برای کسی که در آمریکا زندگی نکرده، معمولا این سوال پیش میآید که این «بحران طبقه متوسط»، «دستمزدهای ثابت» و «فقر» در آمریکا که مثلا دو مطلب قبلی به آنها اشاره میکنند چیست؟ با رونق گرفتن رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا این بحثها را بیشتر هم خواهیم شنید. ولی ممکن است بپرسیم که آیا مگر آمریکا هم فقیر دارد؟ من راستش خیلی تمایلی به وقت گذاشتن روی این موضوعات ندارم چون مساله ما در اینجا مشکلات اقتصادی کشور خودمان و فشار اقتصادی که روی مردم ما است ولی شاید در حد یک پست کوتاه کفایت کند که کمی توضیح بدهیم.
۱) اولا توجه کنیم که راجع به یک کشور توسعهیافته با درآمد سرانه خیلی بالا صحبت میکنیم. در نتیجه معنی فقر هم خیلی نسبی است. فقر در آمریکا طبعا موضوع متفاوتی از فقر در آفریقا، حاشیهنشینهای برزیل یا روستاهای هند است.
۲) برای این که درک عددی داشته باشیم: میانه درآمد سالیانه خانوار (یعنی درآمد دو نفر حقوقبگیر برای اکثر خانوادهها)، ۶۰ هزار دلار است. یعنی ۵۰ درصد آمریکاییها درآمد سالیانهای کمتر از ۶۰ هزار دلار دارند. این عدد قبل از مالیات است و در نتیجه باید چیزی حدود ۱۰-۱۲ هزار دلار بابت مالیات از آن کم کرد تا به عدد خالص حدود ۴۸ هزار در سال یا حدود ۴۰۰۰ دلار در ماه برسیم.
۳) خب در ظاهر این عدد (حدود ۵۰ میلیون تومان در ماه) خیلی خوب است. پس شکایت از چی است؟ برای درک قدرت خرید این عدد باید اول کالاهای هزینههای «مبادلهپذیر» و «مبادلهناپذیر» را تفکیک کنیم.
۴) قبلا هم بارها گفتهایم که قیمت کالاهایی مثل مواد غذایی، لوازم الکترونیکی و پوشاک همه جای دنیا تقریبا یکی است. در نتیجه درآمد ۴۰۰۰ دلاری در ماه قدرت خرید کافی برای خرید کالری پایه، لوازم الکترونیک روزمره و پوشاک دارد. یک کارگر حتی فقیر آمریکایی خیلی راحت میتواند برای فرزندش رایانه یا آیپد بخرد.
۵) ولی وقتی به قیمت خدمات غیرقابل مبادله میرسیم ماجرا عوض میشود: مثلا دقت کنیم که اجاره یک آپارتمان خیلی کوچک در شهرهای بزرگ آمریکا (مثل بوستون و نیویورک و سان فرانسیسکو و الخ) ممکن است بالای ۲۰۰۰ دلار در ماه باشد. هزینه مهدکودک برای هر فرزند در ارزانترین حالت چیزی حدود ۱۰۰۰ دلار (و در شهرهای بزرگ حدود ۱۵۰۰ دلار به بالا) است. هزینه یک روت کانال ساده دندان حدود ۱۰۰۰ دلار است و الخ.
۶) آیا نمیشود خانه را در منطقه ارزانتری گرفت؟ حتما میشود ولی دقت کنیم که کفیت مدرسه در آمریکا مستقیما به قیمت خانه مربوط است (چون هزینه مدرسه از مالیات محلی منطقه تامین میشود و نه بودجه دولت). در نتیجه فرزندانی که در محلههای ارزان به دنیا میآیند شانس خیلی کمتری برای تحصیل در یک مدرسه خوب و با کیفیت را دارند.
۷) به هزینه تحصیل دانشگاه فرزندان که برسیم قضیه سختتر میشود: تحصیل در اکثر دانشگاههای خوب به چیزی بین ۴۰ تا ۶۰ هزار دلار هزینه سالیانه نیاز دارد. با احتساب کمک هزینهها و الخ، یک خانواده باید بابت هر فرزند حدود ۱۰۰ هزار دلار پسانداز کرده باشد تا بتواند هزینههای دانشگاه را بپردازد و وام نگیرد.
۸) خب میپرسید که این درآمد ۶۰ هزار دلاری مال چه نوع تحصیلاتی است؟ شاید تعجب کنید که یکی از دو سرپرست خانوادهای با این درآمد ممکن است مدرک کارشناسی ارشد در رشتههایی مثل آموزش، کتابداری، علوم انسانی و حتی معماری یا حقوق داشته باشند. با کمی بالا و پایین شغلشان میتواند مثلا معلم، دبیر، افسر پلیس، کارمند اداری، کارشناس روابط عمومی، کمک وکیل و حتی خلبان تازهوارد هواپیماهای کوچک و امثال آن باشد.
۹) افراد با تحصیلات کمتر یا مثلا مادران/پدران تنها؟ مثلا کسانی که در سوپرمارکت زنجیرهای، قهوهخانه و رستوران و امثال آن کار میکنند چیزی نزدیک به حداقل حقوق میگیرند که بسته به ایالت و میزان کار میشود حدود ۲۰ تا ۳۰ هزار دلار در سال. حال فکر کنید که با این میزان درآمد باید اجاره خانه و مهدکودک و بهداشت و الخ پرداخت شود.
۱۰) خلاصهاش این که آمریکا یک وجه پررونق دارد که مختص کسانی است که در وال استریت و سیلکون ولی و گوگل و فیسبوک و بخش پزشکی و دندانپزشکی و امثال آن کار میکنند و درآمدشان ممکن است چندین برابر میانه جامعه باشد و یک وجه کمتر پررونق مربوط به اکثریت که میتوان زندگیشان را در فیلمها و سریالهای غیرهالیوودی و آلترناتیو آمریکایی فراوان دید.
میشود دهها آیتم دیگر نوشت و موضوع را بیشتر بسط داد ولی تصور میکنم همین میزان تا حدی ابعاد مختلف موضوع را شرح میدهد.
منبع: کانال تلگرامی دکتر قدوسی