دارند. لذا یک نوع فردگرایی در کار دانشگاهی وجود دارد. در مقابل در فعالیت سازمانی ارتباطات حرف اول را می‌زند. معمولا افراد در اتاقهایی قرار می‌گیرند که چند نفر در آن حضور دارند و فارغ از اینکه از اخلاق هم خوششان بیاید یا نه ناگزیر هستند با هم کنار بیایند. کارمندان سازمانها هرچقدر در ارتباطات سازمانی قوی‌تر باشند شانس رشد و ارتقای بیشتری می‌یابند.

· ☘️ در دانشگاه رشد و ارتقای رتبه علمی و بهره‌مندی از مزایای مادی آن عمدتا تابع کار و تلاش فردی است و معمولا رفیق‌بازی یا حسادت و بدخواهی سهم کمی تشدید یا تضعیف این فرآیند دارد ولی در سازمانها رشد و ترقی تابع تایید مافوق است. به همین دلیل چاپلوسی در دانشگاه تقریبا وجود ندارد ولی در سازمانها می‌تواند وجود داشته باشد. در دانشگاه خوشایند و بدآیند افراد موجب تنزل یا اخراج نمی‌شود و اگر استادی کار خیلی غیرعادی انجام ندهد بقایش در این سمت به شرط تدریس و پژوهش قطعی است اما در سازمانها بدآیندها می‌تواند به از دست دادن شغل منتهی شود. به همین دلیل یک نوع حریت در دانشگاهیان و یک نوع محافظه‌کاری در شاغلان امور اداری وجود دارد.

· ☘️ در همین راستا در دانشگاه وقتی که کسی به سمت استادی می‌رسد آماج بدخواهی قرار نمی‌گیرد و اتفاقا احترامی در میان دانشگاهیان پیدا می‌کند اما در سازمانهای دولتی یا خصوصی هر کس که به سمتهای بالاتر می‌رود تحت ذره‌بین بیشتری قرار می‌گیرد و رقابت‌های موجود برای جانشینی موجب می‌شود زیرآب‌زنی و توطئه بیشتر شود. هر کس دنبال یافتن نقاط ضعفی می‌گردد تا آن را به اهرمی برای باج‌خواهی یا زیرآب‌زنی تبدیل کند. از آن مهمتر مسئله پس از برکناری است. اگر یک دانشگاهی به کار اجرایی برود همیشه این اطمینان خاطر را دارد که اگر برکنار شود شغل آبرومند دانشگاهی را دارد اما برای مدیران سازمانی کابوس آن وقت شروع می‌شود که برکنار شوند. در سازمانها یافتن جایی درخور شخصیتی که آخرین سمت برای آنها تعریف کرده بحرانی جدی ایجاد می‌کند. به همین دلیل یک دانشگاهی خیلی به مسئله مدیریت ریسک برکناری نمی‌اندیشد ولی مدیران سازمانی پیوسته تلاش می‌کنند تا با رایزنیها و شبکه‌سازیها یک برنامه ثانوی (به اصطلاح پلن B) داشته باشد که اگر برکنار شد جای دیگری او را بخواهند. به همین دلیل برای مدیران سازمانی، بودن در هیئت مدیره‌های متعدد اهمیت دارد زیرا یک نوع ضمانت برای آنها ایجاد می‌کند که ناگهان بیکار نخواهند شد!

· ☘️ بودن در کسوت استادی دانشگاه فی‌نفسه یک اعتبار اجتماعی ایجاد می‌کند و هنوز که هنوز است با وجود آسیبهای بزرگی که به دانشگاه و موقعیت آن وارد شده استادی دانشگاه یک احترام اجتماعی هم در داخل و هم در خارج از کشور بر می‌انگیزد. این احترام اجتماعی تا پایان عمر فرد باقی می‌ماند ولی مدیر دولتی یا سازمانی شدن معمولا احترام و توجهی که بر می‌انگیزد تا وقتی است که در آن سمت حضور دارد. از آن مهمتر اینکه وقتی یک شخص دانشگاهی مورد تجلیل قرار می‌گیرد شخصیت خود وی به واسطه دانشش موجب این تجلیل است اما تجلیلها و قدردانی‌هایی که از مدیران سازمانی می‌شود عمدتا به واسطه جایگاه آنهاست و همین امر می‌تواند ارزش این تجلیلها را در چشم خود آن افراد به شدت کاهش دهد. همین که فرد برکنار شد دیگر کسی به شکل سابق وی را تحویل نمی‌گیرد.

 

تا الان برخی امتیازات شغل دانشگاهی در مقایسه با مشاغل اداری و سازمانی بیان شد. بد نیست که ضعف‌های آن را هم به زعم خودم بیان کنم.

· ☘️ کار دانشگاهی نوعی انزوا، یکنواختی و عزلت را تحمیل می‌کند که به لحاظ روحی برای بیشتر افراد خوشایند نیست. فعالیت سازمانی همراه با خبر، تحول و تغییر است و برای تیپ‌های برونگرا مناسب‌تر است.

· ☘️ کار دانشگاهی بیشتر برای کسانی مفید است که به عالم نظر و اندیشه بیشتر بها می‌دهند اما برای بیشتر مردم که عمل، اجرا و تغییرات بیرونی مهمتر است شغل دانشگاه ملال‌آور و غیرقابل تحمل است.

· ☘️ از آنجا که بیشتر مردم به عمل، اجرا و تغییرات بیرونی اهمیت می‌دهند به سیاست‌مداران و مدیران اجرایی دولتی یا خصوصی اهمیت بیشتری می‌دهند و این امر موجب می‌شود که دانشگاهیان معمولا در حاشیه قرار گیرند. یک دانشگاهی اگر بختیار باشد در آخر دوران فعالیت با یک بزرگداشت مواجه می‌شود که در اکثر مواقع آن نیز به بعد از دوران مرگ موکول می‌گردد؛ اما سیاستمداران و مدیران در همان دوران فعالیت خود قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند. این احساس نادیده گرفته‌شدن و قدرناشناخته ماندن می‌تواند به لحاظ روحی بسیار به آدمی آسیب زند. نتیجه چنین وضعی است که گاه اگر یک استاد جایگاه اجتماعی پیدا می‌کند از سوی برخی هم صنفها مورد حسادت قرار می‌گیرد و نقدهایی بر دیدگاه و سخنان وی نوشته می‌شود که گاهی اوقات ریشه آن به همین حسادت ها بر می‌گردد.

· ☘️ آنچه که این وضعیت را وخیم‌تر می کند آنست که توده مردم درک درستی از پژوهشهای اصیل دانشگاهی ندارند و به نظرشان تحقیق و پژوهش آکادمیک کارهای ساده و آسانی هستند؛ غافل از اینکه بسیاری از آنها اگر یک بار در زندگی ناگزیر از نوشتن رساله کارشناسی یا کارشناسی ارشد شوند آنقدر آه و ناله سر می‌دهند که نگو و نپرس. با همه این احوال سختی و صعوبت کار علمی برای توده مردم شناخته‌شده نیست و تنها سختی کارهای اجرایی را می‌بینند و درک می‌کنند. به همین دلیل اهمیت زیادی برای زحماتی که اساتید دانشگاهی می‌کشند قائل نیستند. خوب به خاطر دارم یکی از اساتید را برای مصاحبه تلویزیونی به صدا و سیما بردم. او به خانواده و پدر و مادرش خبر داد و به من گفت که اگر من صد مقاله در مجله American Economic Review چاپ کنم برای آنها به اندازه این مصاحبه تلویزیونی ارزش ندارد. یادآور می‌شوم که مجله مذکور مجله ای است که اگر هر استادی در هر جای دنیا بتواند فقط یک مقاله در آن منتشر کند برای تمام عمرش افتخار آکادمیک به اندازه کافی ایجاد خواهد کرد! این قدرنادیده شدن می‌تواند رنج مضاعفی باشد برای کسانی که پا در مسیر دانشگاه می‌گذارند.

 

· ☘️ دانشگاهیان به نظریه خیلی بها می‌دهند زیرا در بلندمدت اندیشه‌ها هستند که جهت می‌دهند اما در کوتاه‌مدت محدودیت‌های عملی و اجتماعی و سازمانی حضور دارند و تعیین‌کننده‌اند. به همین دلیل معمولا دانشگاهیان متهم می‌شوند که از واقعیت فاصله دارند و انبوه محدودیت‌های بیرونی برای پیاده‌سازی نظریه‌ها را نمی‌بینند.

· ☘️ زندگی دانشگاهی معمولا مقتصدانه و زاهدانه است و اصولا در دانشگاه پول چندانی وجود ندارد. پذیرش این امر برای کسانی که روحیه متناسب با این سطح زندگی را ندارند سخت است و گاه تنگ‌نظریها و کج‌خلقی‌هایی را پدید می‌آورد. وقتی مقیاس مادیات کوچک می‌شود مناقشه و دعواها نیز ممکن است بر سر امور جزئی سرگیرد و امور پست و ناچیزی ممکن است دلخوری ایجاد کند. اینکه چه کسی استاد راهنمای تز دکترا شود مواهب مادی ناچیزی دارد که گاه بر سر آن در جلسات یک گروه دعوا می‌شود و گاه تلافی آن مناقشات روی جلسات دفاع صورت می‌گیرد. خلاصه مقیاس کوچک گاه رفتارها و خلقیاتی را پدید می‌آورد که آدمی را متحیر می‌کند اما در سازمانها خصوصا سازمان‌های خصوصی پول به مراتب بیشتر است و افراد چشم و دل سیرتر از آن هستند که روی امور کوچک درگیر شوند. معمولا موضوع دعواها و کینه‌ها مبالغ و امور بزرگتری است.

☘️ آنچه درک این نوشته عرضه شد تفاوت‌های دو سبک زندگی است که شغلهای متفاوت به افراد تحمیل می‌کند. زندگی دانشگاهی الزامات خاص خود را دارد و با منافع و مضار خاصی همراه است و نمی‌توان صرفا منافع و امتیازات آن را خواستار شد و از مشکلات و مضار آن پرهیز کرد. به همین قیاس فعالیت در سازمانهای دولتی و خصوصی نیز با محدودیتها و امتیازاتی روبروست و افراد در هنگام انتخاب مسیر زندگی باید به آنها آگاه باشند و با چشم باز آنها را انتخاب کنند.

منتشره در نشریه آینده نگر، شماره 83، فروردین 1398

نظر دادن

لطفا دیدگاه خود را درباره این مطلب بنویسید: