در روزنامه دنیای اقتصاد - شماره 4034 نوشت:
هیچ کشوری با پیگیری ایدئولوژی جنگ طبقاتی یا جنگ فقیر و غنی توسعه نیافته است. جنگ طبقاتی بهزعم مارکسیستها موتور محرکه تاریخ و کلیه تحولات اقتصادی و اجتماعی است. آنان همه مشکلات جوامع را با این مفهوم توضیح میدهند و مدعی هستند تا این مساله حل و فصل نشود، هیچ مشکل اجتماعی بهطور ریشهای از بین نمیرود. آنها راهحل را در محو اختلاف طبقاتی و ایجاد جامعه سوسیالیستی و نهایتا کمونیستی میدانند.
جامعهای که در آن مالکیت خصوصی وسایل تولید از بین رفته و سازمان اقتصادی براساس اصل «از هر کس به اندازه توانش، به هر کس به اندازه نیازش» اداره میشود. نتیجه این خیالپردازیهای ایدئولوژیک، غیرعلمی و مخالف طبیعت بشری در تجربه سوسیالیسم واقعا موجود در کشورهای بلوک شرق در قرن بیستم بهصورت قتل و غارت، فقر و فلاکت، عقبماندگی و خفقان خود را نشان داد. امروزه کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که از چنین ایدئولوژی بهصورتی که عملا تجربه شده دفاع کند، اما هستند کسانی که دانسته و ندانسته تفکر سیاسیشان محصور در قالب نوعی جنگ طبقاتی یا جنگ فقیر و غنی است؛ بدون اینکه ظاهرا یا باطنا خود را مارکسیست یا سوسیالیست بدانند.
بدون تردید در همه جوامع اختلاف ثروت و درآمد میان آحاد و اقشار مردم وجود دارد و بسته به نظام اقتصادی حاکم بر جوامع این اختلاف ممکن است ناموجه و حتی بسیار ناعادلانه باشد. اگر کسب ثروت محصول فرآیندی باشد که نتیجه آن به بهبود سطح رفاه دیگر همنوعان منجر شود، انباشت چنین ثروتی نهتنها مشروع بلکه مطلوب و عادلانه است؛ اما درصورتیکه ثروتاندوزی یک عده به قیمت دستاندازی به حقوق دیگران فراهم آید نهتنها کاملا غیرعادلانه است، بلکه در عین حال خطری جدی برای حفظ همبستگی ملی و زندگی اجتماعی صلح آمیز میان انسانها است. ثروتاندوزی ناعادلانه به درجات مختلف در همه جوامع وجود دارد و شدت و ضعف آن تابعی از عوامل گوناگون و در وهله اول نظام اقتصادی و نهادهای حقوقی و سیاسی است. بدترین نوع مقابله با این پدیده زشت و خطرناک اتخاذ موضع جنگ طبقاتی یا جنگ فقیر و غنی است که در نهایت به زیان اکثریت آحاد مردم و به سود اقلیتی از سیاستمداران عوامفریب میانجامد. ایدئولوژیهایی که با ابزار جنگ طبقاتی به سراغ مبارزه با بیعدالتی رفتهاند به نتایج فاجعهبار و به غایت غیرعادلانه رسیدهاند. دمیدن در آتش چنین ایدئولوژیهای مخربی خرمن همبستگی ملی، اعتماد اجتماعی، آرامش و صلح در جامعه را به نابودی میکشاند و واضح است که در چنین وضعیتی نه رونق اقتصادی و اشتغال ایجاد میشود و به طریق اولی نه سطح رفاه عامه مردم بالا میرود. اوضاع رقتانگیز اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ونزوئلا در این روزها که با تورم وحشتناک، گسترش فقر و ناآرامیهای شدید سیاسی-اجتماعی روبهرو شده، مصداق روشنی از نتیجه به کار بستن ایدئولوژی مخرب جنگ طبقاتی و پوپولیسم است.
چند سال قبل یک جریان اعتراضی در ایالاتمتحده آمریکا به راه افتاد که به نهضت اشغال وال استریت یا نهضت یک درصد در مقابل 99 درصد معروف شد. منشأ اصلی این نهضت جریانهای روشنفکری با گرایشهای عمدتا چپ با نوعی ایدئولوژی جنگ طبقاتی بود. منظور آنها از یک درصد، صاحبان کسبوکارهای بزرگ در والاستریت نیویورک بود و آن را در مقابل 99 درصد بقیه مردم آمریکا قرار میدادند. این نهضت به سایر نقاط دنیا از جمله کشورهای اروپایی هم سرایت پیدا کرد. اما بر خلاف تصور آن جریانهای فکری این نهضت به تقویت پوپولیسم راستگرایانه در اروپا و آمریکا انجامید. پیروزی رفراندوم برگزیت در انگلستان، درخشش نهضت پوپولیستی مارین لوپن در فرانسه و نهضتهای مشابه دیگر در سایر کشورهای اروپایی و شاید مهم و شگفتانگیزتر از همه رئیسجمهور شدن میلیاردر پوپولیست در ایالاتمتحده آمریکا، جملگی نشان از آن نهضت کذایی دارند. جالب است در کشور عزیز ما ایران هم یک عده میخواهند از شعارهای مشابه یک درصد در مقابل 99 درصد استفاده کنند و از این نمد کلاهی برای خود بدوزند. لازم است به این دوستان یادآوری شود که پیش بردن سیاستهای پوپولیستی و گفتار جنگ طبقاتی در ایران در صورت موفقیت، نتایج متفاوتی به بار خواهد آورد. تصویر آینده ایران با قدرت گرفتن مجدد پوپولیسم بیش از آنکه شبیه انگلستان یا آمریکا باشد، شبیه ونزوئلای امروز خواهد بود.