حسین صبوری
در روند اقتصادی آبان 1385 شماره 26
برای گرایش به سمت خصوصیسازی علل و عوامل متعددی عنوان گردیده است.اما به طور کلی میتوان گفت مهمترین و اساسیترین عاملی که در اکثر کشورها پایه و اساس توجیه گرایش به سوی نظام بازار و خصوصیسازی قرار گرفته،عملکرد ضعیف و غیر کارای اقتصادی بنگاهها و موسسات دولتی است.البته در برخی کشورها عوامل حاشیهای دیگری نیز این باور را تقویت میکنند.
دولتها در نیمه اول قرن بیستم با این توجیه که ساز و کار بازار و نظام قیمتها در تخصیص بهینه منابع و ایجاد حداکثر رفاه دچار مشکل و ناتوانی است و قادر نیست به نیازهای اساسی جامعه پاسخ مثبت دهد،گام به عرصه اقتصاد نهاده،عهدهدار بسیاری از فعالیتهای اقتصادی شدند.بنابراین در بیشتر کشورها مسئولیتهایی چون رفع نواقص بازار،تخصیص بهینه منابع،ایجاد زیرساختهای اقتصادی،تولید و عرضه کالاهای عمومی،تثبیت اقتصادی و...بر عهده دولت قرار گرفت و دولت به عنوان پیشاهنگ رشد و توسعه شناخته شد.
در مراحل اولیه،حاصل این دخالت گسترده در فعالیتهای اقتصادی توسط دولتها رضایتبخش بود،چندان که در دهههای 1950 و 1960 به رشد اقتصادی شتاب بخشید و باعث کاهش بسیاری از مسائل و مشکلات،تنگناها،بیثباتیها و سیکلهای تجاری شد.با وجود این تدریج با گسترش دامنه فعالیتهای اقتصادی دولت در اواخر دهه 1970،کارایی فعالیتهای اقتصادی بنگاهها و موسسات دولتی کاهش یافت و عواملی چون فقدان انگیزه کاری،تعدد هدفهای،حاکمیت و اولویت نیتهای سیاسی بر اهداف اقتصادی،بورورکراسی شدید،ضعف مدیریت و...باعث"شکست عملکرد دولت"گردید.
عملکرد اقتصادی بنگاهها و موسسات دولتی به قدری غیر کارا و ضعیف بوده است که فریدمن،رهبر مکتب پولی و اقتصاددان صاحب نام معاصر،انجام فعالیتهای اقتصادی به دست دولت را مورد انتقاد شدید قرار میدهد و معقتد است که دولت نه تنها باعث افزایش دخالت انحصارگرایانه دولت در کسب درآمدها و تخصیص و توزیع آن در سطح کلان اقتصاد موجبات وابستگی بخشهای مختلف اقتصاد کشور را، فراهم آورده است
کارایی در فعالیتهای اقتصادی نمیشود،بلکه از کارایی میکاهد.
در یک جمعبندی کلی میتوان گفت که عملکرد ضعیف و ناکارای فعالیتهای اقتصادی دولت،ناکام ماندن اقتصاد کشورهای سوسیالیستی و چرخش در استراتژی سازمانهای بین المللی مهمترین عواملی بودند که موجب تجدید نظر در الگوی اقتصادی دهههای بودند که موجب تجدید نظر در الگوی اقتصادی دهههای 1950،1960 و 1970 شدند و باعث گردیدند گرایش به سوی مکانیزم خود سامان بخش بازار آزاد و انجام سیاستهای آزادسازی و خصوصیسازی به عنوان الگویی برای مقابله با مسایل و مشکلات اقتصادی و افزایش کارایی در دهههای 1980 و 1990 پیشنهاد شود.
باید توجه داشت که هدفهای خصوصیسازی در هر کشور با توجه به سیاستها،برنامههای اقتصادی و راهبردهای عملی جامعه مشخص میگردد.در عین حال از آنجا که راهبردها و برنامههای اقتصادی در کشورها متفاوت است،خصوصیسازی نیز در هر کشوری در پی هدفهای خاصی است؛چندان که در هر مورد ممکن است برخی از اهداف در اولویت قرار گیرد.اما مهمترین هدف خصوصیسازی در بیشتر کشورها،افزایش کارایی در اقتصاد از طریق سپردن فعالیتهای اقتصادی به ساز و کار خود سامان بخش بازار آزاد است.در ارتباط با هدف افزایش کارایی باید به دو مقوله"کارایی داخلی بنگاه"( intemal efficiency )و کارایی"تخصیص منابع( Allocation efficiency )"توجه خاص کرد.اگر چه افزایش کارایی در هر دو مورد به عنوان هدف اصلی خصوصیسازی است،ولی باید توجه داشت که این دو مقوله لزوما در طول همدیگر نمیباشند و گاه سیاستگذار در فرآیند خصوصیسازی مجبور میشود یکی را به هزینه دیگری فداکند.به این نکته مهم نیز باید توجه کرد که افزایش کارایی در اقتصاد تحت تاثیر عوامل متعدد و بیشماری است که از جمله مهمترین و اساسی ترین آنها"افزایش رقابت"و"تغییر مالکیت"است.
معمولا بیشتر تصمیمات در نظام بوروکراسی مدیریت دولتی بر اساس ضرورتهای کوتاه مدت سیاسی گرفته میشود،در حالی که تصمیمگیری در بخش خصوصی لزوما باید براساس سیاستهای دراز مدت و عقلانیت اقتصادی استوار باشد؛از همین رو افزایش کارایی را باید در انعطافپذیری و استقلال مدیریت و مالکیت جستجو کرد.بدین ترتیب نیروی محرکه اصلی افزایش کارایی داخلی بنگاه،نظام مدیریت عقلانی و پویا و مالکیت فردی ابزار تولید است و خصوصیسازی هنگامی میتواند منجربه افزایش کارایی داخلی بنگاه و موسسات دولتی شود که انتقال مالکیت را در پی داشته باشد.
از طرف دیگر آنهایی که شرایط رقابتی را زمینهساز افزایش کارایی فعالیتهای اقتصادی میدانند،به خصوصیسازی بیشتر به عنوان ابزاری جهت دستیابی به کارایی تخصیص منابع مینگرند که مقصد و مقصود آن هدایت منابع جامعه به سوی فعالیتهای مطلوب و تخصیص بهینه آنها به بخشهای مختلف است.از این دیدگاه،در غیاب شرایط رقابتی،تغییر مالکیت هیچگاه منجر به بهبود و افزایش کارایی نخواهد شد.در واقع در نبود رقابت،خصوصیسازی قبل از آنکه مشکلی را حل کند،مشکل آفرین میشود و سبب میگردد انحصار دولتی به انحصار خصوصی تبدیل شود؛یعنی وضعیتی که به مراتب زیانبارتر است.
بنابراین باید به نقش رقابت و ایجاد فضای کسب و کار نیروی محرکه اصلی افزایش کارایی داخلی بنگاه،نظام مدیریت عقلانی و پویا و مالکیت فردی ابزار تولید است
مناسب جهت سرمایهگذاری بخش خصوصی،در فرآیند خصوصیسازی توجه ویژهای داشت؛زیرا فضای رقابت مهمترین مزیت،بهترین شاخص و مایه حیات ساز و کار خود سامان بخش بازار است.به بیان دیگر هر عاملی که مانع ایجاد شرایط رقابت در بازار شود کارکرد بسامان ساز و کار بازار را مختل نموده،عدم کارایی را بر اقتصاد حاکم میکند.
بعد از افزایش کارایی در فعالیتهای اقتصادی، مهمترین هدف خصوصیسازی،محدود نمودن حوزه فعالیت اقتصادی دولت است.کاهش مداخله دولت در تصمیمگیریهای اقتصادی را میتوان از دو بعد خرد و کلان مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرارداد.از جنبه خرد،هدف عمده هویت بخشی اقتصادی به بنگاه،حاکم ساختن انضباط مالی بازار بر سرنوشت واحدها و موسسات اقتصادی و تا حد امکان حذف هدفهای غیر اقتصادی است.اما در بعد کلان،هدفهایی چون خصوصیسازی هنگامی میتواند منجر به افزایش کارایی داخلی بنگاه و موسسات دولتی شود که انتقال مالکیت را در پی داشته باشد
آزادسازی،حذف مقررات و کنترلهای دست و پا گیر، اصلاح قوانین و مقررات و ایجاد شرایط رقابت پیگیری میشوند.
از دیگر هدفهای خصوصیسازی میتوان به تقلیل هزینههای بودجهای دولت،ناشی از پرداخت یارانه و هزینههای سرمایهای،و نیز توسعه بازارهای سرمایه داخلی و دستیابی به سرمایه،منابع مالی و تکنولوژی خارجی اشاره کرد.
همراه با ایجاد یک فضای رقابتی در اقتصاد به منظور گذر از یک اقتصاد دولتی به اقتصاد بازار،زمینههای مهم دیگری باید برقرار باشد تا این گذر کارآمد باشد: 1-قیمتها باید به طور منطقی تثبیت شوند و اقتصاد کلان باید نزدیک به تعادل باشد.بیثباتی اقتصاد کلان (کسریهای بزرگ بودجه،نرخ تورم و بیکاری شدید، فشار شدید بر تراز پرداختهای خارجی)مانع فعالیت برای بهرهوری و سبب دخالت گسترده دولت در کار نیروهای بازار میشود.
2-بیشتر کالاها و خدمات باید از طریق ساز و کارهای بازار خرید و فروش شوند،نه از طریق تخصیص ترتیبات اجرایی از قبیل ارایه مجوز برای واردات،سهمیهها و...
3-اگر منفعتهای حاصل از افزایش بهرهوری در اقتصاد مدنظر است،رقابت باید وجود داشته باشد،چه در درون بازار داخلی و چه در خارج.در برخی موارد، اقتصاد بسیار کوچکتر از آن است که در یک صنعت بیش از یک مؤسسه دوام یابد و محدودیتهای دولتی در مورد واردات،رقابت را از موسسات خارجی حذف میکند.
در مواردی دیگر،چند موسسه در صنعت وجود دارند، اما تبانی آنها یا تخصیص سهمیههای دولتی برای نهادههای مهم به طور موثر فشار رقابتی را دور میسازد.
4-در اقتصاد،قیمتهای نسبی باید کمبودهای نسبی را منعکس کنند.وجود نظام بازار با قیمتهای بسیار عجیب امکانپذیر است،اما برخورداری از نظام بازار کارا در چنین شرایطی امکانناپذیر است.
5-مدیران مؤسسات و سایر تصمیمگیرندگان باید به واکنش به علایم بازار قادر و مشتاق باشند.مؤسسات باید به افزایش فروش یا کاهش هزینهها سود را حداکثر کنند.در این میان نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که وقتی اقتصاد به دخالتهای دولت آمیخته میشود،سود مؤسسات از طریق سوبسیدهای بیشتر، حمایت دولت از قیمتها و نظایر آن به دست میآید،نه از طریق افزایش کارایی اقتصادی.
با توجه به توضیحات بالا میتوان گفت که آنچه فرایند خصوصیسازی را با موفقیت یا عدم موفقیت مواجه خواهد ساخت توجه به عوامل گوناگونی است.
خصوصیسازی در ایران
تحلیل روند تحولات اقتصادی کشور طی یک دهه اخیر به کمک برخی از شاخصهای کلان اقتصادی کشور از جمله نرخ رشد تولید ملی،نرخ رشد درآمدهای ارزی،نرخ تورم،نرخ بیکاری و...نشان میدهد که نظام اقتصادی کشور به دلیل عدم انجام سرمایهگذاریهای کلان و زیربنایی،عدم اتخاذ استراتژیهای توسعه صنعتی موثر و کارا جهت گذر از دوران وابستگی به درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت،عدم توجه به فعالیتهای مولد به منظور حضور موثر در بازارهای رقابتی و...با مشکلات و تنگناهای گوناگونی رو به رو است.این امر تصویر اقتصاد کشور را از لحاظ جذابیت حضور موثر سرمایههای بخش خصوصی در جهت حفظ و تداوم روند فعالیتهای گذشته،مخدوش و نامطمئن ساخته است.در حقیقت فقدان سیاستگذاریهای مناسب در جهت تثبیت اقتصاد کلان و ایجاد فضای کسب و کار مناسب جهت سرمایهگذاری بخش خصوصی در کشور و فقدان بازار سرمایه متشکل برای نقل و انتقال صحیح و مستمر منابع مالی،به عواملی در جهت تضعیف تجهیز منابع بخش خصوصی و کارا عمل نمودن این بخش در عرصه فعالیتهای اقتصادی بدل شدهاند.آثار مستقیم و غیر مستقیم این عوامل را در تشدید فعالیت بخش خصوصی در زمینههای خدماتی و زود بازده مشاهده کردهایم.
دخالت انحصار گرایانه دولت در کسب درآمدها و تخصیص و توزیع آن در سطح کلان اقتصاد موجبات وابستگی بخشهای مختلف اقتصاد کشور را،به خصوص از ناحیه کسب درآمدهای ارزی از سوی دولت،فراهم آورده است. ماهیت کسب درآمدهای ارزی و حاکمیت دولت در وصول و توزیع این درآمدها در میان فعالیتهای مختلف اقتصاد کشور،وابستگی شرکتها و فرآیندهای تولیدی به مواد اولیه و قطعات و لوازم خارجی،موقعیتی را ایجاد کرده است تا شرکتهای واگذار شده حتی پس از انتقال به بخشهای غیردولتی،وابسته به سیاستها و برنامههای اقتصادی و مالی دولت باقی بمانند.بر این دشواریها باید مشکلات حقوقی(قانونی و اجرایی) مدیریتی را نیز افزود.
سهام عدالت
هیات وزیران در تاریخ 9/11/1384 بنا به پیشنهاد وزارت امور اقتصادی و دارایی و به استناد اصل یکصد و سی و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ماده 9 قانون برنامه چهارم توسعه،آییننامه اجرای توزیع سهام عدالت را در 13 ماده تصویب کرد.دولت در این طرح در صدد است طی چند مرحله سهام شرکتهای دولتی را به دهکهای پایین درآمدی با پنجاه درصد تخفیف واگذار کند و بهای آن را به صورت اقساطی و از محل سود این سهام در طول 10 سال دریافت کند.این کار توسط شرکت های سرمایهگذاری(سهام خاص)که نظر به اینکه این طرح حدود 42 تریلیون تومان از منابع دولت را جا به جا میکند و با توجه به سخنان دبیر ستاد طرح واگذاری میتوان شتابزدگی را در انجام این طرح مشاهده کرد در مرکز هر استان و شرکتهای تعاونی سهام عدالت که در هر شهرستان تشکیل میشوند و تحت مدیریت و نظارت سازمان خصوصیسازی،انجام میگیرد.
اما با توجه به اهداف هفتهگانهای که دولت برای توزیع این سهام تعریف کرده است،تسریع در امر خصوصیسازی و افزایش کارایی شرکتهای مزبور نیز از جمله این هدفهاست؛به گونهای که معاون وزیر امور اقتصادی و دارایی و دبیر ستاد طرح واگذاری سهام عدالت،واگذاری سهام مزبور را گاهی در جهت توفیق طرح خصوصیسازی،در کشور دانسته است.وی با بیان اینکه در مدت 15 سال اجرای خصوصیسازی،فقط 3 درصد سهام شرکتهای دولتی به بخش خصوصی واگذار شده و توسعه شرکتهای دولتی در این مدت خیلی بیشتر از روند خصوصیسازی خواهد بود، معتقد است طرح واگذاری سهام عدالت روند خصوصیسازی در کشور را حداقل 10 سال تسریع میکند و ظرف دو سال آینده 400 تا 500 هزار میلیارد ریال سهام در کشور به افراد واجد شرایط و کم درآمد جامعه واگذار میشود.
با توجه به تجربههای موفق و ناموفق کشورهای مختلف،بالاخص کشورهای اروپای شرقی در زمینه خصوصیسازی،اولین سوالی که مطرح میشود این است که سطح مطالعات انجام شده در کشور در مورد تجربیات این کشورها چه میزان است و آیا از تجربیات این کشورها در راستای افزایش راندمان این طرح استفاده شده است؟نظر به اینکه این طرح حدود 42 تریلیون تومان از منابع دولت را جا به جا میکند و با توجه به سخنان دبیر ستاد طرح واگذاری این سهام مبنی بر اینکه این طرح ظرف دو سال آینده به اتمام میرسد،میتوان شتابزدگی را در انجام این طرح مشاهده کرد.بنابر آنچه از تجربه کشورهای مختلف در امر خصوصیسازی حاصل گردیده است برنامه خصوصیسازی باید به صورت تدریجی و آرام و بدون شتابزدگی پیگیری شود.برای مثال مشکلات فرآیند خصوصیسازی در آلمان بعد از سال 1992 و شکست کامل مرحله اول خصوصیسازی شیلی را تا حد قابل ملاحظهای به شتاب در واگذاری سهام شرکتهای دولتی در این کشورها نسبت دادهاند. در مقابل تدریجی و آرام عمل نمودن انگلستان را یکی از عوامل مهم موفقیت آن کشور در این زمینه میدانند. بنابراین به نظر میرسد برای استفاده از تجربه دیگر کشورها در عرصه خصوصیسازی مطالعات جدی ضرورت داشته باشد.