دکتر علیرضا سلطانی
عضو هیات علمی دانشگاه و کارشناس اقتصاد سیاسی
در دنیای اقتصاد نوشت: تحولات خاورمیانه در شرایط کنونی در ظاهر بیش از هر متغیری، متاثر از مناسبات و به بیان دقیقتر منازعه سیاسی ایران و عربستان است. اما این ، همه حقیقت ماجرای خاورمیانه نیست. به واقع اگرچه مدتی است که همه راههای خاورمیانه به روابط ایران و عربستان ختم میشود اما عوامل و متغیرهایی وجود دارد که تلاش دارد خاورمیانه را درگیر یک منازعه تمامعیار ایرانی و عربی کند.
در صدر این عوامل، سیاست دولت آمریکا برای ایجاد چالش علیه ایران و خنثی ساختن برجام با بهرهگیری از ظرفیتهای سیاسی خاورمیانه است. دولت ترامپ در این معادله، به دنبال بهرهبرداری اقتصادی از طریق فروش تسلیحات به کشورهای عربی نیز است. در دیگر سو، لابی قدرتمند اسرائیل است که آرامش و ثبات اسرائیل را در دعوای میان رقبای خود میبیند. در این میان نباید از نقش کشورهایی مانند روسیه، ترکیه و کشورهای اروپایی همچون فرانسه و انگلستان غافل شد که با سیاستهای مرموز و پنهانی، اهداف خود را در سایه منازعه ایران و عربستان در منطقه دنبال میکنند. مجموع این سیاستها و تحولات در حالی رقم میخورد که غائله داعش در خاورمیانه در حال پایان است و لاجرم غائله جدیدی در منطقه، آن هم به بهانه ایران و علیه آن در حال وقوع است. بهطور طبیعی بهانه لازم را عربستان سعودی بهصورت ناشیانه با ایرانستیزی فراهم ساخته است. آنچه زمینه بروز و تشدید این بهانه را نیز فراهم ساخته، انفعال یا سیاست واکنشی ایران در منطقه در سالهای اخیر به ویژه پس از اجرای برجام است.
عربستان سعودی پس از مرگ ملک عبدالله و به قدرت رسیدن ملک سلمان و پسرش محمد، دورهای جدید از تاریخ سیاسی خود را تجربه میکند. جدای از منازعه شدید قدرت در خاندان سعودی و تلاشی که ملک سلمان برای تثبیت قدرت در خانواده خود و جانشینی محمد میکند که این منازعه در هفتههای اخیر با بازداشت طیف وسیعی از شاهزادگان درجه یک به بهانه مبارزه با فساد شدت گرفته است، رویارویی سیاسی با ایران بهعنوان راهبردی برای بهرهگیری در این منازعه از سوی ملک سلمان و پسرش دنبال میشود. از سوی دیگر مهار ایران و قدرت منطقهای آن، بهعنوان یک سیاست راهبردی برای عربستان جهت ماندگاری و پایداری قدرت سلطنتی این کشور دنبال میشود. برای حاکمان جدید عربستان، گسترش حوزه نفوذ منطقهای ایران با منافع سیاسی و ایدئولوژیک عربستان سازگار نیست. حمله به یمن، لشکرکشی به بحرین و تحریم قطر تا حد زیادی برای مهار افزایش قدرت ایران است، اما این همه سیاست منطقهای عربستان نیست، بلکه این کشور به حمایت آمریکا و برخی قدرتهای بزرگ به دنبال کاهش قدرت منطقهای ایران در کشورهایی مانند عراق، سوریه و لبنان است. از منظر حاکمان سعودی، حضور موثر ایران در مبارزه با داعش و تثبیت دولتهای مورد حمایت ایران در عراق و سوریه، قدرت منطقهای ایران را تقویت کرده است. همچنین برجام زمینه احیای قدرت منطقهای ایران را فراهم ساخته است.
مسالهای که خیلی پیشتر از سوی عربستان برای اخلال در روند مذاکرات هستهای و پس از آن خنثی ساختن اثرات مثبت برجام برای ایران دنبال شد. مهار قدرت ایران از یکسو و افزایش قدرت منطقهای عربستان بهعنوان دو روی یک سکه، بهعنوان پازلی مهم از سیاست راهبردی دولتمردان جدید این کشور برای گام گذاشتن در مسیری جدید نگریسته میشود. پازلی که به نظر میرسد بیش از آنکه محصول سیاستگذاری ملک سلمان و پسرش باشد، سیاستهای تحمیلی خارج از منطقه است. در واقع ممکن است در ظاهر تحولات کنونی خاورمیانه متاثر از اراده حاکمان سعودی به نظر رسد اما این کشور صرفا بازیگر این نقش است و چنان که در سطور گذشته بیان شد، عربستان مامور اراده قدرتهای آشکار و پنهان فعال در خاورمیانه است. در اینجا لازم است تاکید شود که راهبرد حاکمان جدید عربستان برای تداوم اقتدار سیاسی و اقتصادی از طریق اجرای برخی اصلاحات سیاسی و اجتماعی داخلی از یکسو و بهرهگیری از فرصتهای اقتصای و سیاسی بینالمللی به ویژه تضمین بازارهای نفت در درازمدت و جذب سرمایهگذاریهای خارجی، از دیگر سو، مثبت ارزیابی میشود. این کشور مسیر موثر و تعیینکنندهای را برای اقتدار اقتصادی و به تبع آن اقتدار سیاسی و بینالمللی در پیش گرفته است اما تحرکات سیاسی منطقهای آن میتواند هزینه این روند را به شدت افزایش دهد و چه بسا با توقف مواجه سازد.
دیگر سوی ماجرای خاورمیانه، ایران است. ایران اگرچه نقش فعال و تعیینکنندهای در تحولات اخیر خاورمیانه به خصوص مبارزه با تروریسم و نماد بارز آن داعش ایفا کرده است اما این نقشی کامل و جامع به نظر نمیرسد. وجه کاملکننده و البته بسیار مهم این نقش، دیپلماسی است. ایران در کنار مبارزه با تروریسم در عراق و سوریه، باید از ابزار دیپلماسی و مذاکره در حل بحران یمن و بحرین استفاده میکرد تا بهانهای در اختیار عربستان قرار نگیرد. لازمه این مهم، وجود یک پیوست منطقهای طراحی شده از سوی ایران برای برجام بود. برجام بهعنوان یک دستاورد بزرگ برای عملیاتی شدن و فراهم کردن زمینه بهرهمندی سیاسی و اقتصادی، نیازمند پیوستهای اجرایی در ابعاد اقتصادی، منطقهای و بینالمللی بود. وجه بارز پیوست منطقهای، مهار چالشسازی قدرتهای منطقهای بر سر برجام از طریق بازکردن باب تعامل و دیپلماسی بود. مسالهای که با تاخیر در مورد ترکیه آن هم در مساله سوریه و غائله همهپرسی کردستان عراق رقم خورد و در مورد عربستان نیز اجرا نشد. هرچند در مورد عربستان جلوههای کمرنگ و زودگذر همکاری در اوپک و طرح کاهش تولید نفت و همچنین حضور حجاج ایرانی در مراسم حج ایجاد شد اما به حوزههای سیاسی گسترش نیافت.
ادامه این شرایط بهطور طبیعی دربردارنده هزینههای اقتصادی برای ایران و عربستان است. جدا از اینکه ممکن است دستاوردهای نفتی دو کشور تحتالشعاع قرار گیرد، این شرایط میتواند زمینه پایداری ناامنی و گسترده شدن سایه جنگ در خاورمیانه را فراهم سازد که عملا دستاوردهای اقتصادی و سیاسی هر دو کشور یعنی برجام برای ایران و اصلاحات ساختاری و اقتصادی برای عربستان را با چالش جدی مواجه میسازد. ایران و عربستان باید خیلی پیشتر مناسبات خود را بر مبنای دیپلماسی و مذاکره بنا میساختند؛ هرچند ماجرای منا و حمله به سفارت عربستان در تهران، زمینههای این دیپلماسی را تضعیف کرد اما ایران میتوانست با پیشبینی دقیق رفتارهای منطقهای پس از اجرای برجام و تدوین پیوست منطقهای برجام، سیاست فعال و ابتکاری لازم را برای پیشبرد اهداف برجام در حوزه خاورمیانه در پیش گیرد. رویکردی که هنوز هم دیر نیست.