محمد ماشینچیان
پژوهشگر اقتصادی
در دنیای اقتصاد نوشت: بازار آزاد پاسخ به همه چالشهای موجود نیست و گاهی اوقات دخالت دولت ضرورت پیدا میکند. اما شکست بازار خیلی کمتر از آنکه اکثر مردم تصور میکنند اتفاق میافتد. درعوض شکست دولت موضوعی عادی است و بسیاری از موضوعات را شامل میشود. یارانه مطبوعات یکی از مثالهای خوب شکست دولت است. البته باید برای خوانندگان کمتر آشنا با ادبیات اقتصادی توضیح داد که اصطلاح «شکست دولت» اشاره به کابینه و دولت بهخصوصی ندارد، بلکه بهطور کلی متوجه «بخش دولتی» است.
قصد نگارنده در این یادداشت بررسی اقتصادی یارانه مطبوعات است. چالش اینجا است که از نظر اقتصادی هیچ توجیهی برای توزیع این میلیاردها تومان وجود ندارد. بهخصوص در شرایط کنونی وضعیت بودجه که منابع دولت کفاف مخارجش را نمیدهد و سایر چالشهای اقتصادی که کشور با آنها مواجه است از رکود گرفته تا چالش بیکاری و ...، یارانه مطبوعات بیش از هر زمان دیگری فاقد هرگونه توجیه اقتصادی است و از جمله سیاستهایی بهنظر میرسد که برای مردم آبی نداشته و نخواهد داشت اما برای عده قلیلی، از جیب مردم، نان دارد. چندی پیش در مطلبی گفتیم که اقتصاد علم «ضدحال» است. برای خیلی از چالشهایی که کشور با آنها مواجه است راهحلی نهایی وجود ندارد و موضوع محدودیت منابع و مصارف بیپایان در بین است و نهایتا باید برای مصرف منابع موجود اهم و فالاهم کرد. اولین سنگر برای دفاع از این یارانهها این است که مقدارش در مقایسه با برخی ریخت و پاشهای بخش دولتی عدد بزرگی نیست و هرچند توجیه اقتصادی ندارد، اما به حوزه فرهنگ در کشور کمک میکند و از خیلی مخارج دیگر اتفاقا بهتر است. این توجیه یکسره به خطاست. اولا، هرچند برخی مخارج بزرگ دولت محل بحث است، اما این مصارف بهظاهر کوچک روی هم بخش قابل توجهی از بودجه را تشکیل میدهند و اصلاح آنها هم در دسترستر است؛ مادامی که مسوولان نظام بانکی و صندوقهای بازنشستگی سر خودشان را با اصلاحات پارامتریک گرم کردهاند میتوانیم دستکم بخشی از رانتبخشیهای بخش دولتی را از میان برداریم.
مسوولان دولتی بهراحتی مبالغ کلان را به زبان میرانند و بعضا با پولخردِ بودجههای دولتی دست به شیرینکاری میزنند و ویلا و مجموعه ورزشی و رفاهی برای کارکنان راه میاندازند. حتی هنگام مصرف این بودجهها، اعداد گاهی برای این بزرگواران معنایش را از دست میدهد. چندی پیش در جلسهای با یکی از مسوولان سازمان محیط زیست شرکت داشتم. ایشان مبالغی چون چهارهزار و دههزار و بیستهزار میلیارد تومان را بهراحتی به زبان میآورد و دست آخر با تلخی مینالید که مدیران سازمان نتوانستهاند بودجه موردنیاز را تامین کنند. ترفند دیگر استفاده از درصد برای بیان این بودجهها است. در اقتصادی به بزرگی ایران عدد بسیار کوچکی که کسری از درصدی در بودجه کل کشور است گویای اهمیت آن مبلغ در زندگی روزمره مردم نیست. اما خدمت بزرگواران اطمینان میدهم که این اعداد هرچند به ظاهر کوچک برای اکثر مردمان این سرزمین و خانوادهشان حکم بقا و ممات را دارد و این صد و بیست میلیارد تومانها و بیستهزار میلیارد تومانها هر دو از جیب همین مردم در میآید. بهخاطر داشته باشیم که وقتی شما بخشی از پول من را که با زحمت و تلاش بهدست آوردهام گرفته و خرج میکنید، در حقیقت نه فقط رفاه که بخشی از آزادی من را برای زندگیام از من گرفتهاید. بهترین راهحل آن است که مسوولان دولتی پیش از توزیع این قبیل یارانهها، به عوض افتخار به موفقیت در میزان افزایش آن در دوره خدمت، لحظهای فکر کنند که چند نفر کارمند باید ساعت هفت و نیم صبح در صف تاکسی بایستند تا یکصد میلیارد تومان پول مالیات از بین ایشان جمعآوری شود؟ حمایت از فلان مجله با تیراژ ۱۰ نسخه بر کفش و لباس فرزند کدامشان اولویت دارد؟
لازم است در اینجا لحظهای تامل کرده و ببینیم که اصلا چرا مالیات میپردازیم. خیر، جمعآوری مالیات به این منظور نیست که مردم را مجبور به خرید نشریات نورچشمی کنیم. در حقیقت جمعآوری مالیات به این منظور است که وقتی انجام کاری بهصورت شخصی امکانپذیر نیست یا بسیار گران تمام میشود، جامعه اندکی از درآمدش را روی هم بگذارد و از نمایندگانش بخواهد که آن کار را انجام دهند. طبق تعریف، هیچ ژیمناستیک اقتصادیای قادر به توجیه سیاستی از جنس یارانه به مطبوعات نیست. وقتی مردم حاضر نیستند داوطلبانه نشریهای را بخرند، جمعآوری بخشی از درآمد ایشان و پرداخت آن به همان نشریه، بخوانید اجبار شهروندان به خرید فلان نشریه، گذشته از شبهات شرعی و اخلاقی، توجیه اقتصادی مالیات را از بین میبرد. از همه اینها بگذریم، عدهای ترجیح میدهند موضوعات اقتصادی را صورتمسالهای مهندسی در نظر بگیرند و با کم و زیاد کردن متغیرها، بهصورت دستوری، مشکل را برطرف کنند. هرچند این نگاه به اقتصاد اشکالات زیادی دارد، که برشمردن آنها در حوصله این مطلب نیست، اما از آنجا که این رویکرد در کشور ما متعارف است، بیایید از این منظر به قضیه نگاه کنیم: پرداخت یارانه اصولا باعث افزایش عرضه میشود. میدانیم که در شرایط کنونی بازار مطبوعات کساد است و برگشتی بسیاری از جراید زیاد. در چنین شرایطی پرداخت یارانه مصداق نواختن شیپور از سر گشاد است. اگر قصد ما از پرداخت یارانه کمک به مطبوعات است باید تقاضا را افزایش دهیم نه عرضه را. مضاف بر این قانون اول پرداخت یارانه، که در مطالب دیگر با تفصیل به تشریح آن پرداختهایم، این است که یارانه باید به افراد و نه چیزها پرداخت شود.
بهعنوان نمونه تجربه فوداستمپ در آمریکا و همچنین مطالعات یو.اس.سنسوس در حوزه خدمات درمانی (مدیکید) بهعلاوه دهها منبع معتبر دیگر همگی به این موضوع اذعان دارند. پس اگر اصرار داریم از مطبوعات حمایت کنیم باید طرف تقاضا را تقویت کنیم. چگونه؟ راحتترین راهش این است که مالیات کمتری از مردم بگیریم تا بتوانند از نیازهای اولیه فراغت یافته و برای کالاهایی چون روزنامه و مجله پول خرج کنند. اما اگر اصرار داریم که پول مردم را بهتر از ایشان، برای ایشان، خرج کنیم راهش این است که مبلغ یارانه را بهصورت کوپن بین خوانندگان توزیع کنیم تا خودشان بین مطبوعات موجود دست به انتخاب بزنند. باری، تا اینجا دریافتیم که یارانه مطبوعات توجیه اقتصادی ندارد. قضاوت راجع به توجیه شرعی و اخلاقی را هم به عهده خوانندگان میگذاریم. توجیه دیگر فرهنگی و سیاسی است. این تصور برای مدتها غالب بوده است که مطبوعات افکار عمومی را شکل میدهد. مطالعات مفصل در قرن اخیر نشان میدهد که جریان برعکس است و مطبوعات افکار عمومی را تعقیب میکنند. یافتهها حاکی از این است که مردم ترجیح میدهند منابعی همسو با جریان فکری خود بیابند که بر باورهای فعلیشان صحه بگذارد. نکته جالب این است که منابع غیرهمسو نیز اثر مشابهی دارند. بهعنوان نمونه تماشای فاکسنیوز یک آمریکایی دموکرات را وادار به سرتکان دادن میکند، اما او را جمهوریخواه نخواهد کرد. بهترین مثال برای روشن شدن این موضوع انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکا است. تحقیقات نشان داده است که ۹۶درصد از روزنامهنگاران و ارباب و اهالی جراید به کمپین هیلاری کلینتون کمک مالی کرده و تنها سه و نیم درصد از ایشان به کمپین ترامپ روی خوش نشان دادهاند. مطالعه اخیر مرکز شورنستین دانشگاه هاروارد دریافته است که ۴۱ درصد کل اخبار، پوشش ترامپ بوده و در بین رسانههای مورد مطالعه تنها یک رسانه فاکس نیوز، آنهم در کمتر از پنجاه درصد پوشش خبری رئیسجمهوری جدید رویکرد مثبتی نسبت به او داشته است. سایر رسانهها جملگی در تمام حوزهها، بدون استثنا، رویکردی منفی نسبت به او داشتهاند.
با توجه به پوشش رسانههای غربی، بهخصوص آمریکایی و قدرت همواره اغراقشده آنها، اگر روزنامهها میتوانستند افکار عمومی را شکل دهند، انتخاب فردی چون دونالد ترامپ غیرممکن بود. حال اگر سی.ان.ان و ان.بی.سی و بی.بی.سی و ... دستهجمعی قادر به شکل دادن افکار عمومی نیستند، احتمال اینکه فلان جریده محلی در کشور ما با تیراژ ۵۰ نسخه قادر به انجام چنین کاری باشد، قدری بعید بهنظر میرسد. البته در اهمیت مطبوعات شکی نیست. حال تشریح اینکه رسالت مطبوعات چیست و در ساحت فرهنگ و سیاست چه نقشی بازی میکنند را بر عهده استادان این حوزه میگذاریم. نکته مهم این است که توزیع پول میان مطبوعات بستر رشد و شکوفایی آنها را فراهم نخواهد کرد. این موضوع نه تنها در معارف اقتصادی امری بدیهی شمرده میشود بلکه تقریبا همه ما در تربیت فرزندانمان آن را در نظر داریم؛ توزیع پول مفت به اسم حمایت، هیچ دریافتکنندهای را، خواه فرزند من باشد خواه یک شرکت بزرگ صنعتی یا فلان روزنامه و مجله، تشویق به تلاش و خلق فرصت و بروز خلاقیت نخواهد کرد. اینکه کاغذ و هزینه چاپ گران است برای این مطبوعات «حقی» نسبت به جیب مردم ایجاد نمیکند. راهحل بسیاری از این مطبوعات تشویق ایشان به راه انداختن کانال تلگرامی به عوض مجله کاغذی است.