نوبل امسال یکی از «منتظرهترین» و قابل انتظارترین جایزههایی بود که در سالهای اخیر داده شده بود. سالها بود که نام رومر و نوردهاوس در پیشبینیهای جایزه نوبل تکرار میشد و همه منتظر بودند که یک روزی این جایزه به آنها برسد.
چرا این دو نفر این جایزه را گرفتند؟ رومر به خاطر کارهای مشهورش در حوزه «رشد درون زا» و نوردهاوس به خاطر کار روی تعامل بین «رشد اقتصادی و مسایل محیطزیستی خصوصا تغییرات اقلیمی»
رشد درون زا یعنی چه؟ یعنی به جای این که رشد بلندمدت کشورها را صرف تابعی از متغیرهای برونزایی مثل «انباشت سرمایه» یا «رشد فناوری» بدانیم، سعی کنیم بفهمیم چرا کشورهای مختلف در انتخاب «درونزای» این دو متغیر با هم تفاوت دارند و چه عوامل نهادی/اقتصادی/سیاستی باعث میشود که میزان رشد فناوری یا پسانداز بین کشورهای مختلف متفاوت باشد. ادبیات رشد درون زا باعث شد که مدلهای کلان بر پایههای خردتری قرار گیرند و نقش عواملی مثل بازار کار و انگیزه انباشت سرمایه انسانی، رقابت بنگاهها و انگیزه سرمایهگذاری روی تحقیق و توسعه (R&D) در مدل کلان وارد شود.
نوردهاوس مثلا چه کاری کرد؟ یکی از پرارجاعترین کارهای او توسعه مدل مشهور DICE
است که یک مدل ساده ولی کامل «کلان-اقلیم» است. یعنی یک مدل تعادل عمومی دینامیکی (یا به زبانی دیگر یک مدل کنترل بهینه) خیلی ساده است که در آن بخش فیزیکی مثل انباشت کربن و منابع انرژی و گرمایش زمین و هزینه گرمایش زمین هم در مدل تعادل عمومی اقتصادی (مصرف و تولید و سرمایهگذاری) وارد شده است. مدل دایس اجازه میدهد که محقق بده-بستان (Trade-Off ) بین تصمیمات امروز (مثلا تولید بیشتر کربن) و دینامیک بلندمدت (مثلا افت تولیدناخالص به خاطر گرمایش زمین) و نتیجه سیاستهای مختلف را در مدل ببیند. این مدل توسط محققان مختلف مرتب توسعه پیدا کرده و جنبههای جدیدی به آن اضافه شده است ولی منطق مرکزی آن همچنان برجا است.
من شخصا از جایزه امسال خیلی خوشحالم. هم رشد درونزا موضوع خیلی مهمی است و هم تغییرات اقلیم و مسایل محیطزیستی و هم تعامل این دو حوزه (کلان و محیطزیست). ضمن اینکه این جایزه امسال دوباره اهمیت کار دقیق مدلسازی و نظری در اقتصاد و داشتن دیسیپلین ذهنی (و هنر پرهیز از پیچیدهسازی غیرمفید) را به ما یادآوری میکند.