مقاله آفتاب یزد هر چند خود مطلب فاسدی بود ولی امیدواریم که بهانه و تلنگری برای بحثهایی شود که در نهایت از دستهبندی و برچسبزنی و سادهسازیهای موجود در جامعه علمی اقتصاد ایران کم کرده و امکان گفت و گو و همکاری را بیشتر کند. البته از نیمه پر لیوان شروع کنیم که وضعیت امروز خیلی امیدوارکنندهتر از سابق است. به خوبی به خاطر دارم که حدود ۱۵-۲۰ سال پیش، دستهبندیهایی که وجود داشت خیلی شدیدتر از اکنون بود و بیشتر این دستهبندیها در نهایت از سادهسازی های افراطی و ناآشنایی با طرفهای دیگر بر میخواست: یک طرف، مسعود و همکاران و شاگردانش را متهم میکرد که «اقتصاد مهندسی» درس میدهند و «ریاضیات» را سوار بر علم اقتصاد کردهاند! طرف دیگری هم فرشاد و همه همکارانش و شاگردانش را چپ و تودهای مخفی و آشکار میدانست! طرف سومی هر نوع تحلیل مبتنی بر اقتصاد جریان اصلی را نقشه شاگردان «فریدمن» میدانست! و الخ.
در این دو دهه اتفاقات مثبت زیادی افتاده است که این شکاف را کوچک کرده است: اولا اقتصادخواندههایی از طیفهای مختلف در مجامع متنوع علمی داخل و خارج ادامه تحصیل دادند و دیدند که واقعیت ماجرا با آن چیزی که «سادهسازها» روایتها میکنند متفاوت است. هم کسانی که تحت تاثیر نقد اقتصاد مهندسی بودند وقتی خود ادامه تحصیل دادند دیدند که زبان ریاضی و تکیه بر مدلسازی و تحلیل آماری، زبان رایج و مسلط علم اقتصاد - حتی در چپروترین موسسات - است و آن چیزی که در برخی موسسات جریان اصلی در ایران تدریس میشود «اقتصاد مهندسی» نیست و عین اقتصاد واقعا موجود در همه جای دنیا است. از طرف دیگر، کسانی که احتمالا تنها تجربهشان از علم اقتصاد جدی به یک روایت خاص از آن محدود میشد، وقتی حضور در موسسات علمی دیگر دنیا را تجربه کردند با انواع و اقسام نقدها به بازار در داخل جریان اصلی و نیز طیفهای مختلف داخل جریان اصلی مواجه شدند و فهمیدند هر کس که از نابرابری نگران است یا از مقرراتگذاری و امثال آن دفاع میکند یا ایده سادهاندیشانه «همه چیز را آزاد کنیم درست میشود» را نقد میکند، لزوما «تودهای» نیست و میتواند اتفاقا اقتصاددان درجه یک جریان اصلی باشد.
عامل دوم ظهور و تقویت رسانههای تخصصی و ارتقاء فرصتها و کیفیت گفت و گو بین طرفین بود که هر چند گاها به همان جاده خاکی تکیه بر پیشفرضها و حمله شخصی ختم میشد ولی به هر حال آرام آرام سد بین طرفین را شکست. از آن مهمتر رسانههای مجازی - خصوصا از نوع دو طرفه - به نوعی از شخصیت افراد «اقتدارزدایی» کرد و آنها را در معرض نقد بیرحمانه و بیملاحظه طیف وسیعی از خوانندگان و وبسایتهای رقیب با هویتهای معلوم و نامعلوم کرد. کسانی که در حلقه درونی، خود میگفتند و خود زن/مرد قهرمان بودند ناگهان باید بدون حفاظ در میانه تندباد نقد قرار گرفته و با منطق مخالفان مواجه میشدند. همه طرفها - جز معدودی که تصمیم گرفتهاند از برج دگمگرایی پایین نیایند - در طی این دو دهه تجربه نوشتن و بازخورد گرفتن آرام آرام به برخی ضعفها و خلاءهای نظام فکری خود پی بردند و متوجه جنبههای مثبتی در بین طیفهای دیگر شدند. حداقل کار این شد که زبان نوشتنشان تعدیل شد و کم کم به سمت یک زبان مشترکتر حرکت کردند.
به مدد تحولاتی از این دست نسل جدید خیلی بیشتر این مرزها را شکسته است و کمتر ایدئولوژیک میاندیشد. هر بار که در جمعهای تخصصی اقتصاد ایران حاضر میشویم به نسبت قبل درجه بیشتری از همنشینی و همکاری بین انواع مکاتب فکری و بین همکارانی از انواع موسسات علمی را مشاهده میکنیم. ولی هنوز جای کار فراوانی دارد. با این مثال و سوال ساده بحث را به پایان میبریم: شما اگر در شهری در دنیا باشید که چند دانشگاه مهم در آن وجود دارد، خیلی طبیعی است که انتظار داشته باشید اعضای هیات علمی این دانشگاهها مرتبا در سمینارهای هفتگی همدیگر دعوت شوند تا مقالههای خود را ارائه کرده و مورد نقد - گاه بسیار سخت و آتشین- قرار گیرند. همین شاخص را برای دانشگاههای متعدد تهران تعریف کنیم. در طی ده سال گذشته چند بار یک استاد یا دانشجوی دکترای علامه مقالهای در گروه اقتصاد موسسه نیاوران ارائه کرده یا یک استاد شریف در اقتصاد دانشگاه تهران سخنرانی علمی داشته است؟ ( مشاهده رایج از رفتار اهل علم، تضاد جالب بین «جنگ و جدل و حمله و فریاد آتشین» در مدت ارائه مقاله و بعد دوستی و خنده و رفاقت و همکاری در دقایق بعد از پایان سخنرانی است.)
* نقد بنا به تعریفش قرار است ویرانگر باشد تا از خاکستر این ویرانی بنای جدیدی خلق شود. بستهبندی کردن نقد در پاکت «نقد سازنده» فقط در جهت بهداشتی کردن، ابتر کردن و از خاصیت انداختن آن است.
https://telegram.me/hamedghoddusi